جدول جو
جدول جو

معنی طاسچه - جستجوی لغت در جدول جو

طاسچه
(چَ / چِ)
طاس خرد که دختربچگان در حمام دارند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاقچه
تصویر طاقچه
فرورفتگی در دیوار برای گذاشتن اشیا، طاق
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
مصغر طاق. (آنندراج). طاق خرد. طاقی زیر رف. قسمتهای کوچک فرورفته در دیوار اطاق و جز آن که برای نهادن اشیاء و اسباب خانه سازند. جائی برای نهادن اشیاء و مایحتاج فرودتر از رف بر دیوار. رف کوتاه. جائی در کمر دیوار اطاق که چیزها در آن نهند. جای آوند و دیگر چیزها که در اطراف اطاقها میسازند. و مجازاً بر خم ابرو نیز اطلاق شده است:
از طاقچۀ دو نرگس مست
بر سفت سمن عقیق می بست.
نظامی.
طاقچۀ قدر او طاق سپهر بلند
باغچۀ بزم او باغ بهشت برین.
سلمان ساوجی.
صفحۀ قدر ترا طاقچه طاق فلک
گلشن بزم ترا باغچه خلد برین.
سلمان ساوجی.
- امثال:
دلش طاقچه ندارد، که راز خویش نگه نتواند داشت. که هر چه درد دل دارد گوید
لغت نامه دهخدا
(طاسْسَ)
طعنه طاسهٌ، نیزه ای که در شکم درآمده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طاقچه
تصویر طاقچه
کمر دیوار اطاق که چیزها در آن نهند، طاقی زیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاسه
تصویر طاسه
تاسچه تاسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقچه
تصویر طاقچه
((چِ))
رف، طاق کوچک
طاقچه بالا گذاشتن: ناز کردن، فخر فروختن
فرهنگ فارسی معین
پرواره، رف، طاق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تاس کوچک، کاسه کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی