بسیار فسوس کننده. (منتهی الارب). فسوس دارنده. (دهار). افسونگر. (مهذب الاسماء). که سخریه کند. که دست اندازد. (صحاح الفرس). بسیارسخن به رموز گوینده. (غیاث) (آنندراج) : به چنگ باز گیتی در، چو بازت گشت سرپیسه کنونت باز باید گشت ازین بازی و طنازی. ناصرخسرو. شده از من موافقان رنجور شده بر من مخالفان طناز. مسعودسعد. سر متاب از طریق تا نشوی هدف تیر طعنۀ طناز. سنائی. از جوانمردی بر جود و سخای تو کند دو کف راد تو بر حاتم طی طنازی. سوزنی. سپر نیفکنم از خصم طاعن طناز که خصم نبود بی طاعنی و طنازی. سوزنی. ، نازکننده و رفتار به ناز کننده و شوخ. (غیاث) (آنندراج). به ناز خرامنده. کش خرام
بسیار فسوس کننده. (منتهی الارب). فسوس دارنده. (دهار). افسونگر. (مهذب الاسماء). که سخریه کند. که دست اندازد. (صحاح الفرس). بسیارسخن به رموز گوینده. (غیاث) (آنندراج) : به چنگ باز گیتی در، چو بازت گشت سرپیسه کنونت باز باید گشت ازین بازی و طنازی. ناصرخسرو. شده از من موافقان رنجور شده بر من مخالفان طناز. مسعودسعد. سر متاب از طریق تا نشوی هدف تیر طعنۀ طناز. سنائی. از جوانمردی بر جود و سخای تو کند دو کف راد تو بر حاتم طی طنازی. سوزنی. سپر نیفکنم از خصم طاعن طناز که خصم نبود بی طاعنی و طنازی. سوزنی. ، نازکننده و رفتار به ناز کننده و شوخ. (غیاث) (آنندراج). به ناز خرامنده. کش خرام
ریشخند کردن، مسخره کردن، طعنه زدن، طعنه، ناز و کرشمه، عملی که جنبه های نادرست یا ناروای پدیده ای را مورد مسخره قرار می دهد و هدف آن اصلاح است. (اعم از شعر، نثر و نمایش)
ریشخند کردن، مسخره کردن، طعنه زدن، طعنه، ناز و کرشمه، عملی که جنبه های نادرست یا ناروای پدیده ای را مورد مسخره قرار می دهد و هدف آن اصلاح است. (اعم از شعر، نثر و نمایش)