جدول جو
جدول جو

معنی طاغا - جستجوی لغت در جدول جو

طاغا
عرعر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاها
تصویر طاها
(پسرانه)
نام سوره ای در قران کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طاغی
تصویر طاغی
سرکش، طغیان کننده، گردنکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاها
تصویر طاها
مخفّف واژۀ طه
فرهنگ فارسی عمید
تاغ، طاق، غضاه، درختی است، (منتهی الارب) : الا ان اﷲ عزوجل قد لطف بهم فی الحطب و ارخصه علیهم حمل عجله من حطب الطاغ و هو الغضاء بدرهمین، (معجم البلدان ذیل کلمه خوارزم)، عرفطه صلعاء، طاغ که سرهای شاخ وی رفته باشد، (منتهی الارب)، هیزم، رجوع به طاق شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
آوا برآوردن گرگ، (دزی ج 2 ص 198)
لغت نامه دهخدا
شیرینی در زبان کودکانی که تازه به سخن آغاز می کنند
لغت نامه دهخدا
نام وادیی بوده است بشام که امروز آن را وادی جهنم نامند و حجر غاغاطیس منسوب بدانجاست، نام نهری به ناحیت لوقیا
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نقش نشان و مهر خاص شاه بر فرمانها. رجوع به آل تمغا و آل طمغی و تمغا شود: ملطفه ها را نزدیک امیر برد همه نشان طمغا داشت و به طغرل و داود و یبغو و ینالیان بود. (تاریخ بیهقی ص 538)
لغت نامه دهخدا
یکی از ناحیه های اقلیم ثالث است که اعراب آن را در سال 500 هجری قمری اشغال کرده اند، آلوسی از ابن خلدون آرد: اعراب اقلیم ثالث را از مغرب تا اقصای یمن و مشرق هند برای سکونت برگزیدند و حجاز، یمن، نجد، تهامه و دیگر مراکزی را که در سدۀ پنجم هجری اشغال کردند مانند صحراها و تپه های برقه، قسطنطنیه، زاغا و مغرب آبادان کردند، (بلوغ الارب آلوسی ص 14 بنقل از تاریخ ابن خلدون)
لغت نامه دهخدا
یا طه، نام سورۀ بیستم از قرآن کریم:
پس از الحمد و الرحمن و الکهف
پس از یاسین و طاسین میم و طاها،
خاقانی،
نفس طاها راست یک شب قاب قوسین نزد حق
گر دو گردد نفس طاها برنتابد بیش از این،
خاقانی،
، نام حضرت پیغمبر
چرا که اشارت است از یا طاهر، (آنندراج) :
از علم پاک جانش وز زهد دل ولیکن
بر رو نبشته طاها بر طیلسانش یاسین،
؟
و رجوع به طه شود
لغت نامه دهخدا
مار قشیشاست، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از محال استرآباد، (حبیب السیر چ تهران ج 3 ص 177)
لغت نامه دهخدا
از حد درگذرنده، (منتهی الارب)، کسی که از حد طاعت و ادب درگذشته باشد، (غیاث اللغات)، نافرمان، (منتهی الارب)، ج، طغات، (مهذب الاسماء)، غیرمنقاد، عاصی، سرکش، مرید، متجاوز از حد و قدر، غالی در کفر، زیاده رو، ستمکار، (منتهی الارب) :
زمین تو گوئی مر خصم ملک را بگرفت
بدان زمان که برآمد ز طاغیان فریاد،
مسعودسعد،
چو روز رزم تو بر طاغیان خزان باشد
ز خون چگونه کند ذوالفقار تو گلشن،
مسعودسعد،
تیغ او اندر زمانه حشمتی منکر نهاد
تا ازو طاغی و یاغی عبرتی منکر گرفت،
مسعودسعد،
ندانستند که تأیید دین محمدی، رایت هر طاغی نگونسار کند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 392)،
زانکه انسان در غنا طاغی شود
همچو پیل خواب بین یاغی شود،
مولوی،
هارون الرشید را چون ملک و دیار مصر مسلم شد، گفتا بخلاف آن طاغی که بغرور ملک مصر دعوی خدائی کرد، نبخشم این مملکت را الا به خسیس ترین بندگان، (گلستان)، و در فارسی کلمه طاغی با فعل ’شدن’ ترکیب میشود و به معنی نافرمانی کردن بصورت فعل لازم به کار میرود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
امیر طغا، از امرای دوران مغول معاصر کیخاتوخان بن ابقاخان بن هولاکوخان که در قرن هفتم میزیسته است. رجوع به تاریخ گزیده ص 590 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غاغا
تصویر غاغا
شیرینی در زبان کودکان که تازه بسخن آمده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمغا
تصویر طمغا
ترکی بنگرید به تیغا
فرهنگ لغت هوشیار
سرکش ستمکار نافرمان سرتاب آن که از حد طاعت و ادب درگذشته باشد، نافرمان طغیان کننده سرکش، ستمکار ظالم، جمع طغات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاغی
تصویر طاغی
نافرمان، سرکش، ستمکار، ظالم
فرهنگ فارسی معین
سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، متجاسر، متمرد، مخالف، ناجم، نافرمان
متضاد: رام، طایع، متکبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد