جدول جو
جدول جو

معنی طارنطا - جستجوی لغت در جدول جو

طارنطا
(رَ)
طارنت. رجوع به طارنت شود. فیثاغورس حکیم، از آن پس که قولون، یکی از ثروتمندان مردم را بر ضد او بشورانید، به طارنطا فرار کرد. (از عیون الانباء ج 1 ص 40)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ نَ)
محلی است به مصر. (ابن البیطار در شرح کلمه جثجاث)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درختی در جنگلهای ایران و برای ساختمان جنگلی بکار رود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مخفف و علامت اختصاری ((اخبرنا)) باشد
لغت نامه دهخدا
وارنه، بندری است در بلغارستان در کنار دریای سیاه دارای 77800 تن سکنه درسال 1444 میلادی لهستانیها و مجارستانیها در آنجا از عثمانیها شکست خوردند، در این شهر سلطان مرادخان ثانی به سال 847 هجری قمری مسیحیان را شکست سخت داد، این بندر پس از جنگ جهانی دوم به نام استالین خوانده شد
نام روستایی در گیلان، (از جغرافیای سیاسی ایران کیهان ص 263)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شهری است در صقلیه. (معجم البلدان) ، شهری بجنوب ایتالیا، در ساحل خلیجی به همین نام که از بحر ایونی در سرزمین اترانت تشکیل شده، دارای 72000 تن سکنه است. و رجوع به طارنطا و طارنطینی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
بلغت رومی، به معنی ارسط باشد که معلم اول باشد. (برهان). نام حکیمی که او را ارسطاطالیس گویند. (مؤید الفضلاء). رجوع به ارسطو شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
نبات بزرالبنج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). بنج. (اختیارات بدیعی) (بحر الجواهر). بنگ
لغت نامه دهخدا
کتابی بدین نام ابن الندیم به افلاطون نسبت میدهد. (الفهرست چ مصر ص 344) - انتهی. و در فهرست کتب ارسطو دیده نشد
لغت نامه دهخدا
خواندمیر بنقل از روضهالصفا گوید: که جان موسوم به طارنوس بوده و اولاد و اعقاب او مادام که اوامر و نواهی الهی را مطیع و منقاد بودند در غایت رفاهیت روزگار میگذرانیدند و چون یک دور ثوابت نزدیک به انتها رسید، و مدّت یک دور ثوابت نزد حکماء اوایل، سی و ششهزار سال است و ابن الاعلم مدت آن را بیست وپنجهزارودویست سال یافته و محی الدین مغربی که قول او نزد علمای متأخرین حجت است بیست وچهارهزار سال گفته، آن جماعت تقریباً آغازعصیان و طغیان کرده منتقم جبار بعد از الزام حجت اکثر ارباب معصیت را به دارالبوار فرستاد، و بقیۀ ایشان را که ربقۀ اطاعت در رقبه داشتند بتجدید شریعتی عطا فرمود، (حبیب السیر چ 1 تهران ج 1 جزو 1 ص 7)
لغت نامه دهخدا
(لِ طُ)
وزنی است معادل یکصدوبیست وپنج رطل. و این رطل یک دوازدۀ اوقیه باشد. (مفاتیح خوارزمی) (ابن الندیم) ، پول یونانی. (قفطی). رجوع به تالان شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
تنک موی. سبک موی. خفیف الشعر. (تاج العروس) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارنا
تصویر ارنا
نام درختی در جنگلهای ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقنما
تصویر طاقنما
تاغنما تاکنما گونه ای از خوازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارنما
تصویر تارنما
سایت اینترنتی، وب سایت
فرهنگ واژه فارسی سره
نام قلعه ای قدیمی که ویرانه های آن بر نوک کوهی در ناییج
فرهنگ گویش مازندرانی
زدن، کشتن، ضربه زدن، سیلی زدن، زور زدن، کوبیدن، شکنجه کردن
دیکشنری اردو به فارسی