جدول جو
جدول جو

معنی ضبضب - جستجوی لغت در جدول جو

ضبضب
(ضِ ضِ)
فربه، دلیر بدزبان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضباب
تصویر ضباب
مه، بخاری که گاهی در هوای بارانی و مرطوب تولید می شود و فضا را تیره می کند، بخار آب پراکنده در هوای نزدیک زمین، ماغ، نژم، میغ، نزم
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ بَ)
از آبهای بنی نمیر است و در آن نخل و جوز بسیار باشد و بگفتۀ ابوزیاد ازآن بنی اسیده از طایفۀ بنی قشیر بود. (معجم البلدان). آبی است، جایگاهی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ بَ)
نام اسپ حسان بن حنظله، نام اسپ حضرمی بن عامر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
طرف تیز تیغ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
روان شدن آب یا خون و آب دهن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثُ قُ / ثَ قَ)
خون آمدن لب و سیلان او. (منتهی الارب). ضب ّ. رجوع به ضب ّ شود
لغت نامه دهخدا
(ضُ ضِ)
دلیر پلیدزبان: رجل ضباضب، مردتوانا و قوی کوتاه بالا. پلیدزبان فربه. مرد چالاک توانا. (منتهی الارب). مرد کوتاه فربه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
جمع واژۀ ضب ّ و ضبه. (منتهی الارب). رجوع به ضب ّ و ضبه شود
ضباب الباب، آهن مسمار. (منتهی الارب). آهن جامه. پشیز در
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
قلعه الضباب، قلعه ای است
به کوفه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
نام قبیله ای از عرب، و اشعار این قبیله را ابوسعید سکّری گرد کرده است. (الفهرست ابن الندیم ص 226). قومی از عرب از اولاد معاویه بن کلاب بن ربیعه، و ضبابی منسوب بدان قبیله است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
نزم. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). میغ نرم و آن بخاری باشدکه در زمستان در هوا پیدا گردد. (منتهی الارب). نژم. مه. پاره میغ. ابرهای تنک. (منتخب اللغات). ابرها که متصل بزمین شود و آن را بپوشاند: نوررای روشن او که در دریای ظلمات واقعات ماهیی کردی در شست کسوف حجاب حیرت و ضباب دهشت متواری ماند. (تاریخ جهانگشای جوینی). هر کجا انوار ولاء حق تجلی کند ظلمات کفر و فسوق مضمحل و متلاشی شود چون ضباب که به ارتفاع آفتاب پایدار نبود. (تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضباب
تصویر ضباب
جمع ضب، سوسماران تژم نزم نژم تار میغ میغ نزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبب
تصویر ضبب
سوسمار ناک جای پر سوسمار
فرهنگ لغت هوشیار