محمد بن مسلم طایفی. منسوب به طایف. از عبدالله بن دینار و ابراهیم بن میسره روایت کرده است و یحیی بن سلیم طایفی و عراقیان از وی روایت دارند. و عبدالرحمن بن مهدی گفته است که محمد بن مسلم صحاحی نوشته است. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’) طائفی. ابویعلی عبدالله بن عبدالرحمن یعلی بن کعب ثقفی طایفی. منسوب به طایف. وی از عطا روایت کرده است. ابن مبارک و ابوعاصم از او روایت دارند. (از انساب سمعانی برگ 364 ’ب’) محمد بن سعید طایفی. منسوب به طایف. از اهر بن عبدالله بن حسن خزاعی روایت کرده است. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’) مسلم بن عبد ربه طایفی. منسوب به طایف. از سفیان ثوری روایت کرده است و حسن بن یزید بن معاویه از وی روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’) یحیی بن سلیم طایفی. منسوب به طایف. از محمد بن مسلم طایفی روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’). رجوع به محمد بن مسلم طائفی شود
محمد بن مسلم طایفی. منسوب به طایف. از عبدالله بن دینار و ابراهیم بن میسره روایت کرده است و یحیی بن سلیم طایفی و عراقیان از وی روایت دارند. و عبدالرحمن بن مهدی گفته است که محمد بن مسلم صحاحی نوشته است. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’) طائفی. ابویعلی عبدالله بن عبدالرحمن یعلی بن کعب ثقفی طایفی. منسوب به طایف. وی از عطا روایت کرده است. ابن مبارک و ابوعاصم از او روایت دارند. (از انساب سمعانی برگ 364 ’ب’) محمد بن سعید طایفی. منسوب به طایف. از اهر بن عبدالله بن حسن خزاعی روایت کرده است. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’) مسلم بن عبد ربه طایفی. منسوب به طایف. از سفیان ثوری روایت کرده است و حسن بن یزید بن معاویه از وی روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’) یحیی بن سلیم طایفی. منسوب به طایف. از محمد بن مسلم طایفی روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’). رجوع به محمد بن مسلم طائفی شود
طائفی. محمد بن عبدالله بن افلح طایفی ثقفی. منسوب به طایف. از بشر بن عاصم روایت کرده است و ثوری و عبدالله بن مبارک از او روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’)
طائفی. محمد بن عبدالله بن افلح طایفی ثقفی. منسوب به طایف. از بشر بن عاصم روایت کرده است و ثوری و عبدالله بن مبارک از او روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’)
دومین مرتبه از مراتب نه گانه امراء و حکام چنگیزی است و بمعنی امیر لشکر است، (جامعالتواریخ رشیدی چ بلوشه ج 2 ص 470) : مناصب امراء و حکام آنجا بحسب مرتبه است و مراتب ایشان بدین ترتیب و موجب میشود مفصلاً: مرتبۀ اول: چینکسانک راه وزارت و نیابت داشته باشند، مرتبۀ دوم: طایفو امیر لشکر باشد، و هرچند بزرگ باشد رجوع بچینکسانک کند، الی آخرها، (جامعالتواریخ ج 2 ص 470)
دومین مرتبه از مراتب نه گانه امراء و حکام چنگیزی است و بمعنی امیر لشکر است، (جامعالتواریخ رشیدی چ بلوشه ج 2 ص 470) : مناصب امراء و حکام آنجا بحسب مرتبه است و مراتب ایشان بدین ترتیب و موجب میشود مفصلاً: مرتبۀ اول: چینکسانک راه وزارت و نیابت داشته باشند، مرتبۀ دوم: طایفو امیر لشکر باشد، و هرچند بزرگ باشد رجوع بچینکسانک کند، الی آخرها، (جامعالتواریخ ج 2 ص 470)
جربادقانی محمدعلی. فرزند حاج محمدحسین ساکن جربادقان. جد اعلای ایشان ملا کمال الدین حسین در نجف اشرف ساکن بود، چون شیعه بود اهل روم آزار او میکردند به این سبب به جربادقان آمد. پادشاه دیندار شاه اسماعیل ماضی که به آنجا آمد از این معنی اطلاع یافته مهربانی بسیار کرده، چنانچه رقم معافی به او داده و تا حال به امضای پادشاهان رسید. مجملاً ملا محمدعلی به اصفهان آمده بخدمت علامه آقاحسین مشغول به تحصیل است. کمال آدمیت و مردمی دارد و سلیقه اش در نهایت درستی است. چون پیوسته در طواف کعبۀ معنی است طایف تخلص دارد. از اوست: زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن به یک انگشت نتوان عقده ای از رشته واکردن. شکستن همنشین هرکه شد حاجت روا گردد که گردد سجده گاه خلق چون نی بوریا گردد. تا توانی دل به احسان کسان مایل مکن جام جم را کاسۀ دریوزۀ سایل مکن. (از تذکرۀ نصرآبادی ج 2 ص 351). و صاحب تذکرۀ گلشن ذیل طائف آرد: محمدعلی جربادقانی است و طائف مطاف بلاغت الفاظ و لطافت معانی. از اوست: نه شبنم است به گلزار کامیاب شده دلی که بسته به گل عندلیب آب شده. (از تذکرۀ صبح گلشن). و صاحب قاموس الاعلام آرد: طائف نامش محمدعلی است و یکی از شعرای ایران و از اهالی جرفادقان (گلپایگان) بوده از اوست: زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن به یک انگشت نتوان عقده ای از رشته واکردن
جربادقانی محمدعلی. فرزند حاج محمدحسین ساکن جربادقان. جد اعلای ایشان ملا کمال الدین حسین در نجف اشرف ساکن بود، چون شیعه بود اهل روم آزار او میکردند به این سبب به جربادقان آمد. پادشاه دیندار شاه اسماعیل ماضی که به آنجا آمد از این معنی اطلاع یافته مهربانی بسیار کرده، چنانچه رقم معافی به او داده و تا حال به امضای پادشاهان رسید. مجملاً ملا محمدعلی به اصفهان آمده بخدمت علامه آقاحسین مشغول به تحصیل است. کمال آدمیت و مردمی دارد و سلیقه اش در نهایت درستی است. چون پیوسته در طواف کعبۀ معنی است طایف تخلص دارد. از اوست: زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن به یک انگشت نتوان عقده ای از رشته واکردن. شکستن همنشین هرکه شد حاجت روا گردد که گردد سجده گاه خلق چون نی بوریا گردد. تا توانی دل به احسان کسان مایل مکن جام جم را کاسۀ دریوزۀ سایل مکن. (از تذکرۀ نصرآبادی ج 2 ص 351). و صاحب تذکرۀ گلشن ذیل طائف آرد: محمدعلی جربادقانی است و طائف مطاف بلاغت الفاظ و لطافت معانی. از اوست: نه شبنم است به گلزار کامیاب شده دلی که بسته به گل عندلیب آب شده. (از تذکرۀ صبح گلشن). و صاحب قاموس الاعلام آرد: طائف نامش محمدعلی است و یکی از شعرای ایران و از اهالی جرفادقان (گلپایگان) بوده از اوست: زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن به یک انگشت نتوان عقده ای از رشته واکردن
منسوب به طائف، و ظاهراً نام طعامی یا حلوائی بوده است: و ان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازو چو غری خوردی همی و طائفی و لیولنگ. غمناک (از فرهنگ اسدی). ، قسمی انگور که آن را خام گویند. (دستوراللغه نطنزی). انگور خام. (دهار). - انگور طایفی، قسمی انگور از جنس مرغوب: مکن تو فرق ز پیر و جوان که نکند فرق شگال گرسنه انگور طائفی ز چکاک. سوزنی. - مویز طائفی، قسمی مویز است: گوشۀ سجاده برداشت و مشتی مویز طائفی از زیر سجاده بیرون آورد. (اسرارالتوحید ص 95). مالن (بخراسان) از هریست. و از وی میویز طائفی خیزد نیک. (حدود العالم). - نان طائفی، گرده. (حفان)
منسوب به طائف، و ظاهراً نام طعامی یا حلوائی بوده است: و ان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازو چو غری خوردی همی و طائفی و لیولنگ. غمناک (از فرهنگ اسدی). ، قسمی انگور که آن را خام گویند. (دستوراللغه نطنزی). انگور خام. (دهار). - انگور طایفی، قسمی انگور از جنس مرغوب: مکن تو فرق ز پیر و جوان که نکند فرق شگال گرسنه انگور طائفی ز چکاک. سوزنی. - مویز طائفی، قسمی مویز است: گوشۀ سجاده برداشت و مشتی مویز طائفی از زیر سجاده بیرون آورد. (اسرارالتوحید ص 95). مالن (بخراسان) از هریست. و از وی میویز طائفی خیزد نیک. (حدود العالم). - نان طائفی، گرده. (حفان)
طرائفی. این لفظ نسبتی است که به فروشندۀ اشیای طرفه و نادر از قبیل اشیای زیبائی که از چوب و تخته و مانند آن بدقت میسازند داده شده، همچنین فروشندۀ شراب طرفه و نادر را نیز طرائفی گویند. عین متن عبارت سمعانی برای مزید استبصار نقل میگردد: هذه النسبه الی بیعالطرائف و شرابها و هی الاشیاء الملیحه من الخشب. (سمعانی ص 369). طرفه فروش
طرائفی. این لفظ نسبتی است که به فروشندۀ اشیای طرفه و نادر از قبیل اشیای زیبائی که از چوب و تخته و مانند آن بدقت میسازند داده شده، همچنین فروشندۀ شراب طرفه و نادر را نیز طرائفی گویند. عین متن عبارت سمعانی برای مزید استبصار نقل میگردد: هذه النسبه الی بیعالطرائف و شرابها و هی الاشیاء الملیحه من الخشب. (سمعانی ص 369). طرفه فروش