جدول جو
جدول جو

معنی ضف - جستجوی لغت در جدول جو

ضف
(ضُف ف)
چیزکیست مانند کنه تیره و خاکستری رنگ هرگاه میگزد بر پوست آبله برمی آید. (منتهی الارب). شب گز. (مهذب الاسماء). ج، ضففه
لغت نامه دهخدا
ضف
(ضَف ف)
رجل ٌ ضف ﱡالحال، تنک و رقیق حال. آنکه آمد کم دارد و عیال بسیار. (منتهی الارب). آنکه دخل او کم از خرج است
لغت نامه دهخدا
ضف
(حَ)
دوشیدن ناقه را بهمه کف دست. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). الحلب بالکف کلّها. (تاج المصادر) ، گرد آوردن چیزی را، بندکردن انگشتان خود را نزدیک به آتش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضف
سستی و ناتوانی، غش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضفادع
تصویر ضفادع
ضفدع ها، قورباغه ها، وزغ ها، جانوری از رده های دوزیستان با پاهای قوی ها و پره دار که در آب تخم می ریزدها، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق ها و سمّی جدا می کندها، نوزاد بی دست ها و پای آن دارای سر بزرگ ها، دم دراز ها و آبشش است ها، بزغ ها، غورباغه ها، وک ها، غوک ها، بک ها، پک ها، چغزها، جغزها، غنجموش ها، مگل ها، قاس ها، کلاها، کلائوها، جمع واژۀ ضفدع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضفدع
تصویر ضفدع
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، قاس، کلا، کلائو
فرهنگ فارسی عمید
(ضِفْ فَ)
کرانۀ جوی (بفتح اول نیز آمده). کرانۀ چاه (بفتح اول نیز آمده). کنارۀ رودبار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ رَ تُلْ اَ)
ذات الشعور. هلبه
لغت نامه دهخدا
(ضَ رَ)
موی بافته. ج، ضفائر. (منتهی الارب). موی تافته. (دهار). موی تافته و بافته. (مهذب الاسماء). موی پیچیده و جمعکرده بر سر. (منتخب اللغات). جعد بافته. (دهار). ذوآبه. یک لاغ گیسو، ریگ توده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ رَ)
زمینی است در وادی العقیق. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
هر دسته موی بافته جداگانه، ضفیر البحر، کرانۀ دریا. (منتهی الارب). ضفه البحر
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
کوهی است در شام. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضَفْ وَ)
بسیاری و تمامی. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(ضَفْ وا)
جایگاهی است پایین مدینه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضَ زَ)
لقمۀ بزرگ. ج، ضفائز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ناقه ضفوف، ناقۀ بسیارشیر که بغیر کف دست دوشیده نشود. (منتهی الارب). شتر مادۀ بسیارشیر که نتوان دوشید الاّ بتمام کف دست. (منتخب اللغات). اشتری بسیارشیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
جمع واژۀ ضفر. (منتهی الارب). رجوع به ضفر شود
لغت نامه دهخدا
(ضَفْوْ)
ضفو العیش، فراخی زندگانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَبْوْ)
تمام و کامل گردیدن، زیاده شدن مال. (منتهی الارب). بسیار شدن مال و جز آن. (تاج المصادر) ، روان گردیدن حوض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَنْ نَ)
نرم، بسیار، فروهشته گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
سطبر، کبیدۀ جو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
هو من ضفیفنا و لفیفنا، او ازجملۀ کسانی است که با خود آمیزیم وقتی که ایشان را امور خراب سازد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
آنکه وقت آرمیدن با زنان حدث آیدش، آنکه پیش از ادخال، انزال آیدش، نادان. سست رای. (منتهی الارب). ج، ضفطی، شتر نیکوخو. (منتهی الارب) ، شتردشوارخو (از لغات اضداد است). (منتهی الارب) ، مرد تندار نرم و فروهشته بدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ)
ضفیفه من بقل، ترۀ سبز و تازه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ دَ)
مرد فربه سطبر. (منتهی الارب). بزرگ. (مهذب الاسماء) ، گول. (منتهی الارب). احمق. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضفادع
تصویر ضفادع
جمع ضفدع، غوکان جمع ضفدع غوکها قورباغه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفائر
تصویر ضفائر
جمع ضفیره، گیسوان بافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفائر الجن
تصویر ضفائر الجن
پر سیاوشان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفدع
تصویر ضفدع
غوک بزغ وزغ (تسم) غوک چغز قورباغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفدع الشجر
تصویر ضفدع الشجر
غوک درختی وزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفدعه
تصویر ضفدعه
غوکناکی غوکناکی آب یا تالاب، یک غوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفط
تصویر ضفط
بستن، سوار شدن، نگذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفع
تصویر ضفع
سرگین پیل، سرگین انداختن، تیز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفیر
تصویر ضفیر
هر دسته موی جداگانه بافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفیره
تصویر ضفیره
گیسوان بافته شده
فرهنگ لغت هوشیار