جدول جو
جدول جو

معنی ضجعم - جستجوی لغت در جدول جو

ضجعم
(ضُ عُ / ضَ عَ)
پدربطنی از قضاعه، و فرزندان او را ضجاعمه گویند. ج، ضجاعم یا ضجاعمه، و ایشان پادشاهان شام بودند (و الهاء للنسبه). (منتهی الارب) (الاعلام زرکلی ج 2 ص 438)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ضَ جَ عَ)
بر پهلو خفتگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
نباتیست که بدان جامه شویند. ج، اضجاع. (مهذب الاسماء). غاسولیست که بدان جامه ها شویند. (منتهی الارب) ، گیاهی است مانا بخیار و بادرنگ ریزه مگر که این از خیار بزرگتر است و شاخهایش چهارپهلو، و آبش اگر بر شیر خفته افشرند خوش می گرداند و باه را قوه دهد. (از منتهی الارب). هو مثل الضغابیس الاّ انه اغلظ بکثیر و هو مربعالقضبان و فیه حموضه و مراره یؤخذ فیشدخ و یعصر ماؤه فی اللبن الذی قد راب فیطیبه و یحدث فیه لدغ اللسان قلیلاً و مراره و هو جید للباه... (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
میل و رغبت. یقال: ضجع فلان الی ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ جَ)
کژی. کجی در دهان و لب و زنخ و گردن. (منتهی الارب). کجی در دهان و گردن و ذقن و جز آن. (منتخب اللغات). میل کردن بینی به یکی از دو جانب روی، کژی یکی از دو دوش، کژی چاه، کژی جراحت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
ملجاء و پناه جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
از بیخ برکننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ عِ)
جمع واژۀ ضجعم و ضجعم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ عَ)
یکی ضجع. یک بار بر پهلو خفتن. (منتهی الارب). خواب. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(ضُ جَ عَ)
رجل ٌ ضجعه، مرد بسیار خسپنده و کاهل. (منتهی الارب). مرد که بسیار خسپد. (مهذب الاسماء). بسیارخواب. پرخواب
لغت نامه دهخدا
(ضِ عَ)
سستی. (منتهی الارب). کسل، نوعی از خوابیدن بپهلو. هیئت اضطجاع. (منتخب اللغات). هیئت بر پهلو خفتن. یقال: هو حسن الضجعه. و فی الحدیث کانت ضجعته صلی اﷲ علیه و سلم ادماً حشوها لیف، یعنی فرشی که بر آن می خفت. (منتهی الارب). و در تاج العروس گوید: و اماالحدیث کانت ضجعه رسول اﷲ ادماً حشوها لیف فتقدیره کانت ذات ضجعته او ذات اضطجاعه فراش ادم حشوها لیف
لغت نامه دهخدا
(ضِ عی ی / ضُ عی ی)
ضجعه. مردبسیار خسپنده. (منتهی الارب). و رجوع به ضجعه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آواز دادن عود (شتر کلان). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، طمع کردن در چیزی. (اقرب الموارد). طمع کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
آزمند. حریص.
لغت نامه دهخدا
(ثَ کَ)
بر پهلو خفتن. (منتهی الارب). پهلو بر زمین نهادن. (منتهی الارب) (دهار) ، مایل بغروب شدن ثریا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
یک بار بر پهلو خفتن، سست رایی سست اندیشی سستی سست رایی سست اندیشی، افتادگی فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجم
تصویر ضجم
کج دهنی، کج زنخی، کج شدن خم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجع
تصویر ضجع
چوبک اشنان: گیاه، یک پهلو خفتن بر پهلو خفتن، همخوابه، مانند
فرهنگ لغت هوشیار