جدول جو
جدول جو

معنی ضفطی - جستجوی لغت در جدول جو

ضفطی
(ضُ فَ طا)
جمع واژۀ ضفیط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ضَ)
آنکه وقت آرمیدن با زنان حدث آیدش، آنکه پیش از ادخال، انزال آیدش، نادان. سست رای. (منتهی الارب). ج، ضفطی، شتر نیکوخو. (منتهی الارب) ، شتردشوارخو (از لغات اضداد است). (منتهی الارب) ، مرد تندار نرم و فروهشته بدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَفْ وا)
جایگاهی است پایین مدینه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
علی بن یوسف بن ابراهیم شیبانی، ملقب به جمال الدین و مکنی به ابوالحسن (564-646 هجری قمری). از مردم صعید علیای مصر بود. وی در حلب اقامت کرد و در روزگار ملک ظاهر عهده دار قضاء آن شهر شد و او را ’وزیر اکرم’ خواندند. او به جمعآوری کتاب علاقۀ فراوانی داشت. قیمت کتاب خانه او بر پنجاه هزار دینار بالغ بود. به حلب درگذشت. او راست: 1- اخبار العلماء باخبار الحکماء، مطبوع. 2- انباه الرواهعلی انباء النحاه، خطی. 3- الدر الثمین فی اخبار المتیمین. 4- اخبار مصر، در شش جزء. 5- تاریخ یمن. 6- بقیۀ تاریخ سلجوقیه. 7- اخبار آل مرداس. 8- اخبار المصنفین و ما صنفوه. 9- اصلاح خلل الصحاح جوهری. 10- نهزه الخاطر، در ادبیات. 11- کتاب المحمدین من الشعراء، خطی، این کتاب را به ترتیب پدران به رشتۀ تحریر کشیده و تا محمد بن سعید رسیده است. (از ارشاد الاریب ج 5 ص 477، 494) (از اعلام زرکلی چ 1 ج 2 ص 705 و 706)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ طا)
رجل قفطی، مرد بسیار گاینده. (منتهی الارب). کثیرالجماع. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
منسوب به سفطالقدور که قریه ای است در اسفل ارض مصر. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عِ طی ی)
درمانده به سخن. (منتهی الارب). الکن. (اقرب الموارد). عفاطی. عفّاط. رجوع به عفاط و عفاطی شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ رِ طی ی)
فربه کلان شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طا)
جمع واژۀ ضغیط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَطَ)
سستی عقل. ج، ضفطات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ فِطط)
مرد فربه پرگوشت و گران بدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ)
مرد کلان جثۀ فروهشته بدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بستن، سوار شدن، نگذاشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضفط
تصویر ضفط
بستن، سوار شدن، نگذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصادر، مصادره، ضمیمه
دیکشنری اردو به فارسی