چیزی که با چیزی آن را فراهم کرده باشند. (غیاث) (آنندراج). ج، ضمایم. - بضمیمۀ، با. به اضافۀ. - ضمیمۀ اعور. رجوع به زائدۀ اعور شود. آویزه. (لغت فرهنگستان). آپاندیس
چیزی که با چیزی آن را فراهم کرده باشند. (غیاث) (آنندراج). ج، ضمایم. - بضمیمۀ، با. به اضافۀ. - ضمیمۀ اعور. رجوع به زائدۀ اعور شود. آویزه. (لغت فرهنگستان). آپاندیس
ابن عمرو غفاری. از یاران ابوسفیان است. صاحب کتاب حبیب السیر در سبب غزوۀ بدر گوید: هنگامی که ابوسفیان با قریشیان و اموال فراوان از شام بازگشته متوجه مکۀ مکرمه بودند، حضرت رسول با سیصدوپنج نفر از اصحاب که از آن جمله هشتاد کس از مهاجر و باقی از انصار بودند و هفتاد شتر و دو یا سه اسب و شش زره و هشت شمشیر داشتندبعزیمت گرفتن سر راه کاروان در دوازدهم یا ششم یا سیم ماه مبارک رمضان از مدینۀ طیبه روان شدند. ابوسفیان از این واقعه آگاهی یافته ضمضم غفاری را روانه کرد تا از قریش استمداد کند. چون ضمضم به حریم رسید و پیغام ابوسفیان به قوم رسانید اکثر اکابر و اصاغر قریش تهیۀ اسباب سفر کرده نهصدوپنجاه نفر از مشرکان متوجه حرب پیغمبر گشتند و در میان ایشان هفتصد شتر و صد سر اسب بود و مجموع سواران و بعضی از پیادگان زره داشتند... صاحب امتاع الاسماع گوید: ’... فادرکهم (ای ادرک عیر قریش) رجل ٌ من جذام بالزرقاء من ناحیه معان و هم منحدرون الی مکه. فاخبرهم ان محمداً صلی الله علیه و سلم قد کان عرض لعیرهم فی بدأتهم و انه ترکه مقیماً ینتظر رجعتهم و قد حالف علیهم اهل الطریق و وادعهم. فخرجوا خائفین الرصد و بعثوا ضمضم بن عمرو حین فصلوا من الشام و کانوا قد مروا به و هو بالساحل معه بکران فاستأجروه بعشرین مثقالاً و امره ابوسفیان صخربن حرب بن امیه ان یخبر قریشاً ان محمداً قد عرض لعیرهم و امره ان یجدع بعیره اذا دخل مکه و یحول رحله و یشق قمیصه من قبله و دبره و یصیح: الغوث الغوث، و یقال بعثوه من تبوک. و کان فی العیر ثلاثون رجلاً من قریش فیهم عمرو بن العاص و مخرمه بن نوفل فلم یرع اهل مکه الا و ضمضم یقول: یا معشر قریش، یا آل لوی بن غالب اللطیمه، قد عرض لها محمد فی اصحابه، الغوث الغوث !و الله ما اری ان تدرکوها. و قد جدّع اذنی بعیره، و شق قمیصه، و حول رحله، فلم تملک قریش من امرها شیئاً حتی نفروا علی الصّعب و الزلول، و تجهزوا فی ثلاثه ایام، و یقال فی یومین، و اعان قویهم ضعیفهم...’. آنگاه درباره خواب دیدن عاتکه و ضمضم آرد: ’... و رأی ضمضم بن عمرو ان وادی مکه یسیل دماً من اسفله و اعلاه ورأت عاتکه بنت عبدالمطلب رؤیاها التی ذکرت فی ترجمتها...’. رجوع به امتاع الاسماع ص 66، 68 و 69 شود
ابن عمرو غفاری. از یاران ابوسفیان است. صاحب کتاب حبیب السیر در سبب غزوۀ بدر گوید: هنگامی که ابوسفیان با قریشیان و اموال فراوان از شام بازگشته متوجه مکۀ مکرمه بودند، حضرت رسول با سیصدوپنج نفر از اصحاب که از آن جمله هشتاد کس از مهاجر و باقی از انصار بودند و هفتاد شتر و دو یا سه اسب و شش زره و هشت شمشیر داشتندبعزیمت گرفتن سر راه کاروان در دوازدهم یا ششم یا سیُم ماه مبارک رمضان از مدینۀ طیبه روان شدند. ابوسفیان از این واقعه آگاهی یافته ضمضم غفاری را روانه کرد تا از قریش استمداد کند. چون ضمضم به حریم رسید و پیغام ابوسفیان به قوم رسانید اکثر اکابر و اصاغر قریش تهیۀ اسباب سفر کرده نهصدوپنجاه نفر از مشرکان متوجه حرب پیغمبر گشتند و در میان ایشان هفتصد شتر و صد سر اسب بود و مجموع سواران و بعضی از پیادگان زره داشتند... صاحب امتاع الاسماع گوید: ’... فادرکهم (ای ادرک عیر قریش) رجل ٌ من جذام بالزرقاء من ناحیه معان و هم منحدرون الی مکه. فاخبرهم ان محمداً صلی الله علیه و سلم قد کان عرض لعیرهم فی بدأتهم و انه ترکه مقیماً ینتظر رجعتهم و قد حالف علیهم اهل الطریق و وادعهم. فخرجوا خائفین الرصد و بعثوا ضمضم بن عمرو حین فصلوا من الشام و کانوا قد مروا به و هو بالساحل معه بکران فاستأجروه بعشرین مثقالاً و امره ابوسفیان صخربن حرب بن امیه ان یخبر قریشاً ان محمداً قد عرض لعیرهم و امره ان یجدع بعیره اذا دخل مکه و یحول رحله و یشق قمیصه من قبله و دبره و یصیح: الغوث الغوث، و یقال بعثوه من تبوک. و کان فی العیر ثلاثون رجلاً من قریش فیهم عمرو بن العاص و مخرمه بن نوفل فلم یرع اهل مکه الا و ضمضم یقول: یا معشر قریش، یا آل لوی بن غالب اللطیمه، قد عرض لها محمد فی اصحابه، الغوث الغوث !و الله ما اری ان تدرکوها. و قد جدّع اذنی بعیره، و شق قمیصه، و حول رحله، فلم تملک قریش من امرها شیئاً حتی نفروا علی الصّعب و الزلول، و تجهزوا فی ثلاثه ایام، و یقال فی یومین، و اعان قویهم ضعیفهم...’. آنگاه درباره خواب دیدن عاتکه و ضمضم آرد: ’... و رأی ضمضم بن عمرو ان وادی مکه یسیل دماً من اسفله و اعلاه ورأت عاتکه بنت عبدالمطلب رؤیاها التی ذکرت فی ترجمتها...’. رجوع به امتاع الاسماع ص 66، 68 و 69 شود