جدول جو
جدول جو

معنی ضئیل - جستجوی لغت در جدول جو

ضئیل
(ضَ)
لاغر و نزار. (منتهی الارب). نزار. (مهذب الاسماء) (دهار) ، حقیر. (منتهی الارب). خرد. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). باریک. (منتهی الارب). ج، ضؤلاء، ضئال. (منتهی الارب). ضئیل نئیل، از اتباع است. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آئیل
تصویر آئیل
(پسرانه)
نام پرنده ای است
فرهنگ نامهای ایرانی
(ضَ لَ)
ملاز. کام. (منتهی الارب) ، مار باریک. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). تیر مار. مار باریک اندام
لغت نامه دهخدا
(بَ)
باریک اندام و نزار و ضعیف، یقال: هو ضئیل بئیل. (منتهی الارب). خرد در وزن. (اقرب الموارد) ، عرب بائده، عرب اصلی، مقابل مستعربه و متعربه، عرب منقرضه، مانند: عاد. ثمود. طسم. جدیس. عملاق (عمالقه). عبدضخم. جرهم اولی و مدین
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
جمع واژۀ ضأن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِءْ بِ / ضِءْ بُ)
سختی و بلا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
جمع واژۀ ضئیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
خشک. ضامل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِلْ لی)
بسیار گمراه. (منتخب اللغات). مرد سخت گمراه و بسیار در پی ضلالت رونده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِلْ لی)
الملک الضلیل، لقب امروءالقیس بن حجر الکندی است، و فیه الحدیث: اشعر الناس الملک الضّلیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
بسیار در پی گمراهی رونده. (منتهی الارب). گمراه. بیراه. (دهار) ، رجل ٌ ضلیل، مردی بی دین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
آواز دهن حجام وقت مکیدن خون از شاخ. (منتهی الارب). بانگ چوشیدن حجام شیشه را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضلیل
تصویر ضلیل
مرد بی دین، گمراه، بیراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ئیل
تصویر ئیل
ترکی سال
فرهنگ لغت هوشیار
آهیل
فرهنگ گویش مازندرانی
واحد اندازه گیری برنج
فرهنگ گویش مازندرانی