جدول جو
جدول جو

معنی طاهریه - جستجوی لغت در جدول جو

طاهریه
(هَِ ری یَ)
دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 42هزارگزی جنوب باختری اهواز و 14هزارگزی راه آهن اهواز به خرمشهر. دشت و گرمسیری است با 210 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. بین طاهریه و شیخ محمد زیارتگاهی به نام قبر شیخ محمد وجود دارد. ساکنین از طایفۀ قزلی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دولت طاهریه در خراسان که از سال دویست و پنج تا دویست و پنجاه ونه فرمانروائی کردند، مؤسس آن طاهر بن الحسین الخزاعی ملقب بذی الیمینین بوده، این دولتی فارسی و ایرانی بشمار میرفته. (تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان جزء 4 ص 173). رجوع به ’آل طاهر’، طاهریان و بنی طاهر شود
لغت نامه دهخدا
طاهریه
(هَِ ری یَ)
برنجو. (مهذب الاسماء). قسمی از پختنیها
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاهره
تصویر طاهره
(دخترانه)
پاک، خالص، مؤنث طاهر، زن پاک، مبرا از عیب، لقب فاطمه زهرا (س)، لقب خدیجه همسر پیامبر (س)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهویه
تصویر شاهویه
(پسرانه)
نام در برزویه دانشمند ایرانی، مترجم کلیله و دمنه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طاریه
تصویر طاریه
طاری، داهیه، بلا و پیشامد ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
زن پاک، زن پاک از نجاست و از عیوب
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
تأنیث طاری. به معنی داهیه است. (منتهی الارب). داهیه و بلا و آسیب سخت. و رجوع به آفت شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
ست نفیسه بنت حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب (ع) که لقبش طاهره و کریمه الدارین است. در سال 145 هجری قمری در مکه متولد شده و در مدینه با زهد و عبادت بسر میبرده و هم بالین اسحاق مؤتمن فرزند حضرت صادق (ع) بوده و از آن دو نور پاک دوفرزند قاسم و ام کلثوم نامی بوجود آمده، پس با شوهر و فرزندان خود بمصر رفته و بفاصله هفت سال در رمضان 208 هجری قمری در آنجا وفات یافته و اسحاق میخواست که جنازه اش را به مدینه نقل دهد، لیکن اهالی مصر از روی عقیدۀ کاملی که نسبت به آن مخدرۀ معظمه داشتند درخواست کردند که آن نعش پاک را در خاک ایشان دفن کندکه وسیلۀ تبرک و میمنت ایشان باشد. اسحاق نیز قبول کرد و وی را در خاک مصر مدفون ساخت و اکنون آرامگاه او زیارتگاه عام و خاص میباشد. طاهره در حق فقرا و بیماران تلطف های بی نهایت مبذول میداشته و همواره روزه دار و شب زنده دار بوده و تا اسحاق حاضر نمیشده، تناول غذا نمیکرده است و در حال احتضار نیز روزه دار بوده و جمعی از حاضران درخواست افطار کردند، گفت: سبحان الله سی سال است که از درگاه خداوندی مسئلت میکنم که روزه دار از دنیا بروم چگونه اکنون از این آرزوی سی ساله دست بردارم و در آن حال این بیت را میخوانده است:
اصرفوا عنی طبیبی و دعونی و حبیبی
زادنی شوقی الیه و غرامی و نحیبی
و پس از آن شروع به تلاوت سورۀ انعام کرد وچون به آیۀ شریفۀ لهم دارالسلام رسید جان بمالک جانان سپرد و امام شافعی در آن اوان ساکن مصر بوده و به زیارت آن خاتون معظمه میرفته و درخواست دعای خیر میکرده است. (از خیرات حسان ج 3 ص 122). و رجوع به ریحانه الادب ج 2 ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
مؤنث طاهر: امراءهٌ طاهرهٌ، زن پاک از نجاست، زن پاک از عیب و منقصت. (منتهی الارب) (بحر الجواهر). ج، طاهرات، اثلق
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ابویعلی احمد بن عبدالعزیز طاهری، برادر ابوالحسن علی بن عبدالعزیز... از ابوطاهر مخاض و ابن اخماسمی (کذا) و جز آن دو روایت کرده است. او از خاندان طاهرذوالیمینین بوده است. (انساب سمعانی ورق 364 ’الف’). رجوع به ابوالحسن علی بن عبدالعزیز... طاهری شود
ابومنصور. از خاندان طاهریان بوده و بزبان عربی شعر میسروده و در ماوراءالنهر از گویندگان دربار سامانیان بشمار میرفته است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 446 شود
محمد بن جنید طوسی طاهری. وی از جانب عبدالله بن طاهر که از سال 214 تا 230 هجری قمری حکمرانی خراسان داشت نیابت میکرد. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 220 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ده و بندری از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 36 هزارگزی جنوب خاوری کنگان، کنار شوسۀ سابق بوشهر به لنگه. جلگه، گرمسیری و مالاریائی است با 980 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آنجا غلات، خرما، تنباکو و پیاز. شغل اهالی زراعت و ماهیگیری. پاسگاه ژاندارمری گمرک و گارد مسلح گمرک و یک دبستان 3 کلاسه دارد. لنگرگاهی در کنار خلیج کوچک طاهری است به عمق 11 متر و فاصله یک کیلومتر از ساحل و قابل استفاده برای کشتی های معمولی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). بندری است در جنوب ایران که محل صیدمروارید، و راندن کشتیهای غواصی میباشد. در بلوک دشتی واقع است. شهر سیراف قدیم که خرابه های آن هنوز درحوالی بندر طاهری دیده میشود، در قرن سوم هجری مهم ترین بنادر خلیج فارس، و مرکز تجارت محصولات ممالک اطراف اقیانوس هند بوده، و بناهای بسیار عالی داشته که بواسطۀ زلزلۀ شدیدی همه خراب شده، و دیگر آباد نگشته است. (جغرافیای کیهان قسمت طبیعی ص 100). بندر طاهری در 268500 گزی بوشهر میان اختر و نخل تقی واقع شده است. و رجوع به تاریخ سیستان حاشیۀ ص 229 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
آنکه و آنچه منسوب به آل طاهر، و منسوب به حریم طاهری یکی از محلات بغداد باشد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نام قسمی کاغذ در قدیم، منسوب به طاهردوم از امراء طاهریۀ خراسان. (فهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
ده کوچکی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. در 48هزارگزی خاوری بندرعباس و 7هزارگزی راه مالرو بندرعباس به میناب. جلگه و گرمسیری است با 30 تن سکنه. مزارع خشک، تخت کش، مشکی و سوختگی جزء این ده است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
نام نوعی عطر معروف به اشد. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
نام دو قریه در مصر منسوب به الظاهر لاعزاز دین اﷲ از خلفای فاطمی است. رجوع به معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 81 شود
لغت نامه دهخدا
(ی یَ)
نوعی از جامه. رجوع به طاطری شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ طاهردر حال نصب و جر، ائمۀ طاهرین. به اجداد طاهرین
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از توابع فرح آباد مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی). دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری در نه هزارگزی خاوری ساری و 4/5هزارگزی شمال شوسۀ ساری به بهشهر. دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی. با 110 تن سکنه. آب آن از رود خانه تجن، محصول آنجا برنج غلات، پنبه و صیفی. شغل اهالی زراعت و تهیۀ زغال. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
تبختر. (تاج العروس) (قاموس). خرامش. (منتهی الارب). و گفته میشود: فلان یتضمخ بالساحریه و یمشی الزاهریه. (تاج العروس) :
یفوح المسک منه حین یغدو
و یمشی الزاهریه غیر حال.
(تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
نام دراهمی که در مصر شایع بوده است
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
عطری است که در حمل آن بیداری باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
دهی است ببغداد و به آن ده در فراخی و آبادانی مثل زدندی و آن میان محول و سندیه واقع و از اعمال بادوریاست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
چشمه ای است برأس عین که به تک آن رسیده نشود. (تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاقوت آرد: در رأس عین که شهری است بزرگ میان حران و نصیبین نهرهای بسیاری است که از اجتماع آنها نهر خابور تشکیل میگردد. از جملۀ آن نهر، بر طبق گفتۀ احمد بن طبیب، زاهریه است که در سمت حران واقع است و زورق هائی کوچک در آن حرکت میکنند و مردم برای رفتن به بستانهای خود در زورق مینشینند و از آن میگذرند. متوکل باﷲ عباسی در کنار زاهریه فرود آمد و در آنجا بنائی نهاد. این نهر با نهر دیگری بنام عین کبریت (چشمۀ گوگرد) که دارای آبی سبز است بصورت یک نهر درآمده و در خابور میریزد. و بر خلاف گفتۀ احمد بن طبیب اکنون جز یک کشتی کوچک در زاهریه دیده نمیشود و معلوم نیست که چرا اهالی کوتاهی میورزند و از آب زیادی که در این نهر روان است استفاده نمیکنند. (معجم البلدان، رأس عین). و رجوع به زاهریه در آن کتاب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طاریه
تصویر طاریه
مونث طاری آفت داهیه بلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
لقب سیده النسا العالمین، حضرت فاطمه زهرا (س) میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به طاهر، نوعی کاغذ در قدیم (منسوب به طاهر دوم از طاهریان خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
آردینه انگلبینی نوعی حلوا که با انگبین سازند و حلوا پزان گاه در ساختن آن غش و بجای انگبین قند داخل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ائمه طاهرین باجداد طاهرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهریه
تصویر زاهریه
خرامان راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
منسوب به بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاهلیه
تصویر جاهلیه
کانایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهراه
تصویر شاهراه
راه عام و جاده بزرگ و وسیع، راه وسیع و عام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
((هِ رِ یا رَ))
مؤنث طاهر، زن پاک از پلیدی و عیوب
فرهنگ فارسی معین
پاکدامن، عفیفه، محصنه، مطهره
فرهنگ واژه مترادف متضاد