جدول جو
جدول جو

معنی ضله - جستجوی لغت در جدول جو

ضله
(ضِلْ لَ)
گمراهی. (منتهی الارب). گمرهی. ضلال. ضلالت، ذهب دمه ضلهً، رایگان رفت خون او. (منتهی الارب) ، و هو ابنه لضله، او فرزند زناست، هو تبع ضله (بالاضافه و بالنعت) ، آن بلایی است بی خیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضله
(ضَلْ لَ)
سراسیمگی. (منتهی الارب). حیرت، غیبت، به خیر باشد یا به شر. (منتهی الارب) ، گمراهی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضله
(ضُلْ لَ)
رهنمونی کامل. (منتهی الارب). حذق در دلالت
لغت نامه دهخدا
ضله
سراسیمگی، نیکیادی، گمراهی گمراهی گم شدن از میان رفتن رهنمونی
تصویری از ضله
تصویر ضله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عضله
تصویر عضله
گوشت بدن که پیچیده و مجتمع باشد، ماهیچه، مایچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضله
تصویر مضله
گمراهی، جایی که انسان راه را گم کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فضله
تصویر فضله
سرگین جانوران، زیادی، اضافی، باقی مانده از هر چیز، بازمانده
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ ضَلْ لَ)
ارض مضله، زمین که راه گم شود در آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جای گمراهی و زمین که در او راه گم شود. (آنندراج). جای ضلالت و گمراهی. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ)
بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد). انه لعضله من العضل، آن بلائی است از بلاها. ج، عضل و عضل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ لَ)
هیئت مفضله. (منتهی الارب). هیئت بادروزه پوشی، نوع تفضل. (ناظم الاطباء). نوعی از فضل. یکبار فضل. (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
واحد خضل است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُضُلْ لَ)
از اعلام زنان است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حضل. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ضِ لَ)
زن پرگوشت و سمج و زشت. (از اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ)
ابن عبید بن الحارث الاسلمی، مکنب به ابوبرزه، از صحابه و از محدثین است، ابتدا در مدینه سپس در بصره ساکن بود همراه علی با خوارج نهروان جنگید و با مهلب بن ابی صفره به جنگ ازارقه رفت، و به سال 65 هجری قمری در خراسان وفات یافت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 358). و نیز رجوع به تهذیب التهذیب ج 10 ص 446 و الاصابه و الاستیعاب ج 3 ص 513 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ضَ لَ)
پی یا گوشت درشت، و گوشت بازو و ساق، و هر گوشت که پر و مجتمع باشد در پی. (منتهی الارب). گوشت ساق و گوشت بازو. (دهار). هر عصبی که با آن گوشت بسیار و مجتمع و انباشته همراه باشد. (از اقرب الموارد). ماهیچۀ ساق و هرگوشتی که مجتمع در جوف غلافی بود و هر گوشتی که با پی همراه بود. و در اصطلاح تشریح، آلتی لحم و لیفی که متشکل می سازد گوشت بدن انسان و دیگر حیوانات را و چون متقلص گردد حاصل می نماید حرکات بدن را. (ناظم الاطباء). هر عضوی را نامند که گوشت با آن باشد، و یا عضوی است مرکب از عصب و از جسمی مانند عصب که در اطراف استخوانها روئیده می شود و آن را (جسم مانند عصب را) رباط گویند، و گویند عضله جسمی است مرکب از عصب و رباط و گوشت سرخ و غشاء. صاحب ذخیره گوید غدد عضلات بدن آدمی به قول اصح پانصدوپانزده است و شیخ گوید که پانصدوبیست ونه است. (کشاف اصطلاحات الفنون). نسج فیبری و قابل تحریک که از الیاف ماهیچه ای ساخته شده و مجموعاً گوشتهای بدن را تشکیل می دهند و حرکات بدن را سبب می شوند. در بدن انسان دو نوع عضله موجود است، عضلات مخطط که عمل آنها در اختیار انسان است مثل عضلات دست و پا و دیگر عضلات صاف که عمل آنها در اختیار آدمی نیست مثل عضلات احشاء درونی (به استثنای عضلۀ قلب که با اینکه از عضلات مخطط است ولی در اختیار انسان نیست). تعداد عضلات بدن در حدود چهارصد است. وزن عضلات در حدود نصف وزن بدن است. هرعضله مرکب از سه قسمت می باشد: 1- شکم یا اندام عضله که در وسط قرار گرفته است. 2- وتر عضله که دو طرف آن واقع است و به اعضای مجاور یا استخوانهای نزدیک می چسبد. 3- غلاف یا نیام که روی عضله را می پوشاند.
در ساختمان عضلات مخطط یک عده الیاف ماهیچه ای وجود دارند که بوسیلۀ یک غلاف به نام غلاف فیبری احاطه شده اند. یک فیبر ماهیچه ای عبارت از رشتۀ درازی است که در انسان ممکن است تا صدوبیست هزار میکرن (صدوبیست میلیمتر) طول داشته باشد در حالیکه قطرش بین بیست تا صد میکرن بیشتر نیست. در هر فیبر ماهیچه ای تعدادزیادی هسته در قسمت محیطی فیبر موجود است. یک فیبر ماهیچه ای را می توانیم یک سلول ماهیچه ای بنامیم. عضلات صاف از سلولهای دوکی شکل که شامل یک هسته هستند درست شده اند. (فرهنگ فارسی معین). ماهیچه. مایچه. موشک. موش گوشت ج، عضل و عضلات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- دو عضلۀ ظهریا پشت، دو عضله است که پشت را به جانب خلف دو تا می کند. (از بحر الجواهر) (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- دو عضلۀ عریضه، دوعضله است بر رخساره از هر جانب یکی و بعضی از حرکتهای لب به این دو عضله است. (از بحر الجواهر) (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- عضلۀ مکرره، دو عضلۀ کج هستند که به آن دهان گشاده شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
، درختچه ای است مانند دفلی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ابزار، مایه، اندام، زین و برگ، زهار، گاهوک (تابوت) عقاب شاهین، پرنده ایست از دسته شکاریان روزانه دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبه ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دله
تصویر دله
چشم چران، هرزه و ولگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذله
تصویر ذله
خواری، گناهکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بله
تصویر بله
تری، نمناکی، رطوبت، طراوت جوانی کلمه جواب، آری کلمه جواب، آری
فرهنگ لغت هوشیار
مضله و مضلت در فارسی: گمراهی مضله در فارسی مونث مضل گمراه کننده گمراهی، محلی که شخص در آن راه را گم کند. مونث مضل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضله
تصویر فضله
بقیه و زائد، مانده چیزی، بازمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضله
تصویر عضله
ماهیچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رله
تصویر رله
فرانسوی باز پخش، گامه (مرحله)، اسپ تازه دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضله
تصویر فضله
((فَ ضْ لِ))
باقی مانده و بقیه چیزی، در فارسی به معنی مدفوع، سرگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عضله
تصویر عضله
((عَ ضُ لَ یا لِ))
ماهیچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قله
تصویر قله
چکاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عضله
تصویر عضله
ماهیچه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اله
تصویر اله
خدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضلع
تصویر ضلع
دیواره، راستا، راسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چله
تصویر چله
اربعین
فرهنگ واژه فارسی سره
گوشت، ماهیچه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جعل، سرگین، مدفوع، چرک، شوخ، بازمانده، بقیه، پس مانده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مشاهده فضله پرندگان و ریختن آن بر سر برای بسیاری از ما رخ داده است. اما دیدن این فضله ها و مشاهده شدن آن بر سر در خواب چه تعبیر و مفهومی دارد؟
تعبیر خواب فضله
منوچهر مطیعی تهرانی گوید:
فقط مدفوع موش و گنجشک را فضله می نامند و تعبیر این دو در خواب متفاوت است. چنان چه در خواب ببینیم سرگرم پاک کردن برنج هستیم و فضله موش در آن می بینیم خواب ما می گوید زنی به ما زیان می رساند.
تعبیر خواب فضله پرندگان بر سر
منوچهر مطیعی تهرانی گوید:
فضله گنجشک لطمه ای است که از دروغ گوئی و وراجی دیگران وارد می شود.
اگر در خواب ببینیم گنجشکی بر لباس ما فضله کرده دروغ گویی دیگران به آبروی ما لطمه می زند.
اگر فضله به کلاه باشد به شخصیت بیننده خواب آسیب وارد می آید و اگر بر میوه و غذا بود به مال و دارایی
فرهنگ جامع تعبیر خواب