جدول جو
جدول جو

معنی صیک - جستجوی لغت در جدول جو

صیک
(ثَ طَ)
بوی خوش گرفتن جامه و اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیک
تصویر نیک
(پسرانه)
خوب، نیکو، آدم خوب، شخص صالح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیک
تصویر لیک
مخفّف واژۀ لیکن، لکن برای مثال نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست / به کشتزار جگر تشنگان نداد نمی (حافظ - ۹۴۰ حاشیه)
پیمانه، خرچال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژیک
تصویر ژیک
قطره، چکه، قطرۀ باران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صید
تصویر صید
جانوری را شکار کردن، اشکردن، اصطیاد، شکردن، شکریدن، اقتناص، بشکریدن، شکاریدن
صید حرم: جانوری که در سرزمین حرم (حوالی کعبه) باشد و کشتن و شکار کردن آن حرام است، برای مثال دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار / و ز آنچه با دل ما کرده ای پشیمان باش (حافظ - ۵۵۲)
صید شدن: شکار شدن، به دام افتادن
صید کردن: شکار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیک
تصویر پیک
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، مأمور پست، چاپار، برید، نامه رسان، چپر، قاصد، اسکدار، نامه بر، غلام پست برای مثال کار پیکان نامه بردن دان و بس / پیک را کی نامه خوان دانسته اند (خاقانی - ۴۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیک
تصویر دیک
خروس، جنس نر از مرغ خانگی، ابوالیقظان، خروچ، خروه، خره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک
تصویر نیک
خوب، خوش، به خوبی، شخص نیکوکار، بسیار، کاملاً، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیک
تصویر کیک
نوعی شیرینی که از آرد، تخم مرغ، شیر، شکر و مانند آن تهیه می شود
کک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیک
تصویر پیک
در ورق بازی، نقشی که خال های آن به شکل سر پهن نیزه یا گلابی است مثلاً تک خال پیک، بی بی پیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیک
تصویر خیک
کیسه ای که از پوست دباغی شدۀ گوسفند برای نگهداری آب، دوغ، شراب و دیگر مایعات تهیه می شود، مشک
کنایه از شکم برجسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویک
تصویر ویک
ویحک، در مقام ترحم، مدح و تعجب می گویند، در هنگام تاسف به کار می رود، افسوس بر تو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیت
تصویر صیت
آوازه و نام نیک، ذکر خیر، شهرت نیکو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیک
تصویر جیک
صدای برخی پرندگان کوچک به ویژه گنجشک، جیک جیک
در قاب بازی یک طرف قاب که پهن تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدیک
تصویر صدیک
یک قسمت از صد قسمت، یک صدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوک
تصویر صوک
شوس شوسر آب (منی)، بوی خوش گرفتن جامه و پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
در تداول اهالی شهسوار به درخت فک گفته می شود که یکی از گونه های بید است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیب
تصویر صیب
رسیدن به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیت
تصویر صیت
آوازه، شهرت نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صید
تصویر صید
شکار، آنچه از حیوانات شکاری بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیر
تصویر صیر
بازگردیدن کار، گشتن، میل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز در قالب ریخته شده، شکل هیئت، خلقت آفرینش، هیئتی که برای کلمه حاصل گردد بواسطه تقدیم و تاخیر حروف و تغییر حرکات و سکنات آن: صیغت جمع صیغت مفرد، نکاح موقت، زنی که تو را به عقد انقطاع گیرند برای مدتی کوتاه یا دراز و محدود نه دایمی و همیشگی با ذکر مهر و آن را شرایط و احکام خاصی است زن غیر دایم، کلمه ای که به وقت معامله و عقد نکاح بر زبان جاری کنند. یا چه صیغه ایست ک چه هیئت دستوری دارد ک، چه معنی دارد ک یا صیغه تفضیل. صفت (تفضیلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیف
تصویر صیف
تابستان، فصل گرما
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به بک عنوانی که بشاهزادگان و نجبا داده میشد، امیر قبیله ای کوچک، فرمانده سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صکیک
تصویر صکیک
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیک
تصویر دیک
خروس، مهربان، بهار، دیگپایه خروس خروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژیک
تصویر ژیک
قطره باران
فرهنگ لغت هوشیار
صدای پرندگان کوچک یک حانب قاب (بجول) که با آن بازی کنند مقابل بوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایک
تصویر ایک
بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
مشک، آوند چرمین که در آن آب حمل می کنند ظرفی چرمین که در آن آب روغن شیره و جز آن کنند مشک. یا خیک اش پر است. سیر است
فرهنگ لغت هوشیار
نامه بر، قاصد فرانسوی نیزه، خجک پرش (خالدار) کسی که مامور رساندن بارها و نامه های پستی از جایی بجای دیگر است قاصد برید چارپار پیام گزار خبربر: ای پیک رسان، خبر یار ما بگوخ احوال گل به بلبل دستانسرا بگو. (حافظ) دو مرد پیک راست کردند با جامه نیکان که از بغداد آمده اند، قمرتابع سیاره کوکب سیار ثانی که بر گرد سیار اصلی گردد. یا پیک آسمانی. فرشته: هر دمش صد نام صد پیک از خدا یاربی زد شصت لبیک از خدا. (مثنوی) یا پیک الهی. جبرئیل. یا پیک چرخ. ماه قمر. یا پیک درگاه. جبرئیل: در گوشش گفته پیک درگاه کای عامر کعبه عمرک الله . (تحفه العراقین. 197) یا پیک رایگانی. ماه قمر: هر ماه به پیک رایگانی خلعت بدهی و داستانی. (تحفه العراقین 16)، سوداگر، راهگذار، باد صبا. یا پیک رب. عزرائیل: کان مسلمان را بخشم از چه سبب بنگریدی باز گو ای پیک رب، (مثنوی) یا پیک سپید و سیاه. شب و روز: اگرنامه ای رفتنم را نوید دهند این دو پیک سیاه و سپید... (گرشا. لغ) یا پیک فلک. ماه قمر یا. یا پیک مرتب. پیک یا راتیه دایم نه موقت برید مرتب: ورم ضعیفی و بی بدیم نبودی و آنک نبود از امیر مشرق فرمان. خود بدویدی بسان پیک مرتب خدمت او را گرفته چامه بدندان. (رودکی) یا پیک هوایی. ابر سحاب. ورق قمار که بر آن صورتی چو سر نیزه است و بهمان مناسبت آنرا بدین نام خوانند سیاه خال خال سیاه بدین نام خوانند سیاه خال ده لوی پیک
فرهنگ لغت هوشیار
زردی و علتی باشد که بر روی غله زار نشیند، یرقان و به ترکی بمعنای آلت تناسلی یک ثلث یک سوم سه یک. آلت تناسل مرد ذکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیک
تصویر شیک
زیبا قشنگ ظریف، نیکوجامه
فرهنگ لغت هوشیار
نان شیرینی که با آرد و روغن و تخم مرغ تهیه کنند و آن انواع دارد حشره معروف که باندازه شپش باشد، جانورکی که در روی بدن انسان و دیگر حیوانات زندگی میکند و خون آنها را میمکد انگلیسی کاک گونه ای شیرینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک
تصویر نیک
حسنه
فرهنگ واژه فارسی سره