جدول جو
جدول جو

معنی طاعله - جستجوی لغت در جدول جو

طاعله
(عَ لَ)
جائی است در اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طایله
تصویر طایله
طایل، وسیع، گسترده، زیاد، فایده، سود
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
تیر راست. (منتهی الارب). السهم المقوم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
طاعت. رجوع به طاعت شود. نزد فرقۀ معتزله سازواری با خواست حق و نزد اهل سنت و جماعت سازواری با فرمان حق است، بی آنکه با خواست او عزاسمه سازوار باشد و مورد اختلاف در این باره آن است که آیا واجب است مأموریت مطمح خواست حق واقع شود یا نه ؟ معتزله برآنند که واجب است و اهل سنت گویند واجب نیست چه حق تعالی گاهی بغیر آنکه به ارادۀ خود نظری داشته باشد فرمان میدهد مانند آنکه ابولهب را به ایمان فرمان داد با آنکه میدانست صدور ایمان از ابولهب محال باشد. و کسی که بمحال بودن چیزی عالم باشد البته آنچیز را مطمح خواست خود قرار ندهد. پس ثابت شد که فرمان دادن ممکن است بدون خواست و اراده باشد بنابراین باید یقین کرد که فرمانبرداری حق عبارت است از سازواری با فرمان او نه سازواری با خواست او جل شأنه. چنانکه این مطلب از تفسیر کبیر امام فخر مستفاد میشود، در تفسیر این آیۀ مبارکه: یا ایهاالذین آمنوا اطیعوااﷲ و اطیعواالرسول. (قرآن 32/3). و طاعت اعم از عبادت است زیرا لفظ عبادت غالباً در مورد بزرگداشت حق جل ذکره استعمال میشود آن هم در غایت تعظیم. و طاعت درسازواری با فرمان خدای و فرمان غیر خدای نیز استعمال گردد و عبودیت اظهار فروتنی و خود را خوار شمردن باشد. از این رو عبادت از حیث معنی رساتر از طاعت است چه عبادت، بتعبیر دیگر عبارت است از تذلل، و طاعت عمل به امر و ترک آنچه نهی شده است، هر چند از روی کراهت باشد. پس اداء وام، و انفاق زن و مانند آن را، فرمانبرداری خدای نامند نه پرستش حق. و روا باشد استعمال طاعت در مورد مخلوق آنهم در غیر معصیت و استعمال عبادت و پرستش در غیر مورد خالق نارواست. اما لفظ قربت از طاعت هم اخص است، لاعتبار معرفه المتقرب الیه فیها و عبادت از قربت و طاعت هم اخص باشد. کذا فی کلیات ابی البقاء. (از کشاف اصطلاحات الفنون) : فجلس مجلساً عاماً بحضره اولیاء الدعوه... فرغبوا الی امیرالمؤمنین فی القیام بحق اﷲ فیهم، و التزموا ما اوجبه اﷲ من الطاعه علیهم. (تاریخ بیهقی ص 201)
لغت نامه دهخدا
(عِ لَ)
مؤنث ناعل. (اقرب الموارد). رجوع به ناعل شود
لغت نامه دهخدا
(عِ لَ)
کوه بلند. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). ج، قواعل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عِ لَ)
تأنیت فاعل. رجوع به فاعل شود.
- علت فاعله، یکی از علل چهارگانه، و آن را علت محرکه نیز نامند. (یادداشت بخط مؤلف). علت فاعلی امری است که مفید وجود شی ٔ باشد و خارج از ذات معلول است. (فرهنگ اصطلاحات فلسفی جعفر سجادی ص 202).
- قوه فاعله، به قوه محرکۀ عضلات میگویند، و قوه عامله هم مینامند، اما از نظر عرفی میان قوه عامله و قوه فاعله فرق است. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ص 223)
لغت نامه دهخدا
(یِ لَ)
تأنیث طایل. رجوع به طایل و طائله شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ لَ)
تأنیث طائل. فزونی، مزیت. فضل، توانائی. قدرت. دستگاه، توانگری. غنی، فراخی. سعه، دشمنی. کینه. یقال: بینهم طائله، ای عداوه، و تره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ عَ)
تأنیث طالع
لغت نامه دهخدا
(وِ لَ)
معرب تابل. در سوریه طاوله و در مصر ترابیره و درعراق میزونضد گویند، و کلمه منضده خطاست چه در لغت فصیح نیامده است. (از نشوءاللغه العربیه ص 95)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زن بیمارجگر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ماده خر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاعله
تصویر قاعله
کوه بلند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فاعل جنباننده، برانگیزنده آغازنده مونث فاعل، یکی از قوای محرکه است و آن قوت محرکه عضلات است بطرف فعل. یا علت فاعله. یکی از علل چهار گانه و آن را علت محرکه نیز نامند. یا قوه فاعله. قوه ایست که اعصاب و عضلات را آماده بتحریک می سازد بقبض و بسط (کشیدن و رها کردن)، اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالعه
تصویر طالعه
مونث طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاوله
تصویر طاوله
تازی گشته میز، وینردشیر تخته نرد
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانبرداری کردن اطاعت کردن، عبادت کردن، فرمانبرداری اطاعت، عبادت. یا طاعت بهایی. طاعات و عباداتی که به منظور مزد و ثواب به جا آورده شود و آن در نظر صوفی شرک است صوفی باید طاعت برای خدا کند نه یافتن بهشت و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعل
تصویر طاعل
تیر راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایله
تصویر طایله
طایل جمع طوایل (طوائل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائله
تصویر طائله
مونث طائل: و دشمنی کینه طایل جمع طوایل (طوائل)
فرهنگ لغت هوشیار