جدول جو
جدول جو

معنی ضبراک - جستجوی لغت در جدول جو

ضبراک
(ضِ)
ضبارک. مردبزرگ. (مهذب الاسماء). مرد زفت. مرد توانا. استوارخلقت، فربه بسیار اهل و عدد، شیر بیشه، شتر دفزک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ پَ)
فروخوابانیدن شتر را. (زوزنی) ، در پی هم باریدن ابر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ برکه، به معنی مزد آسیابان، مرغی آبی خرد برنگ سپید
لغت نامه دهخدا
(تَ)
موضعی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). موضعی است مقابل ’تعشار’، و گفته اند آبی است ’بنی عنبر’ را، و در کتاب الخالع آمده است ’تبراک’ از بلاد عمرو بن کلاب بود و در آن باغی است. ابوعبیده از عماره حکایت کند که تبراک از بلاد بنی عمیر است. (معجم البلدان) ، یاقوت گوید: آبی است در بلاد عنبر. از این گفته چنان برمی آید که تبراک محاذی تعشار که در مادۀ قبل ذکر شد موضع جداگانه ای است، نصر گوید: آبی است بنی نمیر را درمنتهای مرّوت پیوسته به ’ورکه’. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تبراک شتر، فروخفتن شتر. (اقرب الموارد). و حقیقت آن قرار گرفتن شتر بر ’برک’ خود یعنی سینۀ خود است. (اقرب الموارد). و رجوع به قطر المحیط و منتهی الارب شود، تبراک هر چیز به جایی، ثابت شدن آن. (اقرب الموارد) ، پیوسته شدن باران ابر، کوشیدن مرد در کار. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
نام نوعی از ماهی، (فهرست مخزن الادویه)، ماهی، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ضبر. فراهم آوردن اسپ پایها را تا بجهد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ رِ)
جمع واژۀ ضبارک. (منتهی الارب). رجوع به ضبارک شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ماهیی است که منقارها دارد. (منتهی الارب) (آنندراج). یک قسم ماهی که منقارها دارد. (ناظم الاطباء). ج، برک. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ کِ)
اسم فعل است بمعنی امر. یقال فی الحرب: براک براک، ای ابرکوا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ضِ رِ)
زن بزرگ ران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از براک
تصویر براک
ماهی نوکدار از آبزیان
فرهنگ لغت هوشیار