- ضریب
- عددی که نشان دهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصه ای است، در ریاضیات عاملی عددی که قبل از یک کمیت مجهول در یک جملۀ جبری قرار می گیرد مثلاً در عبارت y١4 + ٢x٣y٧ + ٢x4، ضریب ٢x، 4 است، ضریب ٢x٣y، ٧ است و ضریب y، ١4 است
معنی ضریب - جستجوی لغت در جدول جو
- ضریب
- مانند، مثل، نوع، همتا، شکل
- ضریب ((ضَ))
- شکل، نوع، مانند، همتا، جمع ضرایب، حروف یا اعداد ثابتی که پیش از یک عبارت جبری نوشته می شود و باید در آن ضرب شود، کمیتی که ویژگی خاصی از یک ماده یا دستگاه را نشان می دهد و مقدار آن در شرایط معین ثابت است
- ضریب
- Coefficient
- ضریب
- коэффициент
- ضریب
- Koeffizient
- ضریب
- коефіцієнт
- ضریب
- współczynnik
- ضریب
- coeficiente
- ضریب
- coefficiente
- ضریب
- coeficiente
- ضریب
- coefficient
- ضریب
- coefficient
- ضریب
- गुणांक
- ضریب
- koefisien
- ضریب
- معيارٌ
- ضریب
- katsayı
- ضریب
- kipengele
- ضریب
- ตัวคูณ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرشت، خوی، عادت، طبیعت، سجیه، خراج، جزیه، زده شده به شمشیر
خوی، ساو (مالیات)، پاره برف، داغ زخم، زده شده، گزیت سرشت خوی، عایدی ضرابخانه دخل دارالضرب، جزیه گزیت، خراج زمین و مانند آن، گمرک، تیزی شمشیر، شمشیر، زخمگاه، زده شده به شمشیر کشته شده به شمشیر، عوارضی که برای تسعیر مالیاتی که در یک جا تعیین اما در جای دیگر پرداخته شده باشد برقرار و معمول بود، جمع ضرایب
((ضَ بِ یا بَ))
فرهنگ فارسی معین
سرشت، خوی، عایدی ضرابخانه، دخل
دارالضرب: جزیه، گزیت، خراج زمین و مانند آن، گمرک، تیزی شمشیر، شمشیر، زخمگاه، زده شده به شمشیر، کشته به شمشیر
دارالضرب: جزیه، گزیت، خراج زمین و مانند آن، گمرک، تیزی شمشیر، شمشیر، زخمگاه، زده شده به شمشیر، کشته به شمشیر
زدن کسی را
سخت زدن، دوبه هم زنی کردن، فتنه انگیختن، چیزی را با چیزی دیگر مخلوط کردن
نزدیک
بیگانه، نا آشنا، دور، ناشناخته
مورب
خردمند، عاقل، زیرک، دانا