جدول جو
جدول جو

معنی ضامن - جستجوی لغت در جدول جو

ضامن
عهده دار غرامت، کفیل، ملتزم،
در علم حقوق کسی که می پذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد،
نوعی وسیلۀ دکمه مانند در برخی وسایل، به ویژه در نوعی چاقو
ضامن آهو: لقب امام رضا (ع)
ضامن درک: در علم حقوق کسی که بپذیرد که هرگاه عیب و نقص یا ایرادی در کالای فروخته شده پیدا شد از عهدۀ خسارت خریدار برآید
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
فرهنگ فارسی عمید
ضامن
(مِ)
پذیرفتار. (دهار). پذرفتار. (منتهی الارب) (دهار). کفیل. (منتهی الارب). حمیل. تاوان دار. (دهار) (مؤیدالفضلا). پایندان. (مهذب الاسماء). ضمین. ج، ضوامن (منتهی الارب) ، ضامنون، ضمناء. (مهذب الاسماء) : دریغ اریارق که اقلیمی ضبط توانستی کردن جز هندوستان و من (خواجه احمد حسن) ضامن وی بودمی. (تاریخ بیهقی ص 229).
چرخ مرا بنده بود چون ازو
ایزد دادار بود ضامنم.
ناصرخسرو.
ای حجّت زمین خراسان بگوی
بر راستی سخن که توئی ضامنش.
ناصرخسرو.
ای جهان را بمکرمت ضامن
وی خرد را براستی داور.
مسعودسعد.
- امثال:
ضامن را بدل ضامن گیرند. (جامع التمثیل).
مرده شوی ضامن بهشت و جهنم نیست.
تقبیل، ضامن دادن، تقبیل، تقبّل العامل العمل، ضامن داد عامل. (منتهی الارب). تقبّل، ضامن گرفتن بر کار از کارکن. (منتهی الارب)، (در اسلحۀ ناریّه) جائی از تفنگ یا طپانچه و غیره که چون بندند گشاد تفنگ و طپانچه ممکن نباشد، ناقۀ باردار. ج، ضوامن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضامن
پذیرفتار، کفیل، عهده دار غرامت
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
فرهنگ لغت هوشیار
ضامن
((مِ))
کفیل، ضمانت کننده، به عهده گیرنده غرامت، نوعی وسیله دگمه مانند در بعضی ابزارها به ویژه چاقو، آهو لقب امام رضا (ع)
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
فرهنگ فارسی معین
ضامن
پایندان
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
فرهنگ واژه فارسی سره
ضامن
پایندان، پذرفتار، کفیل، متعهد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ضامن
الضّامن
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به عربی
ضامن
Assuror, Guarantor, Warrantor
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ضامن
assureur, garant
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ضامن
asegurador, garante
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ضامن
гарант , поручитель
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به روسی
ضامن
Versicherer, Bürge, Garant
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به آلمانی
ضامن
гарант , гарантій , поручитель
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ضامن
gwarant, poręczyciel
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به لهستانی
ضامن
segurador, fiador
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ضامن
ضامن
دیکشنری اردو به فارسی
ضامن
ضامن , ضمانت دہندہ
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به اردو
ضامن
গ্যারান্টার , জামিনদার , জামিনদার
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به بنگالی
ضامن
ผู้ค้ำประกัน , ผู้ค้ำประกัน , ผู้รับประกัน
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به تایلندی
ضامن
mdhamini
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ضامن
kefil
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ضامن
保証人
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ضامن
担保人 , 保证人 , 担保人
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به چینی
ضامن
garante
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ضامن
보증인 , 보증인
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به کره ای
ضامن
penjamin
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ضامن
गारंटर , गारंटर , गारंटी देने वाला
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به هندی
ضامن
borg, garant, borgsteller
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به هلندی
ضامن
ערב , ערב , עָרֵב
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تضامن
تصویر تضامن
کفیل و ضامن یکدیگر شدن، در علم حقوق نوعی تعهد و شراکت مالی که هر یک از اعضا حق دریافت تمامی طلب و مسئولیت پرداخت تمامی بدهی را داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
در اصطلاح فارسی امروزین، ضامن یکدیگر شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تضامن در ’شرکت تضامنی’ و امثال آن از کلمات مجعول است. در کتب لغت بجای آن تضمین و تضمن را قید کرده اند. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات سال اول شمارۀ 2) ، (اصطلاح حقوقی) نوعی از تعهد است که: 1- در صورت تعدد طلبکاران هر یک از آنان حق دریافت تمام طلب را از بدهکاران داشته باشند و این تضامن مثبت نامند. این نوع تضامن عملاً کم اتفاق می افتد. 2- در صورت تعدد بدهکاران هر یک از آنان مسؤول پرداخت تمام دین باشند و این را تضامن منفی نامند. (از فرهنگ حقوقی تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ)
تأنیث ضامن، خرمابن که در شهر یا قریه یا داخل حصار شهر باشد، و منه الحدیث: انّه صلی اﷲ علیه و سلّم کتب ان لنا الضاحیه من البعل و لکم الضامنه من النخل (و الضاحیه هی الظاهره التی فی البر من النخیل و البعل الذی یشرب بعروقه من غیر سقی). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضامن
تصویر تضامن
ضامن یکدیگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ضامن و خرما بن: در چهار دیواری مونث ضامن، خرمابن که در شهر یا قریه یا داخل حصار شهر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضامن
تصویر تضامن
((تَ مُ))
ضامن یکدیگر شدن
فرهنگ فارسی معین