جدول جو
جدول جو

معنی ضاجعه - جستجوی لغت در جدول جو

ضاجعه
(جِ عَ)
تأنیث ضاجع، گوسپندان بسیار. (منتهی الارب). گوسفند بسیار. (مهذب الاسماء) ، جای ریزش رودبار، دلو پرآب که از گرانی کژ و مائل به نشیب باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضاجعه
جای ریزش رودبار
تصویری از ضاجعه
تصویر ضاجعه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضایعه
تصویر ضایعه
فاجعۀ مهم به ویژه بر اثر فوت کسی، ضایع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راجعه
تصویر راجعه
مؤنث واژۀ راجع، دارای ارتباط، مرتبط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
مصیبت بزرگ، سختی و بلا و اندوه، کنایه از امر بسیار ناخوشایند
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ رَ)
با کسی خفتن. (تاج المصادر بیهقی). هم بستر کردن زن را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ضاجع امرأته مضاجعهً و ضجاعاً، هم بستر خود کردن زن خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
سختی و اندوه، بلا و مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
مضاجعه و مضاجعت در فارسی: همخوابی همبستری: با زن باهم خوابیدن هم بستر گردیدن، همخوابگی هم بستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجعه
تصویر ناجعه
مونث ناجع
فرهنگ لغت هوشیار
مونث راجع. یا تبهای راجعه تبهایی هستند که شبیه تبهای متناوبند با این تفاوت که نظم تبهای نوبه یی را ندارد و چند روزی مریض تب میکند و معالجه میشود مجددا پس از چند روز تب عارض میگردد این حمله تب چند مرتبه ادامه دارد. یا تب راجعه اختصاصا نوعی ناخوشی که بوسیله اسپیروکت در بدن انسان ایجاد میشود. عامل انتقال میکروب این بیماری شپش یا کنه است. مونث راجع بازگردنده تپ های بازگردنده پستاتپ، آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجعه
تصویر ساجعه
کبوتر
فرهنگ لغت هوشیار
ضایعه در فارسی مونث ضائع: تباه تبست مونث ضایع از دست رفته تلف شده، فاسد گشته تباه شده جمع ضایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایعه
تصویر ضایعه
از دست رفته، تلف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایعه
تصویر ضایعه
((یِ عَ یا عِ))
از دست رفته، تلف شده، تباه شده، فاسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
((ج عَ یا ع))
بلای سخت، حادثه ناگوار، جمع فواجع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضاجعه
تصویر مضاجعه
((مُ جَ عَ یا عِ))
با هم خوابیدن، همبستر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضایعه
تصویر ضایعه
تباهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دشامد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
Calamity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
calamité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
катастрофа
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
Katastrophe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
katastrofa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
катастрофа
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
calamidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
calamidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
calamità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
calamiteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
आपदा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
bencana
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
재난
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
אסון
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
灾难
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
災難
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
felaket
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی