جدول جو
جدول جو

معنی ضاربه - جستجوی لغت در جدول جو

ضاربه
(رِ بَ)
تأنیث ضارب، شب تاریک، آن اشتر که لگد زند دوشنده را. (مهذب الاسماء).
- عروق ضاربه، رگها که نبضان دارد. و رجوع به ضارب شود
لغت نامه دهخدا
ضاربه
مونث ضارب
تصویری از ضاربه
تصویر ضاربه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضربه
تصویر ضربه
ضربت، کوبیدن،
ضربه کردن: در ورزش در کشتی، حریف را با ضربه فنی از پا درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضارب
تصویر ضارب
زننده، آنکه چیزی را به چیز دیگر می زند، زشت و ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
معامله ای که در آن سرمایه ای برای تجارت در اختیار دیگری قرار می دهند و سود آن را طبق توافق قبلی تقسیم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضاره
تصویر ضاره
مؤنث واژۀ ضار، ضرر رساننده، زیان رساننده
فرهنگ فارسی عمید
(اِ بَ)
زیرکی.
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نژادی از سگ، نام میوه ای. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام یکی از خدایان کاسیت که جزء ترکیبی نام پادشاهان کاسیت بابل شده است، مانند: کاداشمن هاربه
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
تأنیث هارب. رجوع به هارب و هرب و هروب و هربان شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ضاری
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
عرب خالص را گویند. عرب عاربه، مقابل عرب مستعربه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
گروهی که بر کنارۀ جوی سکونت دارند و منسوب به آنندکه آب از وی خورند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
تأنیث شارب. آشامنده. ج، شاربات و شوارب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
زن عاقلۀ هنرمند. (آنندراج) ، زن طبله نواز. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
تأنیث سارب. رجوع به سارب شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
با کسی شمشیر زدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). به شمشیر زدن یکدیگر را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را با شمشیر زدن. (ناظم الاطباء) ، غلبه کردن در نبرد: ضاربه فضربه، نبرد کرد او را در ضرب پس غالب آمد او را در آن (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غلبه فی الضرب. (اقرب الموارد) ، انبازی کردن دو کس در مال و تن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تجارت نمودن از مال غیر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تجارت کردن در مال کسی به اینکه بهرۀ معینی از سود، مر وی را باشد. (از ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) عقدی است بین دو طرف که بر مالی از کسی و عملی از دیگری. و در آغاز این عمل را ایداع گویند و هنگام عمل یعنی وقتی که مضارب در رأس المال تصرفی کرد توکیل خوانند و زمانی که سود حاصل شد و تحقق یافت شرکت نامند و غصب باشد اگر مخالف آنچه ذکر شده باشد. و بضاعت است اگر تمامی سود شرط شده باشد به صاحب مال برسد و قرض خواهد بود درصورتی که تمامی سود مضارب را باشد. اجراء صیغۀ مضاربه بدین نحو است که صاحب مال بگوید: من این مبلغ را به اختیار تو نهادم بعنوان مضاربه یا معامله بر اینکه از سود آن تو را حصۀ معلوم از قبیل نصف یا ثلث باشد. و مضارب بگوید قبول کردم و قید سود احتراز از مزارعه است که در آن حال بذر صاحب زمین راست و حاصل زراعت را در عرف به لفظ ’خارج’ نام برند نه به لفظ ’ربح’ و نیز احتراز از شرکت در رأس المال است لاغیر. چه آن شرطی است که برای مضاربه موجب فساد است و قید بمالی از کسی و عملی از دیگری برای اکتفاء به اقل است... (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 873). که شخصی مالی را به دیگری بدهد که با آن تجارت کند بدین معنی که سود حاصل میان آن دو مشترک باشد وخسارت به عهدۀ صاحب مال و مضاربه مشتق از ضرب بمعنی مضروب است زیرا تجارت اغلب نیاز به مسافرت دارد، مضاربه را قراضی نیز گویند و بالجمله نزد فقها عقدی است بین دو نفر که یکی ضمانت کند بدیگری مالی دهد که با آن تجارت کند به سهم شایع معلومی از سود مانند نصف یا ثلث و مضارب در حکم وکیل است و باید مطابق قرارصاحب مال عمل کند و رأس المال باید از نقدین مسکوک یا پول رایج باشد و معین و حاضر باشد نه دین، و سهم مضارب یعنی عامل معین باشد و عقدی است جائز از طرفین. و اگر مال المضاربه دین یا نامعلوم و یا سهم مضارب نامعلوم باشد عقد باطل است. (از فرهنگ علوم تألیف سجادی). و رجوع به قراض و کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(کَ یَ)
یکدیگر را کتک زدن، تجارت کردن در مال کسی به اینکه بهره ای از سود مر وی را باشد.
- مضاربه کار، سوداگری که مایه ندارد و از مال دیگری سوداگری می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضارب
تصویر ضارب
زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماربه
تصویر ماربه
ماربه در فارسی مونث مارب: نیاز حاجت نیاز جمع مارب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربه
تصویر کاربه
کار خوب و عبادت ناواجب را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
عرب خالص تازی ویژه 0 یا عرب عاربه 0 عرب اصل و خالص نژاد مقابل عرب مستعربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاریه
تصویر ضاریه
مونث ضاری: و خر چسونه مونث ضاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربه
تصویر داربه
هنرمند زن، تبیره زن زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاربه
تصویر مضاربه
با سرمایه کسی تجارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاربه
تصویر هاربه
مونث هارب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضربه
تصویر ضربه
زخم، یکبار زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاره
تصویر ضاره
زیانرسان مونث ضار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضربه
تصویر ضربه
((ضَ بَ یا بِ))
زدن، یک بار زدن، ضربت، زخم، آسیب، جمع ضربات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضارب
تصویر ضارب
((رِ))
زننده، کسی که می زند، جمع ضوارب. ضاربین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاربه
تصویر عاربه
((رِ بِ))
عرب خالص، عرب اصلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضاربه
تصویر مضاربه
((مُ رَ بَ یا رِ بِ))
با یکدیگر زد و خورد کردن، نوعی وام که تاجر برای انجام معاملات از بانک می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضربه
تصویر ضربه
برخورد، تکانه، زنش، کوبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تجارت و معامله اشتراکی با سرمایه یکی ازطرفین قرارداد، زدوخورد کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چهارپا، به الاغ و قاطر اطلاق شود
فرهنگ گویش مازندرانی