جدول جو
جدول جو

معنی طالوت - جستجوی لغت در جدول جو

طالوت
(پسرانه)
معرب از عبری نام سرداری از بنی اسرائیل
تصویری از طالوت
تصویر طالوت
فرهنگ نامهای ایرانی
طالوت
نهر طالوت، نوعی نبیذ است به نام نهرطالوت، ابن عبد ربه در عقدالفرید آورده که اهالی کوفه، نبیذ را، نهر طالوت مینامیده اند و قال شاعرهم:
اشرب علی طرب من نهر طالوت
حمراء صافیه فی لون یاقوت
من کفت ساحرهالعینین شاطره
تربی علی سحر هاروت و ماروت
لها تماویت الحاظ اذا نظرت
فنار قلبک من ملک التماویت
شبابه خبر داد و گفت غسان بن ابی صباح کوفی از ابوسلمه یحیی بن دینار و او از مظهر وراق حدیث کرد و گفت روزی زید بن علی در بعضی از کوچه های کوفه میگذشت، ناگاه مردی از شیعیان را دید و او را به خانه خود خواند و طعامی برای او آماده کرد در این هنگام تنی چند از شیعیان دیگر آگاه شدند و به خانه وی شتافتند و مجلس پرجمعیتی تشکیل یافت، آنگاه آغاز طعام کردند و سپس آنان را بشراب دعوت کرد، شیعیان پرسیدند ای پسر رسول خدا از کدام شراب به ما مینوشانی ؟ گفت: از استوارترین و سخت ترین آنها، آنگاه قدحی نبیذ آوردند و او خود نوشید و قدح در میان ایشان دور زد و همه نوشیدندسپس گفتند ای پسر رسول خدا! آیا درباره این نبیذ حدیثی بروایت از پدر و جد خود بیاد داری ؟ اگر چنین حدیثی بیاوری بسزا خواهد بود چه علما درباره آن اختلاف نظر دارند گفت: آری، پدرم از جدم حدیث کرد که پیامبر
گفت لترکبن طبقه بنی اسرائیل حدوا لقذه بالقذه و النعل بالنعل الا و ان اﷲ ابتلی بنی اسرائیل بنهر طالوت، احل منه الغرفه والغرفتین و حرم منه الری، و قد ابتلاکم بهذاالنبیذ، احل منه القلیل و حرم منه الکثیر، (عقدالفرید ج 8 صص 86 - 87)
لغت نامه دهخدا
طالوت
نام پادشاهی عجمی، و حق تعالی داود را وارث ملکش فرمود، (منتهی الارب)، و نام سرداری از بنی اسرائیل که سقا بود، با جالوت نام کافر جنگ کرده، داود علیه السلام که از سپاهیان طالوت بود، جالوت را کشت، طالوت وعده ها که از داود کرده بود، از آن برگشت و دشمن گردید، بعد مردن او داود علیه السلام ملک راند، (غیاث اللغات)، و جوالیقی آرد: نامی عجمی است خدای تعالی فرماید: ’فلما فصل طالوت بالجنود’ (قرآن 249/2)، غیرمنصرف آمدن آن دلیل برآن است که عجمی است زیرا اگر بر وزن فعلوت و مشتق از ’طول’می بود مانند رغبوت و رهبوت و تربوت، نباید غیر منصرف به کار میرفت، هر چند در بعضی از احادیث آمده که وی در زمان خود از بالابلندترین کسان بوده است، (المعرب ص 227)، نام طالوت به سریانی ساول، و به عبرانی شاول پسر قیش بن افیل بن صاروبن نحورت بن افیح بن انیس بن بنیامین بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم الخلیل علیه السلام، (عرائس المجالس ثعلبی)، مردی از بنی اسرائیل که به روایت مسلمانان پدر زن حضرت داود، و از سبط بنیامین بن یعقوب بوده، و بپادشاهی ملت بنی اسرائیل رسید، مؤلف مجمل التواریخ والقصص گوید: اسنور نام مادر کی بهمن معروف به اردشیر درازدست از فرزندان طالوت الملک بود، (مجمل التواریخ والقصص ص 30) و رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 54 شود،
مؤلف حبیب السیر گوید که: چون بنی اسرائیل با شموئیل گفتند که: ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل اﷲ (قرآن 246/2) اشموئیل التماس قوم را بدرگاه ملک جلیل جل ّ جلاله، عرض کرد، و به مقتضای خبر جبرئیل دانست که طالوت بن قیس بن ضراربن انس بن بحرف بنیامین بن یعقوب علیه السلام را ایزدتعالی بسلطنت بنی اسرائیل سرافراز میسازد، یهود را از این واقعه آگاه گردانید، و بنا برآنکه پادشاهی بنی اسرائیل پیوسته بسبط یهودا میبود، و نسب طالوت به بنیامین میرسید، و او از غایت فقر به سقائی یا دباغی روزگار میگذرانید، قوم نخست از قبول این امر سرباز زده بزبان آوردند که: انی یکون له الملک علینا و نحن احق بالملک منه و لم یؤت سعهً من المال ، (قرآن 247/2)، اشموئیل گفت مالک الملک او را از میان شما بسلطنت برگزید، بسبب ازدیاد علم و جسم، واﷲ یؤتی ملکه من یشاء، (قرآن 247/2)، بنی اسرائیل گفتند با ما بگوی که علامت پادشاهی طالوت چه باشد، اشموئیل گفت امارت او آن است که تابوت سکینه باز بتصرف شما درآید، در وقت ظهور او روغن قدس بجوش آید، و روغن قدس بقول مترجم تاریخ طبری، روغنی بود که از یوسف (ع) برحسب ارث به انبیای بنی اسرائیل میرسید، و او رادر یکی از قرون بقره مذکوره محفوظ میداشتند، بالجمله روز دیگر طالوت بر مجمع یهود عبور نموده، روغن قدس در غلیان آمد، و اشموئیل مقداری از آن روغن بر سر طالوت ریخته او را تهنیت منصب سلطنت گفت، و مقارن آن حال تابوت سکینه پیدا شد، و کیفیت وجه آن تابوت سکینه، بطریق مختلف در کتب تواریخ سمت گزارش پذیرفته، وراقم حروف خوفاً من الاطناب بر ایراد یک روایت قناعت مینماید، در بعضی از نسخ معتبره مسطور است که چون کفار عمالقه تابوت سکینه را به دیار خود رسانیدند، آن را به بتخانه برده، در زیر قدم صنمی نهادند، روز دیگر که بدان خانه درآمدند تابوت را بر سر آن بت یافتند، و از دیدن آن صورت متعجب شده، بار دیگر تابوت رابرزمین افکندند و صنم را بر زبر آن نهادند، و پایهایش را بر تابوت دوختند، باز صباح پایهای بت را برزمین دیده، و تابوت را بر فرقش مشاهده نمودند، سکنۀ بتخانه کیفیت واقعه را به عرض پادشاه خود رسانیدند، بعضی حاضران گفتند ما با خدای بنی اسرائیل طاقت مقاومت نداریم، پس آن تابوت را در مزبلۀ یکی از قراء انداختند و تمام ساکنان آن قریه را در گردن علت ناسور پیدا شد، آن مردم عاجز گشته، عجوزه ای از عجایز بنی اسرائیل بدیشان گفت علاج مرض شما آن است که این تابوت را به اسرائیلیان رسانید، آن جماعت سخن آن ضعیفه را بسمع قبول شنوده تابوت را برگردونی نهادند و گردون را بر دو بقر بسته، راه بیت المقدس که وطن یهود بود روان کردند، ملائکه گاوان را براندند تا به زمین بنی اسرائیل رسید، القصه چون چشم اسرائیلیان بر تابوت سکینه افتاد، خوشحال و مسرور شده دل بر متابعت طالوت نهادند، و او را بر تخت سلطنت نشاندند، و نام طالوت به اعتقاد صاحب معالم التنزیل، شاوک بود، و بروایتی که در روضهالصفا مذکور است، بمشارک است، زیرا که طالوت را طول قامت بود، و بروایت تحفهالملکیه بعد از فوت موسی بچهار صد و هشتاد و نه سال، بسلطنت قیام نمود، و چون زمام مهام ذریات یعقوب بقبضۀ اقتدار طالوت درآمد حاکم فلسطین که چند کرّت لشکر بر سر بنی اسرائیل آورده، و مراسم قتل و غارت بتقدیم رسانیده بود عازم شد، و طالوت با هشتاد هزار نفر از یهود متوجۀ آن جانب گشته، از آن جمله هفتاد و ششهزار کس از راه بازگشتند و سببش آن بود که تشنگی بر لشکر طالوت غلبه کرده بود، طالوت با ایشان گفت که چون به آب رسید زیاده از یک جرعه نیاشامید، و آن هفتاد و ششهزار کس بعد از وصول بشهر اردن تا فلسطین علی الاختلاف، خلاف قول طالوت کرده، هر چند آب بیشتر خوردند، تشته تر گردیدند، لاجرم مراجعت نمودند، و چهارهزارنفر دیگر در مرافقت طالوت طی مسافت فرمودند، جالوت با صدهزار سوار در برابر ایشان آمد، و بنی اسرائیل افغان: لاطاقه لناالیوم بجالوت و جنوده، برآوردند، و اکثر بصوب هزیمت شتافتند، بلکه زیاده از سیصد و سیزده کس دیگر نماند، و ایشان از سبطیهودا با دوازده پسر، یا هفت کس داخل آن لشکر بودند، و در تاریخ طبری مسطور است که در وقتی که طالوت متوجه حرب جالوت شد، اشموئیل زرهی تسلیم او کرده گفت این جبه بر قد هر کس راست آید، کشندۀ جالوت خواهد بود، و چون هر دو لشکر نزدیک یکدیگر رسیدند، طالوت فرمود تا ندا کردند که هر کس بر قتل جالوت اقدام نماید، ملک او را در ملک شریک ساخته دختر خود را به وی دهد، و چون داود بحسب سن و جثه خردترین اولاد ایشان بود این ندا شنود، به اخوان خود گفت چرا بمقاتلۀ جالوت نمیروید تا بدین شرف که معین کرده اند برسید، ایشان از این امر استبعاد نمودند و گفتند که هیچکس را طاقت مقاومت با جالوت نیست، داود گفت من با او مبارزت نمایم، و او را بقتل رسانم، آنگاه نزد طالوت به قبول قتل جالوت زبان گشاد، طالوت آن جناب را حقیرالجثه دید، گفت این مهم مشکل که بر دست تو گشاید، گفت امتحان فرمای، طالوت آن زرهی را که اشموئیل داده حاضر ساخت، بر قد آن جناب راست آمد، طالوت دانست که کشندۀ جالوت او خواهد بود، لاجرم او را بر حرب جالوت تحریض فرمود، و به ازدواج یکی از بنات خود و شرکت در امر سلطنت وعده داد، فرمود تا اسب و سلاح مناسب آوردند و تسلیم داود نمودند، آن جناب فرمود که مرا بدین اشیاء احتیاجی نیست، و من به همین فلاخن که در دست دارم، با جالوت مقاتله خواهم کرد، نقل است که قبل از مقاتله، بر داود بعضی علامات ظاهر شد که دلالت بر آن می کرد که جالوت بر دست او مقتول خواهد شد، بنابرآن در آن روز بقبول آن امر خطیر مبادرت فرمود، یکی از آن علامات آن بود که در آن روز از سنگی آوازی شنود که ای داود مرا بردار که من حجر موسی ام که اعدای خود را بواسطۀ من بقتل رسانید و از سنگ دیگر صدائی بگوش او رسید که من حجر هارونم که فلان دشمن خویش را بسبب من از پای درآورد، و همچنین از حجر دیگر مسموع او شد که من سنگ داودم که جالوت را بوسیلۀ من خواهی کشت، و داود آن سنگها را برداشته در توبره انداخته، هر سه سنگ بیکدیگر متصل شده، و قولی آنکه اشموئیل با داود علیهما السلام ملاقات کرده، و از وی تفتیش احوال نمود، گفته بود که جالوت بر دست تو مقتول خواهد شد، القصه چون داود باجامۀ پشمین و فلاخن و توبره ای که سنگ در آنجا بود، در برابر جالوت رفت، جالوت را از ضعف و حقارت قامت داود، آنچنان تعجب نموده، پرسید که به چه کار آمده ای، داود گفت: آمده ام تا ترا بقتل رسانم، جالوت آغاز تمسخر و استهزا کرد، و داود آن سنگ را که بهم اتصال یافته بود در فلاخن نهاد، و به جانب جالوت انداخت، آن سنگ نیز در فضای هوا سه پاره شد، و یک سنگ بر پیشانی جالوت رسید، و آن دو حجر دیگر یکی بطرف میمنه رفت، وآن جماعت را که در جانب میمنه بودند پریشان ساخت، ویک حجر به جانب میسره افتاد، و آن جماعت را پریشان کرد، جالوت از اسب درافتاد، و سپاهش منهدم شدند، و بنی اسرائیل آغاز قتل و غارت نمودند، داود سر جالوت رابریده بنظر طالوت رسانید، بصحت پیوسته که نسب جالوت به عملیق بن عاد میرسید، و نامش کلیاد، و آن کافر متهور بعظم خلقت موصوف بود، چنانچه خودی که بر سر خود مینهاد سیصد رطل وزن داشت، القصه چون طالوت مظفر و منصور به بیت المقدس رسید، داود نزد او رفت که طالوت بمواعید خود وفا نماید، نخست از قبول آن امر ابا نموده بالاخره بنا بر استمداد اشموئیل و علماء بنی اسرائیل، یکی از بنات خود را در سلک ازدواج او کشید، و محبت آنجناب در دل خاص و عام قرار گرفت، و از این جهت نائرۀ رشک و حسد در دل طالوت اشتعال پذیرفته، در خاطرگذرانید که رشتۀ حیات جناب نبوی را بریده، او را هلاک سازد، اما چون اشموئیل در قید زندگانی بود، ضمیر خود را ظاهر نمیساخت، بعد از فوت اشموئیل، طالوت قصدداود کرده، داود وقوف یافت، با منکوحۀ خویش که دختر طالوت بود، به موجب کلمه الفرار مما لایطاق عمل فرموده، طالوت در طلب داود مبالغه نمود، علمای بنی اسرائیل زبان طعن بر او دراز کردند، و طالوت بقتل علما مثال داد، بعد از چند گاه از خواب غفلت بیدار شد، و بر قبایح احوال خود مطلع شده، فرمود که عالمی بیاوریدکه از وی بپرسم که توبه من بکدام عمل خیر درجۀ قبول مییابد، و چون تمامی علمای بنی اسرائیل را بفرمان او کشته بودند، هیچکس نیافتند که به حل ّ مشکل او قیام نماید، بالاخره، حاجب، طالوت را بعجوزه ای مستجاب الدعوه نشان داد، طالوت آن ضعیفه را طلبیده، بزبان تضرع و زاری پرسید که چه کنم که توبه من قبول درگاه احدیت گردد، عجوزه گفت مرا مهلت ده تا بزیارت یکی از انبیا رفته حاجت ترا عرض نمایم، و آنچه بر من ظاهر شود با تو بگویم، آنگاه آن ضعیفه بسر قبر یوشع یا الیسع، یا اشموئیل رفته، و نماز گزارده و عرض نیاز نموده و در خواب شده، آن پیغمبر را در خواب دیده که با اومیگوید: توبه طالوت وقتی قبول می افتد که با ده پسرخود بجهاد جباران رود، و چندان حرب نماید که نخست اولاد او بتمام در نظرش شهید شوند، و خود نیز دست از جنگ باز ندارد، تا بدرجۀ شهادت رسد، چون آن ضعیفه ازخواب درآمده، کیفیت واقعه را با طالوت عرض نموده، طالوت اولاد خود را طلبیده ایشان را با خود موافق ساخته، و بحرب آن جماعت کفار کوشیده، تا آن زمان که پسران او جمله شهید شدند، آنگاه حرب مینمود تا او هم شهید شد، مدت عمرش بروایت تحفهالملکیه، پنجاه و دو سال بود، و زمان اقبالش را از دو سال تا چهل سال گفته اند، واﷲ اعلم، (حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 42)، در مجمل التواریخ والقصص کیفیت پشیمانی طالوت را از قبایح اعمال و تصمیم او به توبه و انابت بدین طریق آورده که طالوت زنی عالمه را بحاجبی داد تا بکشد، نکشت، و نگاهش همی داشت، بعد از مدتی طالوت پشیمان شد، و کسی را می طلبید که از وی بپرسد که توبه وی چیست، کس را نیافت، حاجب آن زن را بیاورد، و بپرسید، گفت مرا به گورپیغامبری برید تا دعا کنم و او زنده شود و بگوید، پس او را به گور اشموئیل آوردند، زن دعا کرد، اشموئیل سر از گور برآورد، گفتا توبت طالوت چیست، گفت آنکه با دوازده پسر به حرب جباران رود تا کشته گردد، پس طالوت همچنان کرد و به حرب رفت تا شهادت یافت، و داودرا پادشاهی مستخلص گشت، (مجمل التواریخ والقصص ص 208)، و نیز در کتاب مزبور گوید: درع پیغمبر، یکی ذات القصول نام و دیگری الفضه، و آن زره داود بود علیه السلام که روز حرب طالوت پوشیده بود، (مجمل التواریخ والقصص ص 263)
ابن عبداﷲ بن محمد بن علی بن ابی طالب بن سوید تکریتی تاج الدین بن نصرالدین بن وجیه الدین، او در سال 683هجری قمری متولد شده است و از عمر بن قواس سماع کرده وحدیث نقل کرده است وی در دوم ماه جمادی الاخره سال 733 هجری قمری درگذشته است، (درر الکامنه ج 2 ص 215)
ابن طریف، ابومطیع بلخی از وی حدیث کرده است، مجهول است - انتهی، (لسان المیزان ج 3 ص 205)
ابن ازهر، شاعری است مقل، و مملوک بوده است، (فهرست ابن الندیم ص 233)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلاوت
تصویر طلاوت
حسن، خوبی، نیکویی، شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاغوت
تصویر طاغوت
متعدی، سرکش، شیطان که انسان را از راه راست باز دارد
هر چیز باطل که آن را پرستش کنند، هر معبودی جز خدا، بت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، بد، جبت، وثن، ژون، آیبک، بغ، صنم، ایبک، فغ، شمسه
فرهنگ فارسی عمید
(اُ لُتْ)
الت. شهریست در ناحیۀ کاتالونی اسپانیا جزء ایالت ژیرون که در شصت هزارگزی شمال شرقی ژیرون و در دامنۀ سلسلۀ جبال پیرنه و نزدیک کشور فرانسه واقع است. سکنۀ آن 12000 تن و محصول آن فرآورده های صنعتی است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ذیل اولوت)
لغت نامه دهخدا
ابن عباد صیرفی طالوت ابن جوزی گوید: علمای نقل و حدیث ضعف او را ثابت کرده اند، مؤلف گوید: تا این لحظه هر چه جستجو کردم آگاه نشدم کسی او را به ضعف نسبت دهد، و حدیث او را در المنتقی درباره حدیث مخلص نیک یافتم، طالوت به سال 238 درگذشته و بیش از 90 سال زیسته است - انتهی، و ابن حبان او را در زمرۀ ثقات یاد کرده و کنیۀ وی را ابوعثمان آورده است، حاکم در تاریخ خود گوید: از صالح جرزه درباره وی سؤال شد گفت: او شیخ راستگو و صدیق است، (لسان المیزان ج 3 ص 205 و 206)
لغت نامه دهخدا
او از ابی امامه و از او ابوالهندی روایت کند
او از انس بن مالک روایت کند
لغت نامه دهخدا
عبدالسلام بن ابی حازم شداد غنوی. از روات حدیث است. روات به عنوان افراد متخصص در علم حدیث، در دوران های مختلف به جمع آوری، حفظ و انتقال احادیث پیامبر اسلام (ص) پرداخته اند. این افراد با ارزیابی دقیق منابع حدیثی و راویان، نقش مهمی در حفظ و ترویج اصول اسلامی ایفا کرده اند. روات به عنوان منابع معتبر در علم حدیث، همواره در تلاش بودند که از انتقال روایات ضعیف یا جعلی جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
عثمان بن طالوت. از روات حدیث است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
یکی از رؤسای متکلمین زندقه (مانویّه) که به اسلام تظاهر میکرده. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ابن اعصم الیهودی، این شخص یکی از کسانی است که به خلق قرآن قائل بوده، و ابان بن سمعان از او، و جعدبن درهم از ابان در این قول پیروی کرده است، و این قول بنابر آنچه مورخان نوشته اند، در پایان عصر امویان از جعدبن درهم انتشار یافته است، (ضحی الاسلام ص 162 ج 3)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
نام یکی از دیه های بارفروش (بابل) مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 119). و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل در 12هزارگزی جنوب بابل و یکهزارگزی خاور جادۀ فرعی بابل به بابل کنار. دشت، معتدل و مرطوب و مالاریائی با460 تن سکنه. آب آن از رود خانه بابل، محصول آنجابرنج و پنبه و غلات و نیشکر و صیفی. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام معدن ذغال سنگ است که در دهستان دامنکو بخش حومه شهرستان دامغان واقع گردیده است، این معدن در 12هزارگزی شمال طاق و 24هزارگزی شمال خاوری دامغان واقع شده و فعلاً استخراج میشود، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از قراء استرآباد رستاق، (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 128 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش بانۀ شهرستان سقز، و همچنین نام آبادی مرکز دهستان است. این دهستان در باختر بخش واقع و محدود است از طرف شمال بدهستان دشت طال، از طرف جنوب بکشور عراق (در حدود این دهستان مرز ایران -عراق امتداد رود خانه بانه است) ، از خاور بدهستان پشت آربابا و از باختر به رود خانه زاب کوچک که حد طبیعی بین سردشت و بانه است. منطقۀ دهستان کوهستانی جنگلی و هوای آن سرد، ولی نسبت بدهستان دیگر بخش بانه معتدل تر است. کوه معروف به گاکر در وسط این دهستان واقع شده و ارتفاع بلندترین قلۀ آن از سطح دریا 2052 متر است. رود خانه بانه در جنوب و رود خانه زاب درباختر آن جاری است ولی چون در گودی جریان دارند استفاده ای از آن عاید دهستان نمیگردد. آب قرای دهستان از چشمه ها و محصول عمده آن محصولات جنگلی، میوه ها و مختصری غلات است. این دهستان از 10 آبادی تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 1300 تن و قرای مهم آن الوت، بوالحسن و کیوه رود است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
سلولهای مشابه و متحدالمرکزی که مولد اپیدرم و طبقۀ موهای کشنده و کلاهک می باشند، (گیاه شناسی ثابتی ص 289 و 475)
به هندی اسم نوعی از بیش است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
مجمع الجزایر کوچک گینه فرانسه در شمال کاین دارای قدیمترین مؤسسات توبه کاران است
لغت نامه دهخدا
اسم رومی آذریون است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، وزنی معادل 9 اوقیه
لغت نامه دهخدا
(لَ وی ی)
ابوالمعالی، درویش بن محمد بن احمد الطالوی الارتقی. وی ادیب و دارای اشعار و ترسلات نیکو است. تولد و وفات وی در دمشق بود و اشعار و ترسلات خویش را در یک مجلد گرد آورده، و آن را ’سانحات دمی القصر’ نام نهاده است. تاریخ تولد وی به سال 950 و وفات وی به سال 1014 هجری قمری است. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 442، 309) و رجوع به درویش شود
لغت نامه دهخدا
لات، عزی، بت، (منتهی الارب)، نصب، بدّ نصب، صنم، وثن، جبت، جادوگر، ساحر، شیطان، دیو، جادو، کاهن، هر باطل، (منتهی الارب)، هر چه جز خدا که آن را پرستند، (منتهی الارب)، هرچه آن را پرستند جز خدای عز و جل، (زمخشری)، آنچه پرستند بجز خدای تعالی، (مهذب الاسماء)، آنچه پرستند دون از خدای تعالی، (السامی)، هرچیز که پرستند سوای خدای تعالی، سرکش از اهل کتاب، (منتهی الارب)، مردۀ اهل کتاب، واحد و جمع در وی یکسان است، ج، طواغیت، طواغ، (منتهی الارب)، مرده از جن، جن مارد، هر پیشوائی در گمراهی و ضلال، مضل، گمراه کننده، سر و پیشرو ضلالی، صارف از طریق خیر، و در کلام مشایخ است: کل ما شغلک عن الحق فهو طاغوتک، (آنندراج)، و بعقیدۀ نگارنده، این کلمه از مادۀ طغیان می آید، به معنی تورانی است و جبت نیز از قبط است، و عرب زشتی و ظلم تورانی را بوسیلۀ ایرانیان و قبط را بوسیلۀ یهود شناخته است، و بعید نیست مراد از طاغوت، خدای مصریان، همان ’طت’ یا ’ثت’ باشد، چه با جبت (قبط) در قرآن مجید آمده است، اختلافی هم که در معنی آن شده است، دلیل اجنبی بودن و قدمت ورود آن بزبان و کمی استعمال آن است، رجوع به کلمه طغیان و توران و ترک و هون شود، از حد درگذشتن، (تاج المصادر بیهقی) (دهار) :
نه چون چیپال هند از جور تختی کرده طاغوتش
نه چون خاقان چین از ظلم ناجی داده طغیانش،
خاقانی،
آن فرشتۀ عقل چون هاروت شد
سحرآموزدو صد طاغوت شد،
مولوی،
تن چو شد بیمار دارو جوت کرد
زر قوی شد مر ترا طاغوت کرد،
مولوی،
از خدایت چاره هست از قوت نی
چاره هست از دین از طاغوت نی،
مولوی،
،
کعب بن اشرف یهودی، (منتهی الارب)، معنی اخیر در حدیث و در آراء مفسران آمده است: زعامت آن ملاعین، با طاغوتی که به چرا معروف بود موکول بود، (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(نَ رِرِ)
شراب. (یادداشت مؤلف) :
اشرب علی طرب من نهر طالوت
حمراء صافیه فی لون یاقوت.
(عقدالفرید ج 8 ص 87) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طلاوت
تصویر طلاوت
خوبی نیکویی، شادی شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
جادوگر، شیطان، هر که جز خدایتعالی را پرستد، سرکش از اهل کتاب، ساحر، دیو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالوت
تصویر جالوت
کسانی که جلای وطن کرده اند، تبعیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاغوت
تصویر طاغوت
بت، هر معبود غیر از خدا، شیطان، سرکش متعدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلاوت
تصویر طلاوت
((طَ یا طِ وَ))
خوبی، نیکویی، شادی، شادمانی
فرهنگ فارسی معین
بت، شمن، صنم، بیدادگر، جبار، ستمگر، سرکش، عاصی، گردنکش، جادوگر، ساحر، مارد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جامه و پوشش
فرهنگ گویش مازندرانی