جدول جو
جدول جو

معنی ضاخیه - جستجوی لغت در جدول جو

ضاخیه
(یَ)
بلا و سختی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ریسمان یا قلاب هایی که در طویله در کنار آخور نصب می کنند و چهارپایان را به آن ها می بندند، میخ طویله
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
نام موری که با سلیمان علیه السلام در سخن درآمد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ضاوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ضافی، زن تمام. (مهذب الاسماء) : نعمت حق سبحانه و بحمده، در بازماندۀ امیر ماضی سایغ و ضافیهاللباس است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 460)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ضاری
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ضاحی. کرانۀ چیز: ضاحیه کل شی ٔ، کرانۀ ظاهر هر چیزی. (منتهی الارب). ج، ضواحی، آشکار. یقال: فعله ضاحیه، ای علانیه. (منتهی الارب) ، ضاحیهالمال، اشتری که بوقت چاشت آب خورد. (منتهی الارب) ، ضاحیه البصره، خلاف باطنۀ آن است، از شهر آن سوی که صحرا بود، نامیست آسمان را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
آخیه. میخ آخور. آری. طنابی یا تیری که از دو سوی بر جائی استوار کنند و رسن ستور بر آن بندند. ج، اواخی. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ خی یَ)
آخیه. میخ آخور. آری ّ. طنابی یا تیری که از دو سوی بر جائی استوار کنند و رسن ستور بر آن بندند. چوبی کج یا رسنی یا دوالی باشد که هر دو طرف آن در دیوار یا در کوه یا در زمین نیک فروبرده شود و میان هر دو حلقه مانندی بیرون باشد و چهارپایه را بدان بندند. (منتهی الارب). چوب کوتاهی از زیر و بالا در دیوار جای کنند و پیرامون آن باز باشد گذراندن و بستن سر طناب اسب را در اصطبل. حلقۀ آهنین بر دیوار نرده برای همین کار. ج، اخایا، اواخی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(فِ خی یَ)
زن بزرگ پستان. (منتهی الارب). امراءه ضخمه عریضهالثدیین و یاء آن برای مبالغه است. (از اقرب الموارد). رجوع به فرضاخ و فرضاخه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضافیه
تصویر ضافیه
مونث صافی تمام کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاریه
تصویر ضاریه
مونث ضاری: و خر چسونه مونث ضاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاخیه
تصویر طاخیه
مور سخنگوی که گویند با سلیمان پادشاه در سخن در آمده تاریکی ژرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیه
تصویر اخیه
((اَ یَّ))
آخیه، میخ آخور، ریسمان یا قلاب هایی که در طویله کنار آخور نصب می کنند و چهارپایان را به آن ها می بندند، مفرد اواخی یا اخایا
فرهنگ فارسی معین
خراب شدن
فرهنگ گویش مازندرانی