نباتیست که بدان جامه شویند. ج، اضجاع. (مهذب الاسماء). غاسولیست که بدان جامه ها شویند. (منتهی الارب) ، گیاهی است مانا بخیار و بادرنگ ریزه مگر که این از خیار بزرگتر است و شاخهایش چهارپهلو، و آبش اگر بر شیر خفته افشرند خوش می گرداند و باه را قوه دهد. (از منتهی الارب). هو مثل الضغابیس الاّ انه اغلظ بکثیر و هو مربعالقضبان و فیه حموضه و مراره یؤخذ فیشدخ و یعصر ماؤه فی اللبن الذی قد راب فیطیبه و یحدث فیه لدغ اللسان قلیلاً و مراره و هو جید للباه... (ابن البیطار)
نباتیست که بدان جامه شویند. ج، اضجاع. (مهذب الاسماء). غاسولیست که بدان جامه ها شویند. (منتهی الارب) ، گیاهی است مانا بخیار و بادرنگ ریزه مگر که این از خیار بزرگتر است و شاخهایش چهارپهلو، و آبش اگر بر شیر خفته افشرند خوش می گرداند و باه را قوه دهد. (از منتهی الارب). هو مثل الضغابیس الاّ انه اغلظ بکثیر و هو مربعالقضبان و فیه حموضه و مراره یؤخذ فیشدخ و یعصر ماؤه فی اللبن الذی قد راب فیطیبه و یحدث فیه لدغ اللسان قلیلاً و مراره و هو جید للباه... (ابن البیطار)
هذه النسبه الی ضبیعه بن قیس بن ثعلبه بن عکایه بن صعب بن علی بن بکر بن وایل بن قاسطبن خب بن اقصی بن طی بن جدیله بن اسد بن ربیعه بن نزار بن سعد بن عدنان. نزل اکثرهم البصره و کانت بها محله ینسب الیهم یقال لهم بنوضبیعه... (سمعانی ورق 360)
هذه النسبه الی ضبیعه بن قیس بن ثعلبه بن عکایه بن صعب بن علی بن بکر بن وایل بن قاسطبن خب بن اقصی بن طی بن جدیله بن اسد بن ربیعه بن نزار بن سعد بن عدنان. نزل اکثرهم البصره و کانت بها محله ینسب الیهم یقال لهم بنوضبیعه... (سمعانی ورق 360)
مردی سخت فاضل و ادیب و نیکوسخن و نیکوترسّل ولیکن سخت بی ادب. وی معاصر ابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه و ابوریحان بیرونی بوده است و ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود بنقل از کتاب ’المسامره فی اخبار خوارزم’ تألیف بیرونی حکایتی درباره وی آرد که ذیلاً نقل می شود: ’... و این خوارزمشاه را حلم بجایگاهی بود که روزی شراب می خورد بر سماع رود، و ملاحظۀ ادب بسیار می کرد که مردی سخت فاضل و ادیب بود و من (ابوریحان) پیش او بودم و دیگر که وی را صخری گفتندی مردی سخت فاضل و ادیب بود و نیکوسخن و نیکوترسل ولیکن سخت بی ادب بود که به یک راه ادب نفس نداشت، و گفته اند که ادب النفس خیر من ادب الدرس، صخری پیالۀ شراب در دست داشت و بخواست خورد، اسبان نوبت که بر در سرای بداشته بودند بانگی کردند و از یکی بادی رها شد بنیرو، خوارزمشاه گفت: فی شارب الشارب، صخری از رعنایی و بی ادبی پیاله بینداخت و من بترسیدم و اندیشیدم که فرماید تا گردنش بزنند و نفرمود و بخندید و اهمال کرد و بر راه حلم و کرم رفت...’. (تاریخ بیهقی ص 683)
مردی سخت فاضل و ادیب و نیکوسخن و نیکوترسّل ولیکن سخت بی ادب. وی معاصر ابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه و ابوریحان بیرونی بوده است و ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود بنقل از کتاب ’المسامره فی اخبار خوارزم’ تألیف بیرونی حکایتی درباره وی آرد که ذیلاً نقل می شود: ’... و این خوارزمشاه را حلم بجایگاهی بود که روزی شراب می خورد بر سماع رود، و ملاحظۀ ادب بسیار می کرد که مردی سخت فاضل و ادیب بود و من (ابوریحان) پیش او بودم و دیگر که وی را صخری گفتندی مردی سخت فاضل و ادیب بود و نیکوسخن و نیکوترسل ولیکن سخت بی ادب بود که به یک راه ادب نفس نداشت، و گفته اند که ادب النفس خیر من ادب الدرس، صخری پیالۀ شراب در دست داشت و بخواست خورد، اسبان نوبت که بر در سرای بداشته بودند بانگی کردند و از یکی بادی رها شد بنیرو، خوارزمشاه گفت: فی شارب الشارب، صخری از رعنایی و بی ادبی پیاله بینداخت و من بترسیدم و اندیشیدم که فرماید تا گردنش بزنند و نفرمود و بخندید و اهمال کرد و بر راه حلم و کرم رفت...’. (تاریخ بیهقی ص 683)
پدربطنی از قضاعه، و فرزندان او را ضجاعمه گویند. ج، ضجاعم یا ضجاعمه، و ایشان پادشاهان شام بودند (و الهاء للنسبه). (منتهی الارب) (الاعلام زرکلی ج 2 ص 438)
پدربطنی از قضاعه، و فرزندان او را ضَجاعمه گویند. ج، ضجاعم یا ضَجاعمه، و ایشان پادشاهان شام بودند (و الهاء للنسبه). (منتهی الارب) (الاعلام زرکلی ج 2 ص 438)
سستی. (منتهی الارب). کسل، نوعی از خوابیدن بپهلو. هیئت اضطجاع. (منتخب اللغات). هیئت بر پهلو خفتن. یقال: هو حسن الضجعه. و فی الحدیث کانت ضجعته صلی اﷲ علیه و سلم ادماً حشوها لیف، یعنی فرشی که بر آن می خفت. (منتهی الارب). و در تاج العروس گوید: و اماالحدیث کانت ضجعه رسول اﷲ ادماً حشوها لیف فتقدیره کانت ذات ضجعته او ذات اضطجاعه فراش ادم حشوها لیف
سستی. (منتهی الارب). کَسَل، نوعی از خوابیدن بپهلو. هیئت اضطجاع. (منتخب اللغات). هیئت بر پهلو خفتن. یقال: هو حسن ُالضجعه. و فی الحدیث کانت ضجعته صلی اﷲ علیه و سلم اَدماً حشوها لیف، یعنی فرشی که بر آن می خفت. (منتهی الارب). و در تاج العروس گوید: و اماالحدیث کانت ضجعه رسول اﷲ ادماً حشوها لیف فتقدیره کانت ذات ضجعته او ذات اضطجاعه فراش ادم حشوها لیف
همخوابه. (منتهی الارب). هم بستر. (مهذب الاسماء) (دهار). برخوابه. کمیع: هزاروسیصد مرد بر آن صحراء ضجیع تراب و اکیل نسر و غراب گردانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 266). یاد آور ز آن ضجیع و زآن فراش تا بدین حد بیوفا و مر مباش. مولوی
همخوابه. (منتهی الارب). هم بستر. (مهذب الاسماء) (دهار). برخوابه. کمیع: هزاروسیصد مرد بر آن صحراء ضجیع تراب و اکیل نسر و غراب گردانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 266). یاد آور ز آن ضجیع و زآن فراش تا بدین حد بیوفا و مُر مباش. مولوی
منسوب به سوی طلاق، یقال: طلاق رجعی او رجعی. (ناظم الاطباء). رجوع به رجعه و رجعه شود. - طلاق رجعی، مقابل طلاق باین. (یادداشت مرحوم دهخدا). سیدحسن امامی آرد: طلاق رجعی طلاقی است که شوهر میتواند در مدت عده به طلاق رجوع بنماید و نکاح را به حالت اول برگرداند، بهمین اعتبار به طلاق مزبوررجعی گفته شده است. مادۀ ’148’ قانون مدنی می گوید: ’در طلاق رجعی برای شوهر در مدت عده حق رجوع است’. طلاق رجعی در مورد زنی است که یائسه نبوده و شوهر با اونزدیکی کرده باشد. مدت عده به اعتبار وضعیت زن فرق می نماید و آن گاه سه طهر و گاه سه ماه و چنانچه زن حامله باشد تا وضع حمل است. در هر یک از سه مورد شوهر میتواند در مدت عده از طلاق رجوع نماید و نکاح را به حالت اول عودت دهد. چنانچه طلاق رجعی از نظر تحلیلی مورد مطالعه قرار گیرد یکی از دو فرض پیش می آید: 1- در طلاق رجعی، نکاح بوسیلۀ صیغۀ طلاق منحل میگردد ولی قانون بجهات اجتماعی تمامی احکام زوجیت را در مدت عده جاری می داند و بشوهر نیز اجازه میدهد که بتواند به طلاق رجوع کند. این است که گفته میشود مطلقۀ رجعیه در حکم زوجه است. 2- در طلاق رجعی، نکاح بوسیلۀ طلاق و انقضای مدت عده منحل میگردد بشرط آنکه شوهر در مدت عده رجوع به آن نکرده باشد. بنابر این مادام که عده منقضی شود رابطۀ زوجیت برقرار میباشد و مطلقۀ رجعیه در حقیقت زوجه است. بعضی از فقها تصریح مینمایند که چون مطلقۀ رجعیه زوجه یا در حکم زوج است حلیت نزدیکی و بوسیدن و لمس کردن او در مدت عده متوقف بر رجوع قبلی نیست، بدین جهت است که: 1- در صورتی که شوهردر مدت عده رجوع کند نکاح اول همان مهر معین و شرایط مندرجه در عقد نکاح ادامه پیدا میکند. 2- در مدت عده طلاق رجعی زن و شوهر نمیتوانند با یکدیگر نکاح مجدد منعقد نمایند و شوهر میتواند به طلاق رجوع کند. (ازحقوق مدنی تألیف سیدحسن امامی ص 66). و رجوع به صفحات بعد همان کتاب شود
منسوب به سوی طلاق، یقال: طلاق رِجْعی او رَجْعی. (ناظم الاطباء). رجوع به رَجْعه و رِجْعه شود. - طلاق رجعی، مقابل طلاق بایِن. (یادداشت مرحوم دهخدا). سیدحسن امامی آرد: طلاق رجعی طلاقی است که شوهر میتواند در مدت عده به طلاق رجوع بنماید و نکاح را به حالت اول برگرداند، بهمین اعتبار به طلاق مزبوررجعی گفته شده است. مادۀ ’148’ قانون مدنی می گوید: ’در طلاق رجعی برای شوهر در مدت عده حق رجوع است’. طلاق رجعی در مورد زنی است که یائسه نبوده و شوهر با اونزدیکی کرده باشد. مدت عده به اعتبار وضعیت زن فرق می نماید و آن گاه سه طهر و گاه سه ماه و چنانچه زن حامله باشد تا وضع حمل است. در هر یک از سه مورد شوهر میتواند در مدت عده از طلاق رجوع نماید و نکاح را به حالت اول عودت دهد. چنانچه طلاق رجعی از نظر تحلیلی مورد مطالعه قرار گیرد یکی از دو فرض پیش می آید: 1- در طلاق رجعی، نکاح بوسیلۀ صیغۀ طلاق منحل میگردد ولی قانون بجهات اجتماعی تمامی احکام زوجیت را در مدت عده جاری می داند و بشوهر نیز اجازه میدهد که بتواند به طلاق رجوع کند. این است که گفته میشود مطلقۀ رجعیه در حکم زوجه است. 2- در طلاق رجعی، نکاح بوسیلۀ طلاق و انقضای مدت عده منحل میگردد بشرط آنکه شوهر در مدت عده رجوع به آن نکرده باشد. بنابر این مادام که عده منقضی شود رابطۀ زوجیت برقرار میباشد و مطلقۀ رجعیه در حقیقت زوجه است. بعضی از فقها تصریح مینمایند که چون مطلقۀ رجعیه زوجه یا در حکم زوج است حلیت نزدیکی و بوسیدن و لمس کردن او در مدت عده متوقف بر رجوع قبلی نیست، بدین جهت است که: 1- در صورتی که شوهردر مدت عده رجوع کند نکاح اول همان مهر معین و شرایط مندرجه در عقد نکاح ادامه پیدا میکند. 2- در مدت عده طلاق رجعی زن و شوهر نمیتوانند با یکدیگر نکاح مجدد منعقد نمایند و شوهر میتواند به طلاق رجوع کند. (ازحقوق مدنی تألیف سیدحسن امامی ص 66). و رجوع به صفحات بعد همان کتاب شود