از مشاهیر شعرای ایران و از مردم طوس است. گویند خودپسند و مردم گریز بود. مزاجش با هیچ کس سازگاری نداشت با بیکسی و تنهایی عمر خود را بسر آورد. از او است: بپای ناقه خروشان دل شکستۀ کیست که این صدا بصدای جرس نمی ماند. (از قاموس الاعلام) ، موحد و یکتاپرست. (از انجمن آرای ناصری). ج، اقراریان. رجوع به اقراریان شود
از مشاهیر شعرای ایران و از مردم طوس است. گویند خودپسند و مردم گریز بود. مزاجش با هیچ کس سازگاری نداشت با بیکسی و تنهایی عمر خود را بسر آورد. از او است: بپای ناقه خروشان دل شکستۀ کیست که این صدا بصدای جرس نمی ماند. (از قاموس الاعلام) ، موحد و یکتاپرست. (از انجمن آرای ناصری). ج، اقراریان. رجوع به اقراریان شود
تخت طاقدیس. تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار میگرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان). طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود. (غیاث اللغات). و در حاشیۀ چاپ جدید برهان که به اهتمام دکتر معین منتشر شده آمده است: هرتسفلد رسالۀ ممتعی در باب تخت طاقدیس نوشته اشاره بقول مورخ بیزانسی کدرنوس کرده که او از یکی از کتب تئوفان (نیمۀ دوم قرن هشتم میلادی) روایت کرده است. کدرنوس گوید هرقل قیصر پس از انهزام خسرو پرویز در سال 624 وارد کاخ گنزک شد. ’بت خسرو را دید که هیأتی مهیب داشت و تصویر پرویز را هم مشاهده کرد که بر بالای کاخ بر تختی قرار گرفته بود. این تخت بکرۀ بزرگی مانند آسمان شباهت داشت و در گرداگرد آن خورشید و ماه و ستارگان نمودار بودند که کافران آنها را می پرستیدند و تصویر رسولان شاه نیز در گرد آن بود که هر یک عصایی در دست داشت. در این گنبد بفرمان دشمن خدا (یعنی خسرو) آلاتی تعبیه کرده بودند که قطراتی چون باران فرومیریخت و آوایی رعدآسا بگوش میرسانید...’ (کریستنسن ایران در زمان ساسانیان ص 466 ببعد) : ز تختی که خوانی ورا طاقدیس که بنهاد پرویز دراسپریس... بیاورد پس تخت شاه اردشیر وز ایران هر آن کس که بد تیز ویر بهم درزدند آن سزاوار تخت بهنگام آن شاه پیروز بخت ورا درگر آمد ز روم و ز چین ز مکران و بغداد و ایران زمین هزار و صد و بیست استاد بود که کردار این تختشان یاد بود... بفرمود تا یکزمان دم زدند بدو سال تا کار بر هم زدند... به رش بود بالاش صد شاه رش چو هفتاد رش بر نهی از برش... برویش ز زرین صد و چل هزار ز پیروزه برزرّ کرده نگار همه نقرۀ خام بد میخ و بش یکی ز آن بمثقال بد شصت و شش... (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2877 ببعد). با درفش کاویان و طاقریس [طاقدیس. زر مشت افشار و شاهانه کمر. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی بنقل از رودکی با ضبط ’طاقریس’). رجوع به کلمه پرویز شود: بگرداگرد تخت طاقدیسش زبان پادشاهان خاک لیسش. نظامی
تخت طاقدیس. تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار میگرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان). طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود. (غیاث اللغات). و در حاشیۀ چاپ جدید برهان که به اهتمام دکتر معین منتشر شده آمده است: هرتسفلد رسالۀ ممتعی در باب تخت طاقدیس نوشته اشاره بقول مورخ بیزانسی کدرنوس کرده که او از یکی از کتب تئوفان (نیمۀ دوم قرن هشتم میلادی) روایت کرده است. کدرنوس گوید هرقل قیصر پس از انهزام خسرو پرویز در سال 624 وارد کاخ گنزک شد. ’بت خسرو را دید که هیأتی مهیب داشت و تصویر پرویز را هم مشاهده کرد که بر بالای کاخ بر تختی قرار گرفته بود. این تخت بکرۀ بزرگی مانند آسمان شباهت داشت و در گرداگرد آن خورشید و ماه و ستارگان نمودار بودند که کافران آنها را می پرستیدند و تصویر رسولان شاه نیز در گرد آن بود که هر یک عصایی در دست داشت. در این گنبد بفرمان دشمن خدا (یعنی خسرو) آلاتی تعبیه کرده بودند که قطراتی چون باران فرومیریخت و آوایی رعدآسا بگوش میرسانید...’ (کریستنسن ایران در زمان ساسانیان ص 466 ببعد) : ز تختی که خوانی ورا طاقدیس که بنهاد پرویز دراسپریس... بیاورد پس تخت شاه اردشیر وز ایران هر آن کس که بد تیز ویر بهم درزدند آن سزاوار تخت بهنگام آن شاه پیروز بخت ورا درگر آمد ز روم و ز چین ز مکران و بغداد و ایران زمین هزار و صد و بیست استاد بود که کردار این تختشان یاد بود... بفرمود تا یکزمان دم زدند بدو سال تا کار بر هم زدند... به رش بود بالاش صد شاه رش چو هفتاد رش بر نهی از برش... برویش ز زرین صد و چل هزار ز پیروزه برزرّ کرده نگار همه نقرۀ خام بد میخ و بش یکی ز آن بمثقال بد شصت و شش... (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2877 ببعد). با درفش کاویان و طاقریس [طاقدیس. زر مشت افشار و شاهانه کمر. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی بنقل از رودکی با ضبط ’طاقریس’). رجوع به کلمه پرویز شود: بگرداگرد تخت طاقدیسش زبان پادشاهان خاک لیسش. نظامی
به معنی طاق مانند، چه دیس مانند را گویند، (برهان)، و رجوع به دیوان رودکی چ نفیسی ص 1110 شود، صفۀ حضرت سلیمان، (برهان)، تیزی پیش عمارت، ایوان پادشاهان، (برهان) : دست بهشت صدر او دست قدر بخدمتش گنبد طاقدیس را بسته بطاق چاکری، خاقانی، در خطبه شاه کیوان خوانیش وگر بجوئی در زیر طاقدیسش کیهان تازه بینی، خاقانی
به معنی طاق مانند، چه دیس مانند را گویند، (برهان)، و رجوع به دیوان رودکی چ نفیسی ص 1110 شود، صفۀ حضرت سلیمان، (برهان)، تیزی پیش عمارت، ایوان پادشاهان، (برهان) : دست بهشت صدر او دست قدر بخدمتش گنبد طاقدیس را بسته بطاق چاکری، خاقانی، در خطبه شاه کیوان خوانیش وگر بجوئی در زیر طاقدیسش کیهان تازه بینی، خاقانی
طاقدیس تاغدیس تاکدیس واژه پارسی است نام تختی افسانه ای، چین خوردگی های بزرگ زمین که خسمان است و برجستگی آن به سوی بالاست (طاق تازی گشته تاک پهلوی است) چین خوردگیهای عظیم زمین که بشکل قوسی است که تحدبش بطرف بالااست چین خوردگیهای عظیمی طاقی شکل آنتی کلینال
طاقدیس تاغدیس تاکدیس واژه پارسی است نام تختی افسانه ای، چین خوردگی های بزرگ زمین که خسمان است و برجستگی آن به سوی بالاست (طاق تازی گشته تاک پهلوی است) چین خوردگیهای عظیم زمین که بشکل قوسی است که تحدبش بطرف بالااست چین خوردگیهای عظیمی طاقی شکل آنتی کلینال