جدول جو
جدول جو

معنی ضلفعه - جستجوی لغت در جدول جو

ضلفعه
(ضَ فَ عَ)
ضلفع. زن فراخ اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضلفعه
(حَت ت)
ستردن موی سر کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ضَ عَ)
مضلوعه. کمانی که در چوب آن خم باشد و راستی و تمام چوب آن مشاکل کبد آن که قبضه گاه است، باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ فِ عَ)
خاک درواشده که زیر آن سماروغ برآمده باشد. (منتهی الارب). قشرالارض یرتفع عن الکماه، سماروغ و قارچ. (اقرب الموارد) ، آنچه بر پوست بعیر گرگین پوست تنک پاره پاره باشد و بمالیدن و کشیدن جدا گردد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ عَ)
رجوع به سلفع شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یَمْ مُ)
زدن گردن کسی را، زدن سر کسی را. ستردن موی کسی را، مفلس و بی چیز گردیدن. (منتهی الارب). ظاهراً تحریفی است از صلقعه. رجوع بدان لغت شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ)
زن فراخ اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ)
جایگاهی است به یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضِ لَ عَ)
ماهیی است خرد سبز کوتاه استخوان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضلاعه
تصویر ضلاعه
پهلو یابی پهلو دار شدن
فرهنگ لغت هوشیار