جدول جو
جدول جو

معنی ضئاله - جستجوی لغت در جدول جو

ضئاله
(حَ ذَ)
نزار گردیدن. خرد و باریک گردیدن. (منتهی الارب). نزار و حقیر شدن. (زوزنی). خرد و نزار شدن. (تاج المصادر) ، ضعیف شدن رأی و عقل. (منتهی الارب) (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضاله
تصویر ضاله
گمراه کننده مثلاً کتاب ضاله، در فقه و حقوق حیوان گم شده، گمراه مثلاً قوم ضاله
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ لَ)
ملاز. کام. (منتهی الارب) ، مار باریک. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). تیر مار. مار باریک اندام
لغت نامه دهخدا
(رِلَ)
جمع واژۀ رأل، بچۀ شترمرغ یا بچۀ یکسالۀ آن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از متن اللغه) (آنندراج). رئال. رجوع به رئال و رأل و رئاله شود
لغت نامه دهخدا
(لِ لَ)
مرواریدفروشی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
جمع واژۀ ضئیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
یک بنۀ ضال باشد یعنی از کنار دشتی، سلاح هرچه باشد یا تیر خاصهً
لغت نامه دهخدا
(ضالْ لَ)
شتر که بی شبان و صاحب در جای هلاک باشد. (منتهی الارب). گمشده (مذکر و مؤنث در وی یکسانست). (منتهی الارب) (دهار). گم گشته از حیوان (مذکر و مؤنث) و جز آن. ضایعه. چیزی گمشده. (منتخب اللغات). و در شعر بتخفیف نیز آمده است ضرورت را:
سابع از ثامن ندانم ضاله ام
خون همی گرید فلک از ناله ام.
مولوی.
حکمت قرآن چو ضالۀمؤمنست
هر کسی در ضالۀ خود موقنست.
مولوی.
الحکمه ضاله مؤمن (حدیث)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لئاله
تصویر لئاله
مروارید فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاله
تصویر ضاله
گم شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاله
تصویر ضاله
مؤنث ضال، گم گشته، گمراه کننده
فرهنگ فارسی معین