جدول جو
جدول جو

معنی طازج - جستجوی لغت در جدول جو

طازج
(زَ)
تازه. معرب است. (منتهی الارب). سخن راست و نیکو و پاکیزه. (منتهی الارب) (قطر المحیط) ، خالص از هر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ جَ)
در قرن هفتم هجری برابر گفتۀ یاقوت اهالی خوارزم درهم راطازجه مینامیده اند و آن بوزن چهار دانگ و نیم بوده. (معجم البلدان) ، درست زر. ج، طوازج
لغت نامه دهخدا
(طَ زِ)
جمع واژۀ طازجه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
آمیزنده. (آنندراج). آمیزنده و مخلوط کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ زِ)
متبختر. تبخترکننده
لغت نامه دهخدا
(اَ زَج ج)
شترمرغ درازگام. شترمرغ فراخ گام. ج، زج ّ.
لغت نامه دهخدا
(اَ زَج ج)
بطن اوسط دماغ. مجمعالبطنین
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
سغ، و آن نوعی از بناء طولانی و دراز است. ج، آزج، آزاج، ازجه
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
باب الازج، محله ای بزرگ در بغداد، دارای بازارهای بسیار و محال کبیره، در جانب شرقی و در آن عده ای محله هاست که هر یک از آنها چون شهری، و نسبت بدان ازجی و گروهی از اهل علم و غیره بدان منسوبند. (معجم البلدان). بستانی گوید بساسیری آنجا را به سال 450 هجری قمری غارت کرد و شرف الدین علی بن طراد الزینبی وزیر بسال 538 بدانجا مدفون شد و ثقه الدوله ابوالحسن علی بن محمد الدوینی القزوینی مدرسه ای در ایام المقتفی لامراﷲ عباسی بدانجا بناکرد. (از ضمیمۀ معجم البلدان). و گویند در ازج چهار هزار آسیا بوده است. (انساب، ذیل کلمه ازجی)
لغت نامه دهخدا
سازج هندی گونه ای دارچین که عطر و طعم آن از دارچین معمولی کمتر است و در طب قدیم به عنوان مقوی تخمدانها بکار میرفته است عرفج بری سادج صادق صادیق صدق دارچین جاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازج
تصویر مازج
آمیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازج
تصویر ازج
ساختمان دراز سغ بی ادب، شوخ، ابروی کشیده، شترلنگ دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازج
تصویر مازج
((زِ))
آمیزنده، مخلوط کننده
فرهنگ فارسی معین