جدول جو
جدول جو

معنی طبائی - جستجوی لغت در جدول جو

طبائی
(طَ)
ابوالقاسم عبدالرحمن بن احمد بن علی بن احمد خطیب طبائی. از مردم قریۀ طبا در یمن. وی از فقیه قاسم بن عبدالله قرشی سماع کرد و ابوالقاسم هبه الله بن عبدالوارث شیرازی حافظ از او روایت دارد و در معجم شیوخ خویش از وی حدیث کرده است. (از انساب سمعانی ورق 366 ’ب’)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طباخی
تصویر طباخی
آشپزی، هنر روش پختن غذاها، شغل و عمل آشپز، طباخت، دست پخت
فرهنگ فارسی عمید
(طَ ءِ)
طبایع. جمع واژۀ طبیعت. غرایز. خویها. سجایا. سرشتها. نهادها.
- طبایع اربع، حرارت، برودت، رطوبت و یبوست. اول سرد تر، دوم سرد خشک، سوم گرم تر و چهارم گرم خشک. (غیاث اللغات) (آنندراج). ارکان اربعه. اخلاط اربعه. چهار طبایع:
طبایع گر ستون تن ستون را هم بپوسد بن
نگردد آن ستون فانی کش از طاعت زنی فانه.
کسائی.
جالینوس که وی بزرگتر حکمای عصر خویش بود، چنانکه نیست همتاتر آمد در علم طب، و گوشت و خون و طبائع تن مردمان، و نیز بیهمتاتر بود در معالجت اخلاق. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 99).
روان است زندانی مستمند
تن او را چه زندان طبایع چو بند.
اسدی.
گوئی کاین فعل در چهار طبائع
هست فروزنده طبع از انجم گردون.
ناصرخسرو.
چو از طبایع آتش برآمدی به جهان
ملوک در وی مانده چو باد و آب و تراب.
مسعودسعد.
و چنانکه در طبایع مرکب است، هر کسی برای خویش در مهمات اسلام مداخلت کردی. (کلیله و دمنه).
چنان کس کش اندر طبایع اثر
ز گرمی و نرمی بود بیشتر.
(از کلیله و دمنه).
و با اینهمه چهار دشمن متضاد از طبایع با وی همراه بلکه همخواب. (کلیله و دمنه). من دنیا را بدان چاه... مانند کردم... وان چهار مار را به طبایع. (کلیله و دمنه). رجوع به طبیعت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ طَ طَ)
ابن نقی بن جواد بن مرتضی حسینی طباطبائی بروجردی. فقیه واصولی بود که در سال 1188 هجری قمری متولد شد و در نهم ربیع الاول سال 1249 هجری قمری در بروجرد درگذشت. او را تألیفاتی است که غالب آنها کامل نشده است. (از معجم المؤلفین از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 197)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ طَطَ)
ابن محمد بن محمدرضا بن مهدی بحرالعلوم طباطبائی نجفی فقیه اصولی شاعر. متولد 1221 هجری قمری 1806/ میلادی و درگذشته در نجف 1306 هجری قمری 1889/م. دیوان شعر و شرح منظومۀ جدش بحرالعلوم از وی باقی است. (معجم المؤلفین) (اعیان الشیعه ج 26 ص 58) (ذریعه 9)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
ابراهیم از فحول شعرای عراق. تولدش در سال 1248 در نجف و وفاتش نیز در سال 1319 هجری قمری در همان جا بوده است. او رافطرتاً میل به ادب بود، و از این رو از آغاز جوانی در پی تحصیل فنون ادب عمری صرف کرد و طولی نکشید که در شعر عربی صرف به سبک و طریقۀ مخصوص خویش شهرت یافت. دیوان اشعار او در سال 1332 هجری قمری در شهر صیدابطبع رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1226)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ طَ طَ)
ابن رضا بن محمدمهدی بحرالعلوم طباطبائی. وی فقیه بود و در سال 1224 هجری قمری در نجف متولد شد، سال وفات او 1298 هجری قمری است. او راست: شرحی بر کتاب نافع. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 93)
لغت نامه دهخدا
مصطفی بن محمد بن یونس بن ابی عبداﷲ الطائی الحنفی، مولد او 1138 هجری قمری و وفات در 1193هجری قمری او راست: کتاب توفیق الرحمن بشرح کنز دقائق البیان در فقه حنفی تألیف ابوالبرکات نسفی و این شرح را اختصاری کرده، و آن را کنزالبیان، مختصر توفیق الرحمن نام نهاده است، و هر دو کتاب به طبع رسیده است، (معجم المطبوعات ج 2 ص 1225)
ال طائی یکی از شیوخ رواه حدیث که در روزگار ابوداود به اصفهان آمد، نامش نامعلوم است، پاره ای از متأخرین گویند: محتمل است که شیخ مزبور یحیی بن عبدویه البغدادی باشد، (نقل به معنی از الموشح)
لغت نامه دهخدا
منسوب به طی که پدر بطنی است، (منتهی الارب)، و از جمله حاتم از اسخیاء معروف عرب که از قبیلۀ طی بوده است:
آنی تو که گر زنده شودحاتم طائی
علم و کرم و جود کند از تو تعلم،
سوزنی،
نماند حاتم طائی و لیک تا به ابد
بماند نام بلندش به نیکوئی مشهور،
سعدی،
رجوع به حاتم شود، و ابوتمّام حبیب بن اوس طائی است، رجوع به ابوتمّام شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد 74هزارگزی شمال باختری طیبات، دامنه معتدل، دارای 251 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، بن شن، تریاک و شغل اهالی زراعت، مال داری، قالیچه بافی است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب به وباء: سال وبائی، مبتلا به وبا
لغت نامه دهخدا
(هََ ئی ی)
جمع واژۀ هبی ّ. (لسان العرب). رجوع به هبی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(طَبْ با)
آشپزی. باورچیگری. دیگ پزی. طباخه
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جمع واژۀ طبسی. بشقاب. رجوع به طبسی شود
لغت نامه دهخدا
(طَبْ با)
شغل طبال. طباله تبیره زنی. دهل زنی.
- امثال:
طبّالی به که بطّالی
لغت نامه دهخدا
(طَ ءِ)
طبائخ الحر، بادهای گرم. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ ءِ)
بعض حکماء متقدمین که آدمی را آفریده از چهار طبیعت (طبائع اربع) میشناختند، به اصطلاح برخی دیگر از دانشمندان کسانی که دهر و روزگار را آفریدگار مردم و حیوان وسایر مخلوقات میشناختند. بعبارت دیگر دهری: این سؤال طبیعی است و معروف است میان طباعیان. (جامعالحکمتین ناصرخسرو چ ه. کربن و معین ص 295)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نسبتی است به سبأبن یعرب بن قحطان. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
وی شاعری است از مردم ادرنه و معاصر سلطان بایزید ثانی و او را دیوانی است. (کشف الظنون ج 1 ص 514)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
قاسم بن محمدحسنی حسینی طباطبائی قهپائی. سیدی عالم و فاضل و محدثی ماهر بوده و از استاد خود شیخ بهائی و نظایر وی روایت کرده و از مشایخ روایت ملا محمدباقر مجلسی و مولی محمد سراب (سابق الذکر) بشمار میرفته و در علم رجال اورا تحقیقات سودمندی بوده و ملا محمدعلی استرابادی صاحب کتاب مشترکات الرجال و دیگر افاضل وقت آن علم شریف را از وی فراگرفته اند. (از ریحانه الادب ج 3 ص 326)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل در 12هزارگزی شمال ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان. جلگه و گرم و معتدل با 101 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
برنگ طلا. زرد براق. صاحب آنندراج گوید: طلائی، رنگ زرد و نسبت آن با عشاق شایع است و هندیان به معشوق نسبت دهند و عجب آنکه محسن تأثیر که به هند نیامده رنگ معشوق را طلائی بسته و این غریب است:
آن رنگ طلائی خط مشکین خواهد
هرجا گل جعفری است با ریحان است.
، هر رنگ که به زردی و براقی طلا زند.
- زنبور طلائی، زنبور که با رنگ سبز طلائی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از طائی
تصویر طائی
منسوب به طی از مردم افراد قبیله طی: حاتم طائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبائی
تصویر عبائی
سرین پوش برای چارپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباخی
تصویر طباخی
عمل و شغل آشپزی طباخ دیگ پزی خوالیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباعی
تصویر طباعی
منسوب به طباع، طرفدار طبیعت طبایعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبالی
تصویر طبالی
شغل و عمل طبال تبیره زنی طبل نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبائخ
تصویر طبائخ
به گونه رمن باد های گرم باد گرم ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبائع
تصویر طبائع
نهادها، خویها، غرایز، سرشتها
فرهنگ لغت هوشیار
حکیمی که آدمی را آفریده از چهار طبیعت (طبایع اربع) می داند، حکیمی که طبیعت و دهر را خالق جهان می دانست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبالی
تصویر طبالی
((طَ بّ))
طبل نوازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طباخی
تصویر طباخی
آشپزی، خوالیگری
فرهنگ واژه فارسی سره
ذاتی، فطری
متضاد: عارضی، اکتسابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشپزی، خوراک پزی، خوالگیری، خورشگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر به خواب بیند طباخی می کرد، اگر آن چه می پخت خوش طعم بود، دلیل منفعت است از پادشاه. اگر آن چه می پخت بدطعم و ناخوش است، تاویل به خلاف این بود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب