جدول جو
جدول جو

معنی ضحیاه - جستجوی لغت در جدول جو

ضحیاه
(ضَحْ)
یوم ضحیاه، روز روشن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بنت امره القیس بن عدی الکلابیه، از ازواج حضرت علی (ع). (حبیب السیر چ تهران جزو چهارم از ج 1 ص 196)
لغت نامه دهخدا
(ضَ حی یَ)
گوسپند قربانی. ج، ضحایا. (منتهی الارب). آنچه قربان کنند هر جا که باشد. (مهذب الاسماء) ، نیم چاشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ ضَمْ مُ)
زیستن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حیی یحیی ̍ و حی ّ و یحی به ادغام، حیاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حیاه مصدر ثلاثی مجرد است لفیف مقرون در اصل حیوه بود بر وزن غلبه واو متحرک ماقبل مفتوح را به الف بدل کردند حیاه شد. لفظ حیات را در رسم الخط عربی حیوه نویسندالف را واو و تای فوقانی را مدور نگارند. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام پشته ای است از بنی اسد، آبی است اهل نبهانیه را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَحْ)
محواه. پرمار. مارناک. محیات. (آنندراج). ارض محیاه یا محواه، زمینی مارناک
لغت نامه دهخدا
(مُ حَیْ یا)
اسم مفعول از تحیه. (از معجم البلدان). سلام و درود و تحیه فرستاده شده
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ)
نام اسب عمر بن عامر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ)
نام اسپی است، یا اسب اشهب. (منتهی الارب). مادیان سپید. (منتخب اللغات) ، لیله ضحیاء، شب روشن بی ابر. (منتهی الارب). شبی روشن. (مهذب الاسماء) ، زنی که موی بر نهفت ندارد
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ)
عامر بن النمر بن سعد. رئیس ربیعه پیش از بنی شیبان، و او را بدان جهت ضحیان گفته اند که چاشتگاه برای قضاء جلوس کردی. (عقد الفرید ج 3 ص 307)
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ)
موضعی است میان نجران و تثلیث به راه یمن در کوتاه ترین راه میان حضرموت به مکّه. (معجم البلدان). موضعی است در راه حضرموت بطرف مکه. (منتهی الارب)
ابرق ضحیان، موضعی است به دیار عرب
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ)
رجل ٌ ضحیان، مردی که در وقت چاشت خورد، یوم ٌ ضحیان، روز روشن، سراج ٌ ضحیان، چراغ منیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ نَ)
تأنیث ضحیان، قلهٌ ضحیانه، سر کوه ظاهر برای آفتاب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَهَْ)
ضهیاء. (منتهی الارب). ضهیاء. رجوع به ضهیاء شود
لغت نامه دهخدا
(ضُ حَیْ یا)
مصغّر ضحی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محیاه
تصویر محیاه
مایه زیست، مار زار زمین پر مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاه
تصویر حیاه
زیستن
فرهنگ لغت هوشیار