جدول جو
جدول جو

معنی ضیطار - جستجوی لغت در جدول جو

ضیطار
(ضَ)
ضوطر. ضیطر. مرد کلان جثه. فربه ناکس بزرگ سرین، مرد شگرف بی خیر، بازرگانی که سفر نکند و از جای خود بجای دیگر نرود برای فروختن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیطار
تصویر بیطار
دام پزشک، پزشکی که بیماری جانوران، به ویژه چهارپایان را درمان می کند و برای این کار دورۀ دانشگاهی دیده است
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
از بطر بمعنی کفانیدن ریش، طبیب چهارپایان. (غیاث). پچشگ ستور. (دهار) (مهذب الاسماء). طبیب چارپایان. (آنندراج). ستورپزشک (در پهلوی). دام پزشک. (از لغات مصوب فرهنگستان). پزشک چاروا. آنکه ستور راعلاج کند. معالج دواب. پزشک ستور. (یادداشت مؤلف). و رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 276 شود:
مرکب ایمانت اگر لنگ شد
قصد سوی کلبۀ بیطار کن.
ناصرخسرو.
وارهان خویش را که وارسته است
خر وحشی ز نشتر بیطار.
سنائی.
که بجان آمدم ز محنت و بند
داغ و بیطار و بار و پشۀ گند.
سعدی.
پیش بیطاری رفت تا دوا کند.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
الشیخ محمد بهاءالدین. او راست نقد عین المیزان و آن ردی است بر میزان الجرح و التعدیل جمال الدین قاسمی. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
نعت ازضیط. رجوع به ضیط شود. (منتهی الارب). مرد دوش و بدن جنباننده با بسیاری گوشت در رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ضیط. جنبانیدن دوش و اندام را در رفتار با بسیاری گوشت و فروهشتگی اندام. ضیطنه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طِ)
جمع واژۀ ضوطر. (منتهی الارب). رجوع به ضوطر شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
آنکه در بازار بدون رأس المال درآید و در کسب مطلوب حیله ها جوید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
سوسمار کلان سال بدسرشت بدخلقت. (منتهی الارب). ضب هرم است که بفارسی سوسمار پیر نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طَ)
ضوطر. ضیطار. مرد کلان جثه. فربه ناکس بزرگ سرین. (منتهی الارب). بزرگ شکم. بزرگ و فرومایه. (مهذب الاسماء) ، مرد شگرف بی خیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
جمع واژۀ ضوطر. (منتهی الارب). رجوع به ضوطر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیطار
تصویر بیطار
دامپزشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیطار
تصویر بیطار
((بِ))
دامپزشک، جمع بیاطره
فرهنگ فارسی معین
بیطر، دامپزشک، دستورپزشک
فرهنگ واژه مترادف متضاد