جدول جو
جدول جو

معنی ضهزم - جستجوی لغت در جدول جو

ضهزم
(ضِ زِ)
ناکس و فرومایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزم
تصویر هزم
شکست دادن و پراکنده ساختن دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ زَنْ نُ)
شکسته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شکسته شدن عصا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بانگ کردن رعد. (تاج المصادر بیهقی). بانگ کردن کمان و تندر و رعد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دریده گشتن مشک از خشکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضِ زِ / ضَ زَ)
ماده شتر کلان سال. آنکه در وی بقیه ای از جوانی باشد. کلان سال اندک شیر. (منتهی الارب). اشتر پیر. (مهذب الاسماء) ، افعی ً ضرزم، مار سخت گزنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ زْ زَ)
قصب مهزم، نی که شکسته و شکافته شده باشد. (از اقرب الموارد) ، سقاء مهزم، مشک که با خشکی برهم تا خورده باشد. (از اقرب الموارد). متهزم. و رجوع به متهزم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ رَ / رِ)
دهی است جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن، بر کنار رود خانه امام زاده ابراهیم در 12 گزی غرب فومن و 4 هزارگزی جنوب غربی بازار شفت و در جلگۀ معتدل هوایی واقع است و 947 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه پسینمان و محصولات عمده اش برنج و ابریشم و چای و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حِ / حُ)
نیک کوفتن کسی را. سخت پاسپر کردن چیزی را، آرمیدن با زن، به پیش دهان گزیدن ستور کسی یا چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ زِ)
اسب منقاد و رام. (منتهی الارب). فرس مطیع، فرس هزم الصوت، که صدایش به صدای رعد ماند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ)
بانگ کمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
جایی است از مدینه
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزم
تصویر هزم
مهربانی کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزم
تصویر هزم
((هَ))
شکست دادن و پراکنده کردن دشمن
فرهنگ فارسی معین