آنکه دیگری را در حمل ازفار (اثقال و احمال) یاری کند. (ذیل اقرب الموارد از لسان) ، گروه مردم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، لشکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، رکن بنا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، شتر فربه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، مهتر و بزرگ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، کمان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، زافره، سهم یا نزدیک پیکان از تیر یا سوی جای پر از تیر یا کم از دو ثلث جانب پیکان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، زافره الرجل، یاران و خویشان مرد. (اقرب الموارد) (آنندراج). لانهم یزفرون عنه الاثقال. و فی الحدیث: کان اذا خلا مع صاغیته و زافرته انبسط و یقال هم زافره القوم عندالسلطان. (اقرب الموارد) ، داهیه (بسیار زیرک و دانا). (ذیل اقرب الموارد) ، کاهل و نزدیک آن. (ذیل اقرب الموارد)
آنکه دیگری را در حمل ازفار (اثقال و احمال) یاری کند. (ذیل اقرب الموارد از لسان) ، گروه مردم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، لشکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، رکن بنا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، شتر فربه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، مهتر و بزرگ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، کمان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، زافره، سهم یا نزدیک پیکان از تیر یا سوی جای پر از تیر یا کم از دو ثلث جانب پیکان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، زافره الرجل، یاران و خویشان مرد. (اقرب الموارد) (آنندراج). لانهم یزفرون عنه الاثقال. و فی الحدیث: کان اذا خلا مع صاغیته و زافرته انبسط و یقال هم زافره القوم عندالسلطان. (اقرب الموارد) ، داهیه (بسیار زیرک و دانا). (ذیل اقرب الموارد) ، کاهل و نزدیک آن. (ذیل اقرب الموارد)
گروهی است از روم. (منتهی الارب). امه من الروم. (قطر المحیط) (شرح قاموس). و تسمیۀ آن برای بعد و دوری آنهاست در مغرب و از آن است حدیث ’لولا اصوات السافره لسمعتم وجبه الشمس، یعنی اگر آواز آن مردم نمی بود هر آینه می شنیدید آواز افتادن و غروب شدن آفتاب را. (شرح قاموس)
گروهی است از روم. (منتهی الارب). امه من الروم. (قطر المحیط) (شرح قاموس). و تسمیۀ آن برای بُعد و دوری آنهاست در مغرب و از آن است حدیث ’لولا اصوات السافره لسمعتم وجبه الشمس، یعنی اگر آواز آن مردم نمی بود هر آینه می شنیدید آواز افتادن و غروب شدن آفتاب را. (شرح قاموس)
طارف. جاء بطارفه عین، آورد مال بسیار از. (منتهی الارب). ج، طوارف، در عربی بکسر ثالث، شخصی را گویند که میان او و جدّ اکبر او آباء بسیار باشند یعنی از جد اکبر خود بسیار دور باشد. (برهان) ، میوه و جز آن که غریب و نادر بود
طارف. جاء بطارفه عین، آورد مال بسیار از. (منتهی الارب). ج، طوارف، در عربی بکسر ثالث، شخصی را گویند که میان او و جدّ اکبر او آباء بسیار باشند یعنی از جد اکبر خود بسیار دور باشد. (برهان) ، میوه و جز آن که غریب و نادر بود
ست نفیسه بنت حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب (ع) که لقبش طاهره و کریمه الدارین است. در سال 145 هجری قمری در مکه متولد شده و در مدینه با زهد و عبادت بسر میبرده و هم بالین اسحاق مؤتمن فرزند حضرت صادق (ع) بوده و از آن دو نور پاک دوفرزند قاسم و ام کلثوم نامی بوجود آمده، پس با شوهر و فرزندان خود بمصر رفته و بفاصله هفت سال در رمضان 208 هجری قمری در آنجا وفات یافته و اسحاق میخواست که جنازه اش را به مدینه نقل دهد، لیکن اهالی مصر از روی عقیدۀ کاملی که نسبت به آن مخدرۀ معظمه داشتند درخواست کردند که آن نعش پاک را در خاک ایشان دفن کندکه وسیلۀ تبرک و میمنت ایشان باشد. اسحاق نیز قبول کرد و وی را در خاک مصر مدفون ساخت و اکنون آرامگاه او زیارتگاه عام و خاص میباشد. طاهره در حق فقرا و بیماران تلطف های بی نهایت مبذول میداشته و همواره روزه دار و شب زنده دار بوده و تا اسحاق حاضر نمیشده، تناول غذا نمیکرده است و در حال احتضار نیز روزه دار بوده و جمعی از حاضران درخواست افطار کردند، گفت: سبحان الله سی سال است که از درگاه خداوندی مسئلت میکنم که روزه دار از دنیا بروم چگونه اکنون از این آرزوی سی ساله دست بردارم و در آن حال این بیت را میخوانده است: اصرفوا عنی طبیبی و دعونی و حبیبی زادنی شوقی الیه و غرامی و نحیبی و پس از آن شروع به تلاوت سورۀ انعام کرد وچون به آیۀ شریفۀ لهم دارالسلام رسید جان بمالک جانان سپرد و امام شافعی در آن اوان ساکن مصر بوده و به زیارت آن خاتون معظمه میرفته و درخواست دعای خیر میکرده است. (از خیرات حسان ج 3 ص 122). و رجوع به ریحانه الادب ج 2 ص 167 شود
ست نفیسه بنت حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب (ع) که لقبش طاهره و کریمه الدارین است. در سال 145 هجری قمری در مکه متولد شده و در مدینه با زهد و عبادت بسر میبرده و هم بالین اسحاق مؤتمن فرزند حضرت صادق (ع) بوده و از آن دو نور پاک دوفرزند قاسم و ام کلثوم نامی بوجود آمده، پس با شوهر و فرزندان خود بمصر رفته و بفاصله هفت سال در رمضان 208 هجری قمری در آنجا وفات یافته و اسحاق میخواست که جنازه اش را به مدینه نقل دهد، لیکن اهالی مصر از روی عقیدۀ کاملی که نسبت به آن مخدرۀ معظمه داشتند درخواست کردند که آن نعش پاک را در خاک ایشان دفن کندکه وسیلۀ تبرک و میمنت ایشان باشد. اسحاق نیز قبول کرد و وی را در خاک مصر مدفون ساخت و اکنون آرامگاه او زیارتگاه عام و خاص میباشد. طاهره در حق فقرا و بیماران تلطف های بی نهایت مبذول میداشته و همواره روزه دار و شب زنده دار بوده و تا اسحاق حاضر نمیشده، تناول غذا نمیکرده است و در حال احتضار نیز روزه دار بوده و جمعی از حاضران درخواست افطار کردند، گفت: سبحان الله سی سال است که از درگاه خداوندی مسئلت میکنم که روزه دار از دنیا بروم چگونه اکنون از این آرزوی سی ساله دست بردارم و در آن حال این بیت را میخوانده است: اصرفوا عنی طبیبی و دعونی و حبیبی زادنی شوقی الیه و غرامی و نحیبی و پس از آن شروع به تلاوت سورۀ انعام کرد وچون به آیۀ شریفۀ لهم دارالسلام رسید جان بمالک جانان سپرد و امام شافعی در آن اوان ساکن مصر بوده و به زیارت آن خاتون معظمه میرفته و درخواست دعای خیر میکرده است. (از خیرات حسان ج 3 ص 122). و رجوع به ریحانه الادب ج 2 ص 167 شود
مؤنث حافر، اوّل هر چیزی، یقال: التقوا فاقتلوا عند الحافره، یعنی در اول دچار شدن. (منتهی الارب). رجععلی حافرته، بازگشت به همان راه که آمده بود. (منتهی الارب). یقولون أ اًنّا لمردودون فی الحافره. (قرآن 10/79) ، آیا ما ردشدگانیم در حالت اوّل ؟ (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 467). فی المثل: النقد عند الحافره او عند الحافر، یعنی در اول کلمه. و اصله ان الخیل اکرم ما کانت عندهم و کانوا لایبیعونها نسئه یقول له الرجل للرجل، ای لایزول حافره حتی یأخذ ثمنه و کانوا یقولونها عند السبق و الرّهان، ای اوّل ما یقع حافرالفرس علی الحافر، ای المحفوره فقد وجب النقد. هذا اصله ثم کثر حتی استعمل فی کل اولیه. (منتهی الارب)
مؤنث حافر، اوّل هر چیزی، یقال: التقوا فاقتلوا عند الحافره، یعنی در اول دچار شدن. (منتهی الارب). رجععلی حافرته، بازگشت به همان راه که آمده بود. (منتهی الارب). یقولون أَ اًنّا لمردودون فی الحافره. (قرآن 10/79) ، آیا ما ردشدگانیم در حالت اوّل ؟ (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 467). فی المثل: النقد عند الحافره او عند الحافر، یعنی در اول کلمه. و اصله ان الخیل اکرم ما کانت عندهم و کانوا لایبیعونها نسئه یقول له الرجل للرجل، ای لایزول حافره حتی یأخذ ثمنه و کانوا یقولونها عند السبق و الرّهان، ای اوّل ما یقع حافرالفرس علی الحافر، ای المحفوره فقد وجب النقد. هذا اصله ثم کثر حتی استعمل فی کل اولیه. (منتهی الارب)
قضایی در ولایت طرابوزان در مشرق قضای جانیک و مشرق قضای صامسون و جنوب دریای سیاه، و رود خانه قزل ایرماق از جنوب آن میگذرد. محصول عمده آن حبوب و میوه و کتان و کنف و تنباکوست. در حدود 161 پارچه آبادی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1200)
قضایی در ولایت طرابوزان در مشرق قضای جانیک و مشرق قضای صامسون و جنوب دریای سیاه، و رود خانه قزل ایرماق از جنوب آن میگذرد. محصول عمده آن حبوب و میوه و کتان و کنف و تنباکوست. در حدود 161 پارچه آبادی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1200)
ویدانک ویلان هم آوای پیلان (فرصت و فاصله میان کاری)، برجستن به بالا جستن، سرشیر جستن برجستن پریدن از بلندی، انتقال جسم است از جزو مسافتی به جزو مسافتی دیگر بدون آن که از اجزای ما بین گذر کند و محاذی آن قرار گیرد و به عبارت دیگر انتقال از مسافتی به مسافتی دیگر و از مکانی به مکانی دیگر بدون گذشتن از مسافت متوسط و این امر محال است
ویدانک ویلان هم آوای پیلان (فرصت و فاصله میان کاری)، برجستن به بالا جستن، سرشیر جستن برجستن پریدن از بلندی، انتقال جسم است از جزو مسافتی به جزو مسافتی دیگر بدون آن که از اجزای ما بین گذر کند و محاذی آن قرار گیرد و به عبارت دیگر انتقال از مسافتی به مسافتی دیگر و از مکانی به مکانی دیگر بدون گذشتن از مسافت متوسط و این امر محال است