جدول جو
جدول جو

معنی ضیطر - جستجوی لغت در جدول جو

ضیطر
(ضَ طَ)
ضوطر. ضیطار. مرد کلان جثه. فربه ناکس بزرگ سرین. (منتهی الارب). بزرگ شکم. بزرگ و فرومایه. (مهذب الاسماء) ، مرد شگرف بی خیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ضَطَ را)
ضوطار. آنکه در بازار بدون رأس المال درآید و در کسب مطلوب حیله ها جوید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ)
بیطار. پچشک ستور. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به بیطار شود، درزی. (منتهی الارب). خیاط و درزی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طَ)
ضیطان. مرد دوش و بدن جنباننده با بسیاری گوشت در رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ضوطر. ضیطر. مرد کلان جثه. فربه ناکس بزرگ سرین، مرد شگرف بی خیر، بازرگانی که سفر نکند و از جای خود بجای دیگر نرود برای فروختن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ بَ)
نام کوهی است به حجاز. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طِ)
جمع واژۀ ضوطر. (منتهی الارب). رجوع به ضوطر شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
حاجتمندی به چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طَ)
ضبطر. ضبطار. مرد کلان جثۀ فربه ناکس بزرگ سرین. مرد شگرف بی خیر. (منتهی الارب). ج، ضیاطر، ضیاطره، ضیطارون
لغت نامه دهخدا
(طی طَ)
یرفاقه. لوره. غار اسکندرانی. رجوع به غار اسکندرانی شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ بَ طَ)
ضبطر. توانا، فربه پرگوشت و گرداندام، شیر قوی سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ بَ)
ضبیطر. توانا، فربه پرگوشت و گرداندام، شیر قوی سخت. (منتهی الارب) ، سخت. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
ابن حبشیّه بن سلول خزاعی، از قحطان. جدی جاهلی است و قره بن ایاس شاعر از نسل اوست. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 437)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ضیطان. جنبانیدن دو دوش و بدن را در رفتار با بسیاری گوشت و فروهشتگی اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ قَ)
ضرر: لا ضیر علیکم، ای لا ضرر فی تأخیر الصلوه بالنوم. ضور. گزند رسانیدن کار. (منتهی الارب). گزند کردن. (دهار). مضرت کردن. (زوزنی) ، گزند، زیان کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، بیچارگی، احتیاج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیطر
تصویر بیطر
بیطار
فرهنگ لغت هوشیار