بام. (منتهی الارب). سطح. (اقرب الموارد) ، خشک کردنگاه خرما. (منتهی الارب). آنجا که خرما گرد کنند. (مهذب الاسماء) ، خرسنگ در زمین ریگستان، زمین که در آن سنگ نباشد. (منتهی الارب)
بام. (منتهی الارب). سطح. (اقرب الموارد) ، خشک کردنگاه خرما. (منتهی الارب). آنجا که خرما گرد کنند. (مهذب الاسماء) ، خرسنگ در زمین ریگستان، زمین که در آن سنگ نباشد. (منتهی الارب)
در تداول فارسی، تودۀ بزرگ سرگین که تون تاب بر بام حمام گرد کند، تا کم کم آنرا در ماهها یا سالی در تون سوزاند. تودۀ عظیم خشک کردۀسرگین اسب و خر است که برای تون حمام ذخیره کنند نهالی است که جوشاندۀ برگ آن نظیر چای است منتهی مطبوعتر. (دزی ج 2 ص 19)
در تداول فارسی، تودۀ بزرگ سرگین که تون تاب بر بام حمام گِرد کند، تا کم کم آنرا در ماهها یا سالی در تون سوزاند. تودۀ عظیم خشک کردۀسرگین اسب و خر است که برای تون حمام ذخیره کنند نهالی است که جوشاندۀ برگ آن نظیر چای است منتهی مطبوعتر. (دزی ج 2 ص 19)
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد، کنایه از توجه، عنایت سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳) سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد، کنایه از توجه، عنایت سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، برای مِثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳) سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فَرمان بُردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند فَرمان بَر، فَرمان پَذیر، فَرمان شِنو، فَرمان نیوش، سَر به راه، سَر بر خَط، سَر سِپرده، نَرم گَردن، طاعَت پیشه، طاعَت وَر، مُطیع، مُطاوِع، مِطواع، عَبید، مُنقاد
تخم انسان یا حیوان نر، بیضه، تخم پرندگان، برای مثال چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی - ۱/۱۹۳) هرچه به شکل تخم مرغ باشد، برای مثال ز زر خایۀ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی - ۵/۵۲۱) خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین، برای مثال در آن گوهرین گنج بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴) خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر، برای مثال آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی - ۱۸۶)
تخم انسان یا حیوان نر، بیضه، تخم پرندگان، برای مِثال چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی - ۱/۱۹۳) هرچه به شکل تخم مرغ باشد، برای مِثال ز زر خایۀ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی - ۵/۵۲۱) خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین، برای مِثال در آن گوهرین گنجِ بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴) خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر، برای مِثال آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی - ۱۸۶)
فرمانبرداری کردن اطاعت کردن، عبادت کردن، فرمانبرداری اطاعت، عبادت. یا طاعت بهایی. طاعات و عباداتی که به منظور مزد و ثواب به جا آورده شود و آن در نظر صوفی شرک است صوفی باید طاعت برای خدا کند نه یافتن بهشت و امثال آن
فرمانبرداری کردن اطاعت کردن، عبادت کردن، فرمانبرداری اطاعت، عبادت. یا طاعت بهایی. طاعات و عباداتی که به منظور مزد و ثواب به جا آورده شود و آن در نظر صوفی شرک است صوفی باید طاعت برای خدا کند نه یافتن بهشت و امثال آن