جدول جو
جدول جو

معنی طالعگیر - جستجوی لغت در جدول جو

طالعگیر
(پَ)
فالگیر. فال بین. و رجوع به طالعبین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فال گیر
تصویر فال گیر
فال بین، آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو
فرهنگ فارسی عمید
(سْ / سِ مانْ، نَ وَ)
فالگیر. آن که دعوی پیشگوئی آیندۀ مردمان کند و از مترادفات این لفظ: طالعگیر. طالعگوی. و در تداول عامه سر کتاب بازکن باشد
لغت نامه دهخدا
(هََ گُ)
زنی که علاج کودک طل گرفته کند
لغت نامه دهخدا
(لِ وَ)
خوشبخت. بااقبال. بختور. و رجوع به طالعمند شود
لغت نامه دهخدا
(لِ عَ)
تثنیۀ طالع: این هر دو رگ را که بدین هر دو گرده آمده است (از جگر) ، الطالعین گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
نام قومی است در ملک دکن، (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیّه که در 15 هزارگزی جنوب خاوری اشنویه و 5 هزارو پانصدگزی جنوب شوسۀ اشنویه به نقده واقع است، ناحیه ایست سردسیرو دارای 251 تن سکنه، آب آنجا از قادرچای تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوبات و توتون و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
فالچی، فال گو، زاجر، (یادداشت بخط مؤلف)، شخصی که ادعای اخبار از مستقبلات کند به توسط احضار اموات و سؤال نمودن از ایشان، و این مطلب در شریعت موسوی ممنوع بود و مرتکب آن بایستی سنگسار شود، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(لِ ی ی)
از شعراء ترکیۀ عصر سلطان سلیم، و با نجاتی و صنعی که آنان نیزاز شعراء معاصر وی بوده اند، مشاعره و بذله گوئی داشته، وی را دیوانی است به ترکی. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
فالگیر. فال بین. طالعگیر. و رجوع به طالعبین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طالع گیر
تصویر طالع گیر
طالع بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالعین
تصویر طالعین
دو جگر رگ جگر رگان تثنیه طالع دو رگ جگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالعور
تصویر طالعور
خوشبخت با اقبال بختیار
فرهنگ لغت هوشیار
کت پیشگوی اختری یکی اختری گفت از آن پس به راه کزینسان ببرم سر ساو شاه (فردوسی) کندا آنکه فال گیرد طالع بین فالگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال گیر
تصویر فال گیر
مروینش کت پیشگوی اختری کندا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالمگیر
تصویر عالمگیر
گیرنده عالم، مسخر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع گیری
تصویر طالع گیری
طالع بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع گیری
تصویر طالع گیری
طالع، بینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فالگیر
تصویر فالگیر
کسی که فال می گیرد، طالع بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طالع ور
تصویر طالع ور
((~. وَ))
خوشبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عالمگیر
تصویر عالمگیر
جهانگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
رمال، طالع بین، عراف، فالچی، فال زن، فالگو، کاهن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جهانی، عالمی، جهانگیر، فراگیر، اپیدمی، جهانگشا، فاتح، کشورگشا، کشورگیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد