جلالقه، ناحیه ای به اسپانیا شامل نواحی ذیل: شهرستان های لاکرونی، پنتودرا، لوگو، ارانز، حاکم نشین آن سانتیاگو دکمپتل است ناحیه ای است کوهستانی، حاصلخیز و زراعت و صنعت دارد
جلالقه، ناحیه ای به اسپانیا شامل نواحی ذیل: شهرستان های لاکرونی، پُنتِوِدرا، لوگو، اُرانز، حاکم نشین آن سانتیاگو دکمپتل است ناحیه ای است کوهستانی، حاصلخیز و زراعت و صنعت دارد
رجوع به ارسطو شود، نام شهری که ارسطاطالیس بنام خود آباد کرده بود. (مؤید الفضلاء) (برهان) (آنندراج) ، نام یکی از خادمان نوح بن منصور که برسالت نزد ابوعلی سیمجور شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 120)
رجوع به ارسطو شود، نام شهری که ارسطاطالیس بنام خود آباد کرده بود. (مؤید الفضلاء) (برهان) (آنندراج) ، نام یکی از خادمان نوح بن منصور که برسالت نزد ابوعلی سیمجور شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 120)
رجوع به ارسطو شود: چو مغز اندرین کار خودکامه کرد بر ارسطالیس یک نامه کرد (اسکندر) . فردوسی. همان ارسطالیس پیش اندرون جهانی بر او دیدگان پر ز خون. فردوسی. چو نامه ببردند نزد حکیم دل ارسطالیس شد پر ز بیم. فردوسی. حکیم بزرگ ارسطالیس نام خردمند و بیدار و گسترده کام. فردوسی
رجوع به ارسطو شود: چو مغز اندرین کار خودکامه کرد بر ارسطالیس یک نامه کرد (اسکندر) . فردوسی. همان ارسطالیس پیش اندرون جهانی بر او دیدگان پر ز خون. فردوسی. چو نامه ببردند نزد حکیم دل ارسطالیس شد پُر ز بیم. فردوسی. حکیم بزرگ ارسطالیس نام خردمند و بیدار و گسترده کام. فردوسی
بقول دزی (ج 2 ص 19) بصورتهای طالیشفر و طالیشقر و طالیشفر و طالشقیر در کتب گوناگون عرب آمده است چنانکه در تذکرۀ داود ضریر انطاکی نیز طالیشقر است ولی صورت معروف آن همین طالیسفر است. آن را مرادف بسباسه، دارکیسه. لسان العصافیر. ماقر بیخ درخت توت، تیواج ختائی، پوست بیخ زیتون هندی، برگ زیتون هندی و غیره آورده اند. صاحب برهان گوید: ’طالیسفر’ بر وزن فالیزگر به لغت یونانی پوست بیخ زیتون هندی است و بعضی گویند برگ درخت زیتون هندی باشد. ابن البیطار آرد: غافقی آن را دارکیسه خوانده و بسیاری از مردم برآنند که طالیسفر همان بسباسه است ولی این نظر درست نیست و حنین این دارو را که در کتاب دیسقوریدس طالیفسر آمده است بنام یونانی آن ’ماقر’ ذکر کرده است. و تنها ابن جلجل گمان کرده که طالیفسر را لسان العصافیر گفته اند و آن را ریشه های درختی هندی دانسته اند. دیگری گفته است: طالیسفر ریشه های گیاهی است که کرم ابریشم از آن تغذیه میکند. مجوسی گوید: داروی مزبور برگ درخت زیتون هندی است. دیگری آن را پوستهای درختی هندی دانسته که به یونانی بنام دارکیسه معروف است. دیسقوریدس در کتاب اول گوید ماقر پوست درختی است که آن را از بلاد یونان آرند. رنگ آن بسرخ سپپدی غلیظی زند، بسیار قابض است و گاهی آن را برای خونروی و زخم روده و سیلان فضولات به شکم، نوشند. جالینوس در کتاب هفتم گوید: این دارو پوست درختی است که آن را از هند آرند. مزۀ آن سخت گس و زبان گزو اندکی تیز و قدری معطر است و مانند ادویه ای که ازهند آرند خوشبو باشد و گوئی این پوست از جوهرهای گوناگونی ترکیب یافته است که بیشتر آنها زمینی و اندکی از آنها جوهر لطیف گرم است و به همین سبب سخت مایۀخشکی و قبض میشود و آن را به داروهائی در می آمیزند و تر کنند که برای شکم روی و زخم روده سودمنداند زیراداروی مزبور در درجۀ سوم چیزهائی است که مایۀ خشکی باشند. و اما از لحاظ گرمی و سردی، در هیچیک تأثیر آشکاری ندارد. غافقی گوید: و آنچه از گفتار دیسقوریدس و جالینوس درباره این دارو مستفاد میشود این است که طالیسفر به هیچ رو از انواع بسباسه نیست، زیرا بسباسه دارای اندکی قبض باشد و حرارت بر آن غالب است در صورتی که طالیسفر بگفتۀ دیسقوریدس پوست رقیقی است نه درشت و با این خاصیت به ’ارماک’ شبیه تر است. ابن عمران گوید: طالیسفر ریشه های باریکی است دارای پوست خاکی رنگ و درون زردرنگ و تندمزه و زبان گز میباشد و بوی آن مانند بوی زعفران تند است و آن گرم و خشک در درجۀ دوم است و بویژه برای بواسیر و ورمهای درون و بیرون سودمند است. مجوسی گوید: طالیسفر در سردی و خشکی در درجۀ دوم است. مطبوخ آن با سرکه درد دندان را سودمند است و هرگاه آب مطبوخ آن را در دهان گیرند بیماری قلاع سفید را سودمند باشد. بدیغورس گوید: بدل طالیسفردو ثلث وزن آن زیره و نصف وزن آن ابهل است. رازی و اسحاق بن عمران نیز گفتۀ او را آورده اند. (از مفردات ابن البیطار ج 2). و صاحب مخزن الادویه آرد: بفتح طا، در ماهیت آن اختلاف بسیار است بعضی گویند آن پوست درختی است که از بلاد هند آورند. اندک از دارچین ضخیم ترو صلب تر بااندک حدت و خوشبوئی کمی و اشقر و چون کهنه گردد مایل بسیاهی شود و گفته اند عروقی است باریک بیرون آن اغبر و اندرون آن زرد و بوی آن شبیه ببوی زعفران و با عفونت و تیزی و شاید زرنب باشد که به هندی طالیس نیز نامند و آن برگ درختی است باریک بیرون آن اغبر و اندرون آن زردرنگ. طبیعت آن مختلف القوی با جوهر ارضی غالب معتدل در گرمی و سردی و مایل بحرارت و خشک در سوم و بعضی گرم و خشک در دوم دانسته اند. افعال و خواص آن: جهت لقوه و فالج و نفث الدم و نزف الدم و حبس سیلانات و اسهالات بواسیر و قروح امعاء و مضمضه به طبیخ آن با سرکه جهت درد دندان و نگاه داشتن آن در دهان جهت قلاع سفید آن و ضماد آن خشک کننده دانۀ بواسیر. مقدار شربت آن تا یک مثقال. بدل آن چهار دانگ وزن آن کمون و نیم وزن آن ابهل، و گویند بدل آن بوزن آن سنبل و نیموزن ساوج، و گویند ابهل و مقل تساوی آن مضر ریه، مصلح آن عسل است. (مخزن الادویه ص 374). حکیم مؤمن آرد: طالیسفر در ماهیت آن اختلاف کرده اند بعضی او را برگ زیتون هندی میدانند و حال آنکه در هند زیتون نمیباشد و جمعی بیخ درخت توت و پوست درخت لسان العصافیر و بسباسه دانسته اند و حقیر فرقی میان او و تیواج ختائی در افعال و غیره نمی یابم و در حرف ’تا’ مذکورشد. وی ذیل تیواج ختائی آرد: پوست درختی است شبیه به پوست درخت چنار و گویند پوست درخت لسان العصافیر بلاد ختا است و ظاهراً طالیسفر باشد در آخر دوم گرم و خشک و قابض و بسیار تلخ و با ماست چکیده و ربوب قابضه جهت اسهال مزمن بارده و قطع خون بواسیر و ضماد او با سرکه جهت درد سر و اورام رخوه و سنون او جهت درد دندان و تقویه لثه و نزلۀ رطوبی و بخور او جهت رفع وبا و طاعون عجیب الاثر است، و بدستور جهت بواسیر و شقاق مقعد و درد آن و درد رحم و فرزجۀ او جهت قطع سیلان رحم و حیض مفید است، و نیم مثقال آن را با یک مثقال نیلوفر در حبس اسهال مجرب و قدر شربتش تا یک مثقال و مضر محرورین و معطش و مورث التهاب احشاء و مصلحش کتیرا و ربوب فواکه. (تحفۀ حکیم مؤمن). داود ضریر انطاکی ذیل طالیسقر آرد: گیاهی است که در سرزمین دکن میروید و دارای فوایدی است برگهای دقیق صلبی دارد که بزردی زند و مزۀ آن تند و تلخ است. در میانۀ آن خطهائی است و هرگاه خشک شود و در یکدیگر پیچد، چنانکه گوئی پوست درخت است و از اینجا گمان کرده اند که آن بسباسه است و برخی گویند برگ زیتون هندی است در صورتی که در هند زیتون یافت نشود و شگفت ترآنکه گفته اند طالیسقر ریشه های توت است. و آن گرم و خشک در دوم است هر خونروی را سودمند باشد و رطوبت ها را ببرد و شربت و طلاء آن بواسیر را بهبود بخشد و برای بیشتر دردهای دهان و دندانها و قلاع هرگاه آن را با سرکه مطبوخ کنند و در دهن گیرند مفید است. و آن زیان میرساند ولی مصلح آن بستان است و شربت آن بقدر یکدرم است. و بدل آن دو ثلث وزن آن زیره و نیم وزن آن ابهل است. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 218). صاحب اختیارات بدیعی آرد: به یونانی دارکیسه خوانند، و باقر نیز گویند. و صاحب منهاج گوید ورق زیتون هندی است، و آن تسوری هندی بود، و صاحب جامع اقوال بسیار آورده است، اول گفته که بسباسه است دیگر قول ابن حلحل آورده که لسان العصافیر است، و دیگر گفته که عرق شجر هندی است، و دیگر گفته که عرق درخت توت است که کرم ابریشم برگ وی میخورد، و این قولها خلاف است و این موافق قول صاحب منهاج است، و صاحب جامع تحقیق نکرده که چیست، مؤلف گوید:پوست بیخ زیتون هندی است، و باقی همه قولها خلاف است و خطا. و آن پوست سطبرتر از دارصینی است و صلتبر، ومیل به سیاهی زند، و طعم آن بغایت عفص است و قابض، و اندک عطریتی داشته باشد، و جالینوس گوید در وی هیچ گرمی و سردی نبود، و گویند خشک بود. در سوم و ابن عمران گوید گرم و خشک بود در دوم، و مجوسی گوید معتدل بود در گرمی و سردی، و خشک بود در دوم. ذرب را نافعبود و قرحۀ امعاء و نزف دم و بواسیر و فالج و لقوه، و مقدار مأخوذ از وی یک مثقال بود، و چون بسرکه پزند و از آن مضمضه کنند درد دندان را نافع بود و قلاع را زایل کند، چون آب وی را در دهان نگاه دارند، و گویند مضر بود به شش، و مصلح وی عسل بود. دیسقوریدس گوید بدل آن چهار دانک وزن آن کمون بود، و نیم وزن ازابهل است، و رازی و اسحاق بن عمران همچنین گویند، و گویند بدل وی بوزن وی سنبل و نیم وزن وی سادج. و گویند بدل وی مقل و ابهل بود مساوی. (اختیارات بدیعی). و خوارزمی ذیل ماقر آرد ماقر پوست نباتی است که از هند آرند. (مفاتیح). و صاحب بحرالجواهر گوید برگ زیتون هندی است و آن را لسان العصفور نیز گویند. (بحر الجواهر)
بقول دزی (ج 2 ص 19) بصورتهای طالیشفَر و طالیشقر و طالیَشفَر و طالشقیر در کتب گوناگون عرب آمده است چنانکه در تذکرۀ داود ضریر انطاکی نیز طالیشقر است ولی صورت معروف آن همین طالیسفر است. آن را مرادف بسباسه، دارکیسه. لسان العصافیر. ماقر بیخ درخت توت، تیواج ختائی، پوست بیخ زیتون هندی، برگ زیتون هندی و غیره آورده اند. صاحب برهان گوید: ’طالیسفر’ بر وزن فالیزگر به لغت یونانی پوست بیخ زیتون هندی است و بعضی گویند برگ درخت زیتون هندی باشد. ابن البیطار آرد: غافقی آن را دارکیسه خوانده و بسیاری از مردم برآنند که طالیسفر همان بسباسه است ولی این نظر درست نیست و حُنین این دارو را که در کتاب دیسقوریدس طالیفسر آمده است بنام یونانی آن ’ماقر’ ذکر کرده است. و تنها ابن جلجل گمان کرده که طالیفسر را لسان العصافیر گفته اند و آن را ریشه های درختی هندی دانسته اند. دیگری گفته است: طالیسفر ریشه های گیاهی است که کرم ابریشم از آن تغذیه میکند. مجوسی گوید: داروی مزبور برگ درخت زیتون هندی است. دیگری آن را پوستهای درختی هندی دانسته که به یونانی بنام دارکیسه معروف است. دیسقوریدس در کتاب اول گوید ماقر پوست درختی است که آن را از بلاد یونان آرند. رنگ آن بسرخ سپپدی غلیظی زند، بسیار قابض است و گاهی آن را برای خونروی و زخم روده و سیلان فضولات به شکم، نوشند. جالینوس در کتاب هفتم گوید: این دارو پوست درختی است که آن را از هند آرند. مزۀ آن سخت گس و زبان گزو اندکی تیز و قدری معطر است و مانند ادویه ای که ازهند آرند خوشبو باشد و گوئی این پوست از جوهرهای گوناگونی ترکیب یافته است که بیشتر آنها زمینی و اندکی از آنها جوهر لطیف گرم است و به همین سبب سخت مایۀخشکی و قبض میشود و آن را به داروهائی در می آمیزند و تر کنند که برای شکم روی و زخم روده سودمنداند زیراداروی مزبور در درجۀ سوم چیزهائی است که مایۀ خشکی باشند. و اما از لحاظ گرمی و سردی، در هیچیک تأثیر آشکاری ندارد. غافقی گوید: و آنچه از گفتار دیسقوریدس و جالینوس درباره این دارو مستفاد میشود این است که طالیسفر به هیچ رو از انواع بسباسه نیست، زیرا بسباسه دارای اندکی قبض باشد و حرارت بر آن غالب است در صورتی که طالیسفر بگفتۀ دیسقوریدس پوست رقیقی است نه درشت و با این خاصیت به ’ارماک’ شبیه تر است. ابن عمران گوید: طالیسفر ریشه های باریکی است دارای پوست خاکی رنگ و درون زردرنگ و تندمزه و زبان گز میباشد و بوی آن مانند بوی زعفران تند است و آن گرم و خشک در درجۀ دوم است و بویژه برای بواسیر و ورمهای درون و بیرون سودمند است. مجوسی گوید: طالیسفر در سردی و خشکی در درجۀ دوم است. مطبوخ آن با سرکه درد دندان را سودمند است و هرگاه آب مطبوخ آن را در دهان گیرند بیماری قلاع سفید را سودمند باشد. بدیغورس گوید: بدل طالیسفردو ثلث وزن آن زیره و نصف وزن آن ابهل است. رازی و اسحاق بن عمران نیز گفتۀ او را آورده اند. (از مفردات ابن البیطار ج 2). و صاحب مخزن الادویه آرد: بفتح طا، در ماهیت آن اختلاف بسیار است بعضی گویند آن پوست درختی است که از بلاد هند آورند. اندک از دارچین ضخیم ترو صلب تر بااندک حدت و خوشبوئی کمی و اشقر و چون کهنه گردد مایل بسیاهی شود و گفته اند عروقی است باریک بیرون آن اغبر و اندرون آن زرد و بوی آن شبیه ببوی زعفران و با عفونت و تیزی و شاید زرنب باشد که به هندی طالیس نیز نامند و آن برگ درختی است باریک بیرون آن اغبر و اندرون آن زردرنگ. طبیعت آن مختلف القوی با جوهر ارضی غالب معتدل در گرمی و سردی و مایل بحرارت و خشک در سوم و بعضی گرم و خشک در دوم دانسته اند. افعال و خواص آن: جهت لقوه و فالج و نفث الدم و نزف الدم و حبس سیلانات و اسهالات بواسیر و قروح امعاء و مضمضه به طبیخ آن با سرکه جهت درد دندان و نگاه داشتن آن در دهان جهت قلاع سفید آن و ضماد آن خشک کننده دانۀ بواسیر. مقدار شربت آن تا یک مثقال. بدل آن چهار دانگ ِ وزن آن کمون و نیم وزن آن ابهل، و گویند بدل آن بوزن آن سنبل و نیموزن ساوج، و گویند ابهل و مقل تساوی آن مضر ریه، مصلح آن عسل است. (مخزن الادویه ص 374). حکیم مؤمن آرد: طالیسفر در ماهیت آن اختلاف کرده اند بعضی او را برگ زیتون هندی میدانند و حال آنکه در هند زیتون نمیباشد و جمعی بیخ درخت توت و پوست درخت لسان العصافیر و بسباسه دانسته اند و حقیر فرقی میان او و تیواج ختائی در افعال و غیره نمی یابم و در حرف ’تا’ مذکورشد. وی ذیل تیواج ختائی آرد: پوست درختی است شبیه به پوست درخت چنار و گویند پوست درخت لسان العصافیر بلاد ختا است و ظاهراً طالیسفر باشد در آخر دوم گرم و خشک و قابض و بسیار تلخ و با ماست چکیده و ربوب قابضه جهت اسهال مزمن بارده و قطع خون بواسیر و ضماد او با سرکه جهت درد سر و اورام رخوه و سنون او جهت درد دندان و تقویه لثه و نزلۀ رطوبی و بخور او جهت رفع وبا و طاعون عجیب الاثر است، و بدستور جهت بواسیر و شقاق مقعد و درد آن و درد رحم و فرزجۀ او جهت قطع سیلان رحم و حیض مفید است، و نیم مثقال آن را با یک مثقال نیلوفر در حبس اسهال مجرب و قدر شربتش تا یک مثقال و مضر محرورین و معطش و مورث التهاب احشاء و مصلحش کتیرا و ربوب فواکه. (تحفۀ حکیم مؤمن). داود ضریر انطاکی ذیل طالیسقر آرد: گیاهی است که در سرزمین دکن میروید و دارای فوایدی است برگهای دقیق صلبی دارد که بزردی زند و مزۀ آن تند و تلخ است. در میانۀ آن خطهائی است و هرگاه خشک شود و در یکدیگر پیچد، چنانکه گوئی پوست درخت است و از اینجا گمان کرده اند که آن بسباسه است و برخی گویند برگ زیتون هندی است در صورتی که در هند زیتون یافت نشود و شگفت ترآنکه گفته اند طالیسقر ریشه های توت است. و آن گرم و خشک در دوم است هر خونروی را سودمند باشد و رطوبت ها را ببرد و شربت و طلاء آن بواسیر را بهبود بخشد و برای بیشتر دردهای دهان و دندانها و قلاع هرگاه آن را با سرکه مطبوخ کنند و در دهن گیرند مفید است. و آن زیان میرساند ولی مصلح آن بستان است و شربت آن بقدر یکدرم است. و بدل آن دو ثلث وزن آن زیره و نیم وزن آن ابهل است. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 218). صاحب اختیارات بدیعی آرد: به یونانی دارکیسه خوانند، و باقر نیز گویند. و صاحب منهاج گوید ورق زیتون هندی است، و آن تسوری هندی بود، و صاحب جامع اقوال بسیار آورده است، اول گفته که بسباسه است دیگر قول ابن حلحل آورده که لسان العصافیر است، و دیگر گفته که عرق شجر هندی است، و دیگر گفته که عرق درخت توت است که کرم ابریشم برگ وی میخورد، و این قولها خلاف است و این موافق قول صاحب منهاج است، و صاحب جامع تحقیق نکرده که چیست، مؤلف گوید:پوست بیخ زیتون هندی است، و باقی همه قولها خلاف است و خطا. و آن پوست سطبرتر از دارصینی است و صلتبر، ومیل به سیاهی زند، و طعم آن بغایت عفص است و قابض، و اندک عطریتی داشته باشد، و جالینوس گوید در وی هیچ گرمی و سردی نبود، و گویند خشک بود. در سوم و ابن عمران گوید گرم و خشک بود در دوم، و مجوسی گوید معتدل بود در گرمی و سردی، و خشک بود در دوم. ذرب را نافعبود و قرحۀ امعاء و نزف دم و بواسیر و فالج و لقوه، و مقدار مأخوذ از وی یک مثقال بود، و چون بسرکه پزند و از آن مضمضه کنند درد دندان را نافع بود و قلاع را زایل کند، چون آب وی را در دهان نگاه دارند، و گویند مضر بود به شش، و مصلح وی عسل بود. دیسقوریدس گوید بدل آن چهار دانک وزن آن کمون بود، و نیم وزن ازابهل است، و رازی و اسحاق بن عمران همچنین گویند، و گویند بدل وی بوزن وی سنبل و نیم وزن وی سادج. و گویند بدل وی مقل و ابهل بود مساوی. (اختیارات بدیعی). و خوارزمی ذیل ماقر آرد ماقر پوست نباتی است که از هند آرند. (مفاتیح). و صاحب بحرالجواهر گوید برگ زیتون هندی است و آن را لسان العصفور نیز گویند. (بحر الجواهر)
ملطی. رجوع به ’ثالس’ شود. فیلسوف و ریاضیدان معروف یونانی، متولد در شهر ملطیه. و رجوع به ایران باستان ص 275، 198، 380 وتاریخ ادبیات ایران ترجمه رشید یاسمی ص 144 شود
ملطی. رجوع به ’ثالس’ شود. فیلسوف و ریاضیدان معروف یونانی، متولد در شهر ملطیه. و رجوع به ایران باستان ص 275، 198، 380 وتاریخ ادبیات ایران ترجمه رشید یاسمی ص 144 شود
نام حکیمی که ندیم اسکندر مقدونی بود، (منتهی الارب)، نام حکیمی است که انیس و جلیس اسکندر بود، (برهان قاطع)، والیس، فالیس، مصحف والنس، منجم یونانی از مردم انطاکیه که در قرن دوم میلادی می زیسته است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 281 و الفهرست ابن ندیم چ مصر ص 376 و گاه شماری تقی زاده ص 316 و مجلۀ فروغ علم شمارۀ 1 سال اول شود: فلاطون ووالیس و فرفوریوس که روح القدس کردشان دستبوس، نظامی (از حاشیۀ برهان)، چنین راند والیس دانا سخن که نو باد شه در جهان کهن، نظامی، در مجلس عقد آمده چون هرمس و والیس، آذر بیگدلی (از انجمن آرا)
نام حکیمی که ندیم اسکندر مقدونی بود، (منتهی الارب)، نام حکیمی است که انیس و جلیس اسکندر بود، (برهان قاطع)، والیس، فالیس، مصحف والنس، منجم یونانی از مردم انطاکیه که در قرن دوم میلادی می زیسته است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 281 و الفهرست ابن ندیم چ مصر ص 376 و گاه شماری تقی زاده ص 316 و مجلۀ فروغ علم شمارۀ 1 سال اول شود: فلاطون ووالیس و فرفوریوس که روح القدس کردشان دستبوس، نظامی (از حاشیۀ برهان)، چنین راند والیس دانا سخن که نو باد شه در جهان کهن، نظامی، در مجلس عقد آمده چون هرمس و والیس، آذر بیگدلی (از انجمن آرا)
حملج، منتنه، بلهیم، پلیهیم، غالوسیس، عالوسیس، غالسیفس، غالس، غالسیس، غالونیس، قس الکلاب، غالیوبسیس، حکیم مؤمن آرد: در لغت یونانی بمعنی منتن الرایحه است و در قانون در حرف عین ذکر یافته و غالوسیس به واو نیز آمده و در طبرستان بلهیم نامند، و در بستانها و خرابه ها بسیار میروید و بقدر نبات انجره و برگش با ملاست و بدبوئی و گلش سفید و چتری مانند گل شبت و ثمرش بقدر عنب الثعلب و بعد از رسیدن سیاه و پرآب میشود و در دارالمرز سرکه را به آن رنگین سازند، و بیخ او سفید و با تجویف در سیم گرم و خشک و محلل خنازیر و اورام صلبه و سرطان و قروح خبیثه و ورم مزمن انثیان خصوصاً چون برگ و شاخ او را با سرکه روزی دو بار ضماد کنند، و خوردن ساق او بجای سبزی جهت سرفۀ کهنه و بهق و ضیق النفس و ربوو درد سینه بیعدیل و چیز دیگر را قائم مقام او ندانسته اند و مفتح سدد و مفتت حصاه و مدر بول و حیض و محلل ریاح و جهت جرب و حکه و بالخاصیه جهت علل صفراوی مفید و شربتش تا پنج درهم و آب او با روغن زیتون جهت پاک کردن چرک معادن مؤثر است و نقیع بیخ او بقدر ده درهم مسهل قوی بلغم و سودای رقیق و سریعالعمل است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، و در مفردات ابن البیطار ذیل غالسیفس آرد: عامۀ مردم اندلس آن را حملج و مصریان آن را منتنه نامند، گیاهی خودرو شبیه بقریص لیکن برگ آن املس باشد و گزنده نیست و چون آن را در دست بمالند بوئی ناخوش آرد، و آن را گلهای باریک باشد که به فرفیری زند و ضماد آن محلل جساء و اورام سرطانی و خنازیر و اورام بن گوش - انتهی، و در مخزن الادویه ذیل غاغالس آمده است، و رجوع به غاغالس و غالیوبسیس شود
حملج، منتنه، بلهیم، پلیهیم، غالوسیس، عالوسیس، غالسیفس، غالس، غالسیس، غالونیس، قس الکلاب، غالیوبسیس، حکیم مؤمن آرد: در لغت یونانی بمعنی منتن الرایحه است و در قانون در حرف عین ذکر یافته و غالوسیس به واو نیز آمده و در طبرستان بلهیم نامند، و در بستانها و خرابه ها بسیار میروید و بقدر نبات انجره و برگش با ملاست و بدبوئی و گلش سفید و چتری مانند گل شبت و ثمرش بقدر عنب الثعلب و بعد از رسیدن سیاه و پرآب میشود و در دارالمرز سرکه را به آن رنگین سازند، و بیخ او سفید و با تجویف در سیم گرم و خشک و محلل خنازیر و اورام صلبه و سرطان و قروح خبیثه و ورم مزمن انثیان خصوصاً چون برگ و شاخ او را با سرکه روزی دو بار ضماد کنند، و خوردن ساق او بجای سبزی جهت سرفۀ کهنه و بهق و ضیق النفس و ربوو درد سینه بیعدیل و چیز دیگر را قائم مقام او ندانسته اند و مفتح سدد و مفتت حصاه و مدر بول و حیض و محلل ریاح و جهت جرب و حکه و بالخاصیه جهت علل صفراوی مفید و شربتش تا پنج درهم و آب او با روغن زیتون جهت پاک کردن چرک معادن مؤثر است و نقیع بیخ او بقدر ده درهم مسهل قوی بلغم و سودای رقیق و سریعالعمل است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، و در مفردات ابن البیطار ذیل غالسیفس آرد: عامۀ مردم اندلس آن را حملج و مصریان آن را منتنه نامند، گیاهی خودرو شبیه بقریص لیکن برگ آن املس باشد و گزنده نیست و چون آن را در دست بمالند بوئی ناخوش آرد، و آن را گلهای باریک باشد که به فرفیری زند و ضماد آن محلل جساء و اورام سرطانی و خنازیر و اورام بن گوش - انتهی، و در مخزن الادویه ذیل غاغالس آمده است، و رجوع به غاغالس و غالیوبسیس شود
صاحب مجمل التواریخ و القصص ذیل اخبار ملوک روم گوید: مملکت طاسیس و استسیانوس بمشارکت سیزده سال بوده است، جهودان در این روزگار به بیت المقدس عاصی شدند بر ایشان وسه هزار مردان جهودان بکشتند و زن و فرزند به رومیه آوردند بغارت اندر اول سال و بدین عهد اندر بود برخاستن بلیناس مطلسم، (مجمل التواریخ والقصص ص 129)
صاحب مجمل التواریخ و القصص ذیل اخبار ملوک روم گوید: مملکت طاسیس و استسیانوس بمشارکت سیزده سال بوده است، جهودان در این روزگار به بیت المقدس عاصی شدند بر ایشان وسه هزار مردان جهودان بکشتند و زن و فرزند به رومیه آوردند بغارت اندر اول سال و بدین عهد اندر بود برخاستن بلیناس مطلسم، (مجمل التواریخ والقصص ص 129)
نام گیاهی افسانه ای در اساطیر یونان که با آن مرده را زنده میکردند و استفادۀ از این گیاه را از ماری که جفت خود را زنده کرده بودآموختند، و رجوع به فرهنگ اساطیر یونان ص 594 شود
نام گیاهی افسانه ای در اساطیر یونان که با آن مرده را زنده میکردند و استفادۀ از این گیاه را از ماری که جفت خود را زنده کرده بودآموختند، و رجوع به فرهنگ اساطیر یونان ص 594 شود
لاتینی تازی گشته شاهدانه دروغی گونه ای شاهدانه است که آن را شاهدانه کاذب نیز گویند و در طب عوام در تسکین سرفه و درد سینه به کار می رفته است و به علاوه آنرا دارای خاصیت مدر می دانستند راس الهر غالیوبسیس غاغالس منتن الرایحه. توضیح به نظر می آید که غالیس محرف کلمه غالیوبسیس باشد و کلمه اخیر معرب لاتینی آن است
لاتینی تازی گشته شاهدانه دروغی گونه ای شاهدانه است که آن را شاهدانه کاذب نیز گویند و در طب عوام در تسکین سرفه و درد سینه به کار می رفته است و به علاوه آنرا دارای خاصیت مدر می دانستند راس الهر غالیوبسیس غاغالس منتن الرایحه. توضیح به نظر می آید که غالیس محرف کلمه غالیوبسیس باشد و کلمه اخیر معرب لاتینی آن است