جدول جو
جدول جو

معنی ضک - جستجوی لغت در جدول جو

ضک
(حُبْ بو)
دشوار گردیدن کسی را کار و تنگ شدن، فشار دادن چیزی را و تنگ گرفتن. (منتهی الارب). تنگ کردن. فشردن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ضَ)
آب اندک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ حَ ضَ)
دهی از دهستان رستاق بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. دارای 1218 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، زیره و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ ضَ)
شتابروی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گشاده روی و شادمان گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انبساط و ابتهاج. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ ضَ)
مصغر حوض باشد و حوض کوچک را نیز گویند. (آنندراج) (برهان) :
بهشتی بزمش از بزم بهشتی
ز حوضکهای می پر کرده کشتی.
نظامی.
، طاس بزرگ. (آنندراج) (برهان) (شرفنامۀ منیری) :
بر روی حوض حوضک سیمین نهاد باد
تا کوزۀنبات برون زد ز ناودان.
(از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
برهنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عریان. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریدن چیزی را: لایبضک اﷲ یده،نبرد خدای دست او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
بضوک. (منتهی الارب). شمشیر بران. (منتهی الارب) (آنندراج) : سیف باضک و بضوک، قاطع. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بضوک شود
لغت نامه دهخدا
(مِ ضَ)
فنی است از کشتی و آن چنان باشد که هر دو پای خود را در گردن حریف انداخته زور کردن. (غیاث). نام فنی از کشتی و آن هر دو پای خود در کمر حریف بند کرده همچون مقراض پیچیدن. (آنندراج) :
لطف گفتی که چه حلواست مراد است به جنگ
گرد خلق تو و طور تو شوم مقراضک.
میرنجات (از آنندراج).
قدرتم چون پا به میدان زبردستی نهد
فن مقراضک همین بر پور دستان می زنم.
فوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
فشارش سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ ضِ)
کوتاه بالای پرگوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
پست بالا. مرد کوتاه. فربه پرگوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ کَ)
تأنیث ضکضاک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
نیک برفتن. (زوزنی). نوعی از رفتار بسرعت یا نوعی از رفتار بطور عام، و آن را سکسک هم گویند، فشاردن چیزی را و تنگ گرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فن مقراضک
تصویر فن مقراضک
بند دو کارد نام بندی در کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
دو کاردک: در کشتی فنی است از کشتی و آن چنانست که کشتی گیرد و پای خود را بر گردن یا کمر حریف گذاشته زور دهد: (قدرتم چون پا بمیدان زبر دستی نهد فند مقراضک همی بر پور دستان میزنم) (فوقی یزدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوضک
تصویر حوضک
آبزنک تالابک، فرتاس تاس بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضکل
تصویر اضکل
برهنه نخت
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی بازی کودکان خردسال بدین نحو که کف دست آنان را قلقلک دهند و گویند: لیلی لی لی حوضک جوجو آمد (اومد) آب بخورد افتاد تو حوضک
فرهنگ لغت هوشیار
((حُ ضَ))
نوعی بازی برای کودکان بسیار خردسال که کف دست آن ها را قلقلک دهند و گویند، لی لی حوضک
فرهنگ فارسی معین