بصورت فواد با واو نیز ضبط شده است. دل را گویند بسبب تحرک آن، زیرا فأد در اصل بمعنی حرکت است، و گروهی آن را به عقل تعبیر کرده اند. ج، افئده. (اقرب الموارد). دل. (منتهی الارب) : گشت بیهوش و بر او اندرفتاد تا سه روز از جسم او کم شد فؤاد. مولوی. ، آنچه به گلو سرخ آویخته باشد از جگر، شش و دل. ج، افئده. (منتهی الارب)
بصورت فَواد با واو نیز ضبط شده است. دل را گویند بسبب تحرک آن، زیرا فأد در اصل بمعنی حرکت است، و گروهی آن را به عقل تعبیر کرده اند. ج، افئده. (اقرب الموارد). دل. (منتهی الارب) : گشت بیهوش و بر او اندرفتاد تا سه روز از جسم او کم شد فؤاد. مولوی. ، آنچه به گلو سرخ آویخته باشد از جگر، شش و دل. ج، افئده. (منتهی الارب)