جدول جو
جدول جو

معنی ضبارم - جستجوی لغت در جدول جو

ضبارم(ضُ رِ)
شیر. شیر بیشۀ سخت خلقت. (منتهی الارب). شیر قوی. (مهذب الاسماء) ، مرد توانا و دلاور دشمن کش. (منتهی الارب). مرد دلیر. (مهذب الاسماء). ضبارمه، مثله فی الکل، و قیل المیم زائده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارم
تصویر بارم
ریز نمره های مخصوص که در هر آزمون به پاسخ پرسش ها داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارم
تصویر بارم
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بیرم
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ رِ مَ)
ضبارم. رجوع به ضبارم شود
لغت نامه دهخدا
(ضَبْ با)
نام سگی است. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
نام کوهیست نزدیک حرهالنار. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضُبْ با)
درختی است مانا به درخت بلوط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ / ضُ)
کتابها (واحد ندارد). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بیرم. یکی از اصناف مخل است. (مفاتیح العلوم خوارزمی). و آن آلت درازی است آهنین و جز آن که بدان سنگ را حرکت دهند. اهرم
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کتاب محتوی محاسبات حل شده. و بمناسبت نام واضع آن بدین نام موسوم شده است.
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مبرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مبرم شود
لغت نامه دهخدا
(ضُ ثِ)
شیر بیشه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ رِ)
مرد گرداندام استوارخلقت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ رِ)
جمع واژۀ ضبارک. (منتهی الارب). رجوع به ضبارک شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ رَ)
استواری خلقت، گویند: رجل ذوضباره، یعنی مرد گرداندام استوارخلقت، گروه مردم. ج، ضبائر. (منتهی الارب) ، آس دست. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضُ رَ)
پدر عمرو که دلاوری بود ربیعه را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ رَ / ضِ رَ)
بند هیزم و کاغذ و مانند آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
نام مردی است در رباب. (منتهی الارب)
نام مردی از تمیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
منسوب به ضبار، بطنی است از تمیم. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضبار
تصویر ضبار
به گونه رمن نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارم
تصویر مبارم
جمع مبرم، دوک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارم
تصویر بارم
((رِ))
جدول یا مقیاس تعیین شده برای نمره گذاری، شمارک (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
معیار، مقیاس
فرهنگ واژه مترادف متضاد