جدول جو
جدول جو

معنی طاهرلو - جستجوی لغت در جدول جو

طاهرلو
(هَِ)
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 26هزارگزی جنوب خاور گل تپه و 6هزارگزی خاور دلی محمد. کوهستانی و سردسیر است، با650 تن سکنه. آب آن از چشمه ها. محصول آنجا غلات، انگور، لبنیات و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. تابستان از طریق بهار و جمشیدآباد میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاهره
تصویر طاهره
(دخترانه)
پاک، خالص، مؤنث طاهر، زن پاک، مبرا از عیب، لقب فاطمه زهرا (س)، لقب خدیجه همسر پیامبر (س)
فرهنگ نامهای ایرانی
راهی در داخل ساختمان که اتاق ها و قسمت های مختلف ساختمان را به هم وصل می کند، دالان، دهلیز، سرسرا، کوریدور، آنکه به راهی می رود، در تصوف کنایه از سالک، مرید، مسافر، کنایه از زاهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
زن پاک، زن پاک از نجاست و از عیوب
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
دهی از دهستان سربند بخش سربند شهرستان اراک که در 27 هزارگزی راه عمومی واقعاست. جایی کوهستانی، سردسیر و دارای 199 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود و محصول عمده اش غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ابویعلی احمد بن عبدالعزیز طاهری، برادر ابوالحسن علی بن عبدالعزیز... از ابوطاهر مخاض و ابن اخماسمی (کذا) و جز آن دو روایت کرده است. او از خاندان طاهرذوالیمینین بوده است. (انساب سمعانی ورق 364 ’الف’). رجوع به ابوالحسن علی بن عبدالعزیز... طاهری شود
ابومنصور. از خاندان طاهریان بوده و بزبان عربی شعر میسروده و در ماوراءالنهر از گویندگان دربار سامانیان بشمار میرفته است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 446 شود
محمد بن جنید طوسی طاهری. وی از جانب عبدالله بن طاهر که از سال 214 تا 230 هجری قمری حکمرانی خراسان داشت نیابت میکرد. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 220 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ده و بندری از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 36 هزارگزی جنوب خاوری کنگان، کنار شوسۀ سابق بوشهر به لنگه. جلگه، گرمسیری و مالاریائی است با 980 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آنجا غلات، خرما، تنباکو و پیاز. شغل اهالی زراعت و ماهیگیری. پاسگاه ژاندارمری گمرک و گارد مسلح گمرک و یک دبستان 3 کلاسه دارد. لنگرگاهی در کنار خلیج کوچک طاهری است به عمق 11 متر و فاصله یک کیلومتر از ساحل و قابل استفاده برای کشتی های معمولی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). بندری است در جنوب ایران که محل صیدمروارید، و راندن کشتیهای غواصی میباشد. در بلوک دشتی واقع است. شهر سیراف قدیم که خرابه های آن هنوز درحوالی بندر طاهری دیده میشود، در قرن سوم هجری مهم ترین بنادر خلیج فارس، و مرکز تجارت محصولات ممالک اطراف اقیانوس هند بوده، و بناهای بسیار عالی داشته که بواسطۀ زلزلۀ شدیدی همه خراب شده، و دیگر آباد نگشته است. (جغرافیای کیهان قسمت طبیعی ص 100). بندر طاهری در 268500 گزی بوشهر میان اختر و نخل تقی واقع شده است. و رجوع به تاریخ سیستان حاشیۀ ص 229 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
آنکه و آنچه منسوب به آل طاهر، و منسوب به حریم طاهری یکی از محلات بغداد باشد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نام قسمی کاغذ در قدیم، منسوب به طاهردوم از امراء طاهریۀ خراسان. (فهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
ده کوچکی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. در 48هزارگزی خاوری بندرعباس و 7هزارگزی راه مالرو بندرعباس به میناب. جلگه و گرمسیری است با 30 تن سکنه. مزارع خشک، تخت کش، مشکی و سوختگی جزء این ده است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
چهارلو، اصطلاحی در بازی ورق، نام یکی ازورق های بازی، ورق بازی که چهار خال دارد، نام ورقی از اوراق بازی که چهار خال بر آن نقش شده، نام هر ورقی از ورقهای بازی که چهار خال از یکی از خالهای مختلف بر روی آن نقش شده باشد، و رجوع به چهارلو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از بخش سروستان شهرستان شیراز. دارای 1291 تن سکنه. محصول آن غلات، میوه و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِ مَ)
دهی است جزء دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان اهر در 31500گزی شمال خاوری خیاو و 7500گزی شوسۀ خیاو اردبیل و در جلگه واقع است. هوای آن معتدل است. 137 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه قره سو و محصولات آن غلات و حبوبات و پنبه و برنج و انگور و به و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
عنوانی که به آخرین جنگ معروف ناپلئون با پروس و انگلستان داده شده است. این جنگ در حدود قریه ای به همین نام واقع در بلژیک روی داد. سردار انگلیسی این جنگ ولینگتن و سردار پروسی بلوخر نام داشت. جنگ در روز 18 ژوئن 1815 میلادی صورت گرفت. دو روز قبل یعنی 16 ژوئن 1815 میلادی ناپلئون در جنگ معروف به لین یی که با پروسیها کرده پیروزی یافته و قرار بر این بود که ژنرال گروشی سردار او بموقع خود را به واترلو برساند. در روز 17 ژوئن، در طی یک بارندگی شدید کلیۀ راهها غیرقابل عبور شد و حرکت توپ خانه بناپارت را به تأخیر انداخت. ولینگتن که خود را بموقع بحدود تپۀ مون سن ژان نزدیک واترلو، رسانده بود موقع خود را مستحکم کرد. در حدود ساعت 11/5 روز 18 ژوئن جنگی که سرنوشت اروپا راتغییر داد شروع شد و حال آنکه بر طبق پیش بینی ناپلئون باید زودتر از این شروع شود. بواسطۀ این تأخیر بلوخر توانست خود را بموقع بکمک ولینگتن برساند. ظاهراً خندق جادۀ اوهاین و تأخیر ژنرال گروشی در رساندن امداد نیز به نابود شدن قسمتی از سپاه ناپلئون کمک کرده است. پس از این شکست ناپلئون بپاریس بازگشت و سرانجام ناچار تسلیم دشمنان گردید و به سنت هلن تبعید شده در آنجا درگذشت
نام شهری در یووا در ایالات متحدۀ امریکا که دارای چهل هزار تن جمعیت و حاکم نشین ناحیۀ مینوتری است
نام محلۀ قدیمی ’سیدنی’ شهر معروف استرالیا که در حدود 11200 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از توابع فرح آباد مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی). دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری در نه هزارگزی خاوری ساری و 4/5هزارگزی شمال شوسۀ ساری به بهشهر. دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی. با 110 تن سکنه. آب آن از رود خانه تجن، محصول آنجا برنج غلات، پنبه و صیفی. شغل اهالی زراعت و تهیۀ زغال. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ طاهر، در حالت رفع. پاکیزگان. رجوع به طاهر شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام محلی در حوالی اردبیل. طایفۀ شیخ لو قدیم در شیخ لی لندر و باقرلو سکنی دارند. (از جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 144)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ظاهراً با بلوک ’بهار’ که نزدیک همدان است مربوط میشود و به یکی از ایلات ترک عهد صفویه مربوط است. محتمل است که ایل مزبور در اتحادیۀ قراقویونلو عضویت داشته و در قلمرو آنان بوده است. (فرهنگ فارسی معین). از ایلات خمسۀ فارس. این ایل به تیره های ذیل تقسیم میشود: ابراهیم خانی، احمدلو، اسماعیل خانی، بوربور، بکله، چام، بزرگی، جرگه، جوقه، حاجی ترلو. حاجی عطارلو. حیدرلو. رسول خانی. سقز. صفی خانی. عیسی بیگ لو. کریم لو. کلاه پوستی. مشهدلو. ناصربیگ لو. ورثه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دهی از دهستان گل تپه فیض الله بیگی شهرستان سقز واقع در 37 هزارگزی شمال خاوری سقز و چهار هزارگزی خاور قلعه کهنه. کوهستانی سردسیر با 450 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات، محصول آنجا غلات و توتون و لبنیات و قلمستان، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است و در فصل خشکی از قلعه کهنه اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیائی ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است جزء دهستان ایجرود بخش حومه شهرستان زنجان که در 50هزارگزی جنوب باختری زنجان، سر راه عمومی زنجان به صائین واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 523 تن سکنۀ ترک زبان دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، انگور و میوه جات شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
اصطلاحی در بازی ورق. نام ورقی از اوراق بازی که بر آن چهار خال نقش شده باشد. (مرکب از چهار عددمابین سه و پنج) + لو، که در اصطلاح قمار معنی شکلی دارد که بر ورق رسم شود و به عبارت بهتر این کلمه به عنوان معدود برای هر شکل منقوش بر اوراق بازی بکار رود، چنانکه دو لو، یعنی دارای دو شکل، سه لو، دارای سه شکل و چهار لو، ورقی که دارای چهار شکل باشد. و این اطلاق برای همه انواع نقشها و خالهای ورق است
لغت نامه دهخدا
(جِ)
قصبۀ کوچکی است در سنجاق مرعش از ولایات حلب واقع در مغرب مرعش و مرکز ناحیه ای است که تابع مرکز لوا است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
مؤنث طاهر: امراءهٌ طاهرهٌ، زن پاک از نجاست، زن پاک از عیب و منقصت. (منتهی الارب) (بحر الجواهر). ج، طاهرات، اثلق
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
برنجو. (مهذب الاسماء). قسمی از پختنیها
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ طاهره. زنان پاکیزه
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 42هزارگزی جنوب باختری اهواز و 14هزارگزی راه آهن اهواز به خرمشهر. دشت و گرمسیری است با 210 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. بین طاهریه و شیخ محمد زیارتگاهی به نام قبر شیخ محمد وجود دارد. ساکنین از طایفۀ قزلی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دولت طاهریه در خراسان که از سال دویست و پنج تا دویست و پنجاه ونه فرمانروائی کردند، مؤسس آن طاهر بن الحسین الخزاعی ملقب بذی الیمینین بوده، این دولتی فارسی و ایرانی بشمار میرفته. (تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان جزء 4 ص 173). رجوع به ’آل طاهر’، طاهریان و بنی طاهر شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ طاهردر حال نصب و جر، ائمۀ طاهرین. به اجداد طاهرین
لغت نامه دهخدا
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
لقب سیده النسا العالمین، حضرت فاطمه زهرا (س) میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به طاهر، نوعی کاغذ در قدیم (منسوب به طاهر دوم از طاهریان خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهرو
تصویر راهرو
طی طریق کننده، راه پیما
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ائمه طاهرین باجداد طاهرین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طاهر درحالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) پاکان پاکیزگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهرو
تصویر ماهرو
آنکه روی وی مانند ماه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهرو
تصویر راهرو
((رُ))
سالک، مسافر، عارف، رهرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
((هِ رِ یا رَ))
مؤنث طاهر، زن پاک از پلیدی و عیوب
فرهنگ فارسی معین