جدول جو
جدول جو

معنی ضبحاء - جستجوی لغت در جدول جو

ضبحاء
(ضَ)
کمان که در آن اثر آتش باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ بَ)
منقطع گردیدن، منقطع گردانیدن
لغت نامه دهخدا
(سُ بَ)
نام اسب ربیعه بن جشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
آماس پشت گوش. ورم غدۀ خلف اذن. گوش گل.
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
تأنیث اضبط. آنکه بهر دو دست کار برابر کند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آهو مادۀ بابانگ. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده آهوی بابانگ. (ناظم الاطباء). ماده آهوی بانگ زن. الصیاحه من الظباء. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(بَحْ حا)
زن گلوگرفتۀ گران آواز. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(ضُ / ضَ)
چاشت فراخ. (بحر الجواهر). چاشت فراخ یا وقتی که قریب نصف شدن رسد روز. و یقال: اقمت بالمکان حتی اضحیت. (منتهی الارب). چاشت بلند. (منتخب اللغات). چاشتگاه فراخ. (مهذب الاسماء) ، طعام چاشت. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). طعام که در چاشتگاه فراخ خورند، خلیل گوید آفتاب را نیز گاهی ضحاء گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَل ل)
به آفتاب درآمدن
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ضبوء. دوسیدن بزمین، برچفسانیدن کسی را بزمین، پنهان شدن. پنهان شدن تا بفریبد کسی را، برآمدن. بلند شدن بسوی چیزی و پناه بردن بدان، شرم داشتن از کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبحاء
تصویر سبحاء
جمع سبوح، شناوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبطاء
تصویر ضبطاء
برابر دست: زن زنی که بتواند با هر دو دست به گونه برابر کار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبحاء
تصویر صبحاء
فور موی زن بور موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضحاء
تصویر ضحاء
آفتاب فراخ، چاشتگاه، چاشت
فرهنگ لغت هوشیار