در تداول فارسی، تودۀ بزرگ سرگین که تون تاب بر بام حمام گرد کند، تا کم کم آنرا در ماهها یا سالی در تون سوزاند. تودۀ عظیم خشک کردۀسرگین اسب و خر است که برای تون حمام ذخیره کنند نهالی است که جوشاندۀ برگ آن نظیر چای است منتهی مطبوعتر. (دزی ج 2 ص 19)
در تداول فارسی، تودۀ بزرگ سرگین که تون تاب بر بام حمام گِرد کند، تا کم کم آنرا در ماهها یا سالی در تون سوزاند. تودۀ عظیم خشک کردۀسرگین اسب و خر است که برای تون حمام ذخیره کنند نهالی است که جوشاندۀ برگ آن نظیر چای است منتهی مطبوعتر. (دزی ج 2 ص 19)
بام. (منتهی الارب). سطح. (اقرب الموارد) ، خشک کردنگاه خرما. (منتهی الارب). آنجا که خرما گرد کنند. (مهذب الاسماء) ، خرسنگ در زمین ریگستان، زمین که در آن سنگ نباشد. (منتهی الارب)
بام. (منتهی الارب). سطح. (اقرب الموارد) ، خشک کردنگاه خرما. (منتهی الارب). آنجا که خرما گرد کنند. (مهذب الاسماء) ، خرسنگ در زمین ریگستان، زمین که در آن سنگ نباشد. (منتهی الارب)
آخیه. میخ آخور. آری ّ. طنابی یا تیری که از دو سوی بر جائی استوار کنند و رسن ستور بر آن بندند. چوبی کج یا رسنی یا دوالی باشد که هر دو طرف آن در دیوار یا در کوه یا در زمین نیک فروبرده شود و میان هر دو حلقه مانندی بیرون باشد و چهارپایه را بدان بندند. (منتهی الارب). چوب کوتاهی از زیر و بالا در دیوار جای کنند و پیرامون آن باز باشد گذراندن و بستن سر طناب اسب را در اصطبل. حلقۀ آهنین بر دیوار نرده برای همین کار. ج، اخایا، اواخی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء).
آخیه. میخ آخور. آری ّ. طنابی یا تیری که از دو سوی بر جائی استوار کنند و رسن ستور بر آن بندند. چوبی کج یا رسنی یا دوالی باشد که هر دو طرف آن در دیوار یا در کوه یا در زمین نیک فروبرده شود و میان هر دو حلقه مانندی بیرون باشد و چهارپایه را بدان بندند. (منتهی الارب). چوب کوتاهی از زیر و بالا در دیوار جای کنند و پیرامون آن باز باشد گذراندن و بستن سر طناب اسب را در اصطبل. حلقۀ آهنین بر دیوار نرده برای همین کار. ج، اخایا، اواخی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء).
بنت جزٔبن سعد الریاحی. این زن را در یوم اراب از ایام عرب ذکری است و در آن روز اسیر شد و پدرش مالی بعنوان سربها داد و او را آزاد ساخت. (عقدالفرید، ج 6 ص 93)
بنت جزٔبن سعد الریاحی. این زن را در یوم اِراب از ایام عرب ذکری است و در آن روز اسیر شد و پدرش مالی بعنوان سربها داد و او را آزاد ساخت. (عقدالفرید، ج 6 ص 93)
نوعی کلاه بلند مخروط شبیه بکلاه فعلی درویشان. قسمی از کلاه: طاقیۀ ترکمانی، کلاه نظامیان عثمانی. عرقچین، بافتۀ سرخ. ج، طاقیات: گویند هر که از پوست شیر طاقیه ساخته در سر طفلی نهد که صرع داشته باشد، نفع رساند. (ریاض الادویه). الب ارسلان هیئتی در غایت مهابت و محاسنی کشیده داشت و طاقیۀ طولانی برسر میگذاشت چنانچه بیننده از بدایت طاقیه تا نهایت لحیۀ او دو گره میپنداشت. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو 4 از ج 2 ص 371). چشمش بعینه، از دو چشمک که در طاقیۀ اطفال جهت چشم زخم دوزند. (نظام قاری ص 134). بترگ طاقیه گفتم که برگ گل ماند خیال گفت نگفتی سخن به اندازه. نظام قاری (دیوان البسه ص 106). صد عرقچین فدای طاقیه باد هیچ از قالبش نیاید یاد. نظام قاری (دیوان البسه ص 55). قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک یقلق وطاقیه و موزه و کفش و دستار. نظام قاری (دیوان البسه ص 15). بر سر بجای طاقیه ام هست کله پوش تخفیفه راجنیبه و دستار میکنم. نظام قاری (دیوان البسه ص 25). ترگها باید که تا یابد اصولی طاقیه ورنه بتوان آستینی از نمد برساخت تاج. نظام قاری (دیوان البسه ص 54)
نوعی کلاه بلند مخروط شبیه بکلاه فعلی درویشان. قسمی از کلاه: طاقیۀ ترکمانی، کلاه نظامیان عثمانی. عرقچین، بافتۀ سرخ. ج، طاقیات: گویند هر که از پوست شیر طاقیه ساخته در سر طفلی نهد که صرع داشته باشد، نفع رساند. (ریاض الادویه). الب ارسلان هیئتی در غایت مهابت و محاسنی کشیده داشت و طاقیۀ طولانی برسر میگذاشت چنانچه بیننده از بدایت طاقیه تا نهایت لحیۀ او دو گره میپنداشت. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو 4 از ج 2 ص 371). چشمش بعینه، از دو چشمک که در طاقیۀ اطفال جهت چشم زخم دوزند. (نظام قاری ص 134). بترگ طاقیه گفتم که برگ گل ماند خیال گفت نگفتی سخن به اندازه. نظام قاری (دیوان البسه ص 106). صد عرقچین فدای طاقیه باد هیچ از قالبش نیاید یاد. نظام قاری (دیوان البسه ص 55). قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک یقلق وطاقیه و موزه و کفش و دستار. نظام قاری (دیوان البسه ص 15). بر سر بجای طاقیه ام هست کله پوش تخفیفه راجنیبه و دستار میکنم. نظام قاری (دیوان البسه ص 25). ترگها باید که تا یابد اصولی طاقیه ورنه بتوان آستینی از نمد برساخت تاج. نظام قاری (دیوان البسه ص 54)