جدول جو
جدول جو

معنی ضفایر - جستجوی لغت در جدول جو

ضفایر(ضَ یِ)
ضفائر. جمع واژۀ ضفیره. (منتهی الارب).
- ضفایرالجن، پرسیاوشان. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرایر
تصویر ضرایر
ضرّه ها، سختی ها، جمع واژۀ ضرّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمایر
تصویر ضمایر
ضمیرها، باطن انسان ها، اندرون دل ها، اندیشه و راز نهفته در دل ها، جمع واژۀ ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضایر
تصویر ضایر
ضرر رساننده، زیان رساننده
فرهنگ فارسی عمید
(صَ یِ)
جمع واژۀ صفیره است. رجوع به صفیره شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
از ’ض ی ر’، ضائر. زیان رساننده:
دولت ضایر بگاه صلح تو نافع شود
دولت نافع بگاه خشم تو ضایر شود.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
کوهی است در شام. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
هر دسته موی بافته جداگانه، ضفیر البحر، کرانۀ دریا. (منتهی الارب). ضفه البحر
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
جمع واژۀ ضفیره. (منتهی الارب).
- ضفائرالجن، پرسیاوشان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ یِ)
جمع واژۀ ضرّه. (منتهی الارب). هم شویان
لغت نامه دهخدا
(ضَ یِ)
جمع واژۀ ضمیر. رجوع به ضمیر شود، دلها: وحشت ملک و هیبت پادشاهی در ضمایر دوستان و دشمنان قرار گرفت. (کلیله و دمنه). و در معرض تسوف پیش ضمایر آید. (کلیله و دمنه). و هم از اثر شقاوت به بدنامی و اسم الحاد بر خود راضی شدند و بضمایرمسلمان بودند. (جهانگشای جوینی) ، (اصطلاح دستور زبان) مقابل اسم ظاهر. رجوع به ضمیر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
نام آبی بنی قریظه را از سوی چپ حاجیان از کوفه در وادی موسوم به مهزول تا اصل جبل سوق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
جمع واژۀ حفره. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ حفیره. (اقرب الموارد). رجوع به حفره و حفیره شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
رسن تافته که بدان شتر و پالان بندند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حفایر
تصویر حفایر
جمع حفیره گودالها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفیر
تصویر ضفیر
هر دسته موی جداگانه بافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایر
تصویر ضایر
زیان رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرایر
تصویر ضرایر
جمع ضره همشویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفائر
تصویر ضفائر
جمع ضفیره، گیسوان بافته
فرهنگ لغت هوشیار
باطن انسان اندرون دل، آن چه در خاطر بگذرد اندیشه، وجدان، سر پنهان راز، جمع ضمایر (ضمائر)، کلمه ای که جای اسم قرار گیرد و دلالت بر شخص یا شی کند. یا ضمیر اشاره. ضمیریست که کسی یا چیزی را با اشاره نشان دهد و آن دو صیغه دارد: این برای اشاره به نزدیک آن برای اشاره به دور: فریب دشمن مخور و غرور و مداح مخر که این دام زرق نهاده است و آن کام جمع گشاده. توضیح فرق ضمیر اشاره با اسم اشاره آنست که پس از اسم اشاره اسم آید: این خانه آن کتاب ولی ضمیر اشاره تنها استعمال شود. یا ضمیر اضافه. در حالت اضافه آید از این قرار: - م - ت - ش - مان - تان - شان مانند: دخترم دخترت دخترش دخترمان دخترتان دخترشان. یا ضمیر شخصی. ضمیری که یکی از سه شخص را برساند یا به عبارت دیگر دلالت کند بر متکلم مخاطب غایب و آن بر دو قسم است: متصل و منفصل. یا ضمیر فاعلی. از اقسام ضمیر شخصی متصل است و آن دال بر فاعل است از این قرار: - م - - د - یم - ید - ند مانند: می روم می روی می رود می رویم می روید می روند. یا ضمیر متصل. ضمیریست که تنها ذکر نشود و آن بر دو قسم است: ضمیر فاعلی ضمیر مفعولی و اضافی. یا ضمیر مشترک. ضمیریست که با یک صیغه در میان تکلم و مخاطب و غایب مشترک باشد و همیشه مفرد استعمال شود مانند: خود خویش خویشتن: من خود آمدم تو خود آمدی او خود آمد... یا ضمیر مفعولی. از اقسام ضمیرشخصی متصل است و آن دال بر مفعول است از این قرار: - م - ت - ش - مان - تان شان مانند: بردم بردت بردش بردمان بردتان بردشان. (یعنی برد مرا برد ترا) یا ضمیر منفصل. ضمیریست که تنها هم ذکر شود از این قرار: من تو او (وی آن) ما شما ایشان. توضیح حالات اسم درین ضمایر نیز جاریست مثلا فاعلی: من رفتم تو رفتی... مفعولی: مرا (من را) گفت ترا (تو را) گفت... اضافی: کتاب من کتاب تو، آنست که کسی چیزی اندیشد و بر زبان نیاورد و منجم از روی قواعد احکام نجومی آن را استخراج کند و بگوید که آن نیت حاصل می شود یا نه مقابل خبیء، قیاسی بود که کبرایش محذوف باشد و علت حذف یا غایت وضوح بود چنان که گوییم: خط اب و خط اج از یک مرکز به یک محیط شده اند پس متساوی باشند. یا آن که خواهند که کذب مخفی باشد چنان که گویند: فلان شخص به شب طوف می کند پس خائن است. چه به تصریح کبری کذبش ظاهر شود، جمع ضمایر (ضمائر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمایر
تصویر ضمایر
((ضَ یِ))
جمع ضمیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حفایر
تصویر حفایر
((حَ یِ))
جمع حفیره، گودال ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضایر
تصویر ضایر
((یِ))
زیان رساننده، ضرر رساننده
فرهنگ فارسی معین