جدول جو
جدول جو

معنی صیقان - جستجوی لغت در جدول جو

صیقان
جمع واژۀ صیق، (منتهی الارب)، رجوع به صیق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایقان
تصویر ایقان
یقین کردن، باور کردن، بی گمان دانستن، بی گمان شدن
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ رَ)
بالیدن و دراز شدن خرمابن. (منتهی الارب) ، به انتها رسیدن بالیدگی عنقود و برآمدن از غلاف خود و دراز شدن با نازکی، ندا دادن به کسی، ترسیدن. بیمناک شدن، هلاک گشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
قلعه ای است در یمن از توابع صنعاء. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صِدْ دی)
جمع واژۀ صدیق:
عالم اندر میانۀ جهال
مثلی گفته اند صدیقان.
سعدی (گلستان).
اگر من خدای را عز و جل چنین پرستیدمی که توسلطان را، از جملۀ صدیقان بودمی. (گلستان چ فروغی جزو کلیات چ بروخیم ص 46)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صدیق. (منتهی الارب). رجوع به صدیق شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مس، زر، دیگهای سنگین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
قصبۀ مرکز دهستان بهمئی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ باغ ملک. کوهستانی و هوای آن سردسیر و مالاریائی است. 30000 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه صیدان و چشمه. محصول آنجا غلات، برنج، حبوبات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع آنان قالی، قالیچه، جاجیم و پارچه بافی است. راه مالرو دارد. پادگان نظامی و بی سیم دارد. این قصبه را قلعۀ عباسقلی خان و صیدان هم می نامند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
موضعی است که در آن روزی از ایام عرب بوده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن، واقع در یک هزار و پانصد گزی شمال صومعه سرا، کنار راه اتومبیل رو فرعی صومعه سرا به ترکستان. این ده در جلگه واقع و مرطوب و مالاریایی است. 668 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه ماسوله. محصول آنجا برنج، توتون سیگار، ابریشم و چای. شغل اهالی زراعت و مکاری است. دو باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تل قیقان در بیرون شهر حلب مشهور است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ صاع، جمع واژۀ صواع، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ صور، خرمابنان ریزه، رجوع به صور شود، جمع واژۀ صوار، گلۀ ماده گاوان، رجوع به صوار شود
لغت نامه دهخدا
خیمه و قصر، (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
میقانه، آن که هرچه بشنود یقین کند، گویند رجل میقان و امراءه میقانه، (ناظم الاطباء)، خوش باور، آنکه به هرچه شنود یقین نماید، (منتهی الارب، مادۀ ی ق ن) (یادداشت مؤلف)، و رجوع به میقانه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان فراهان پایین بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 34هزارگزی جنوب خاوری فرمهین. با 849 تن جمعیت. آب آن از قنات شب شور و راه آن ماشین رو است. خط تلفن آشتیان از این ده می گذرد و از کویر میقان نمک استخراج می کنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). در عراق (اراک واقع و از نقاط مهمه قالی بافی ایران است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). از رستاق فراهان. (از ترجمه تاریخ قم ص 119)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
یکی از شهرهای بزرگ سند است. (نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 259). از بلاد سند است نزدیک خراسان. (از معجم البلدان)
مواضعی است نزدیک طبرستان که در کتاب الفتوح از آنها نام برده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ طاق، (دهار)، رفها
لغت نامه دهخدا
(تَضْ)
حیق است در همه معانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حیق شود
لغت نامه دهخدا
دو کوهند، (منتهی الارب) (آنندراج)، موضعی است نزدیک مدینه، (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ساق، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَیْ یَ)
از ’ ت ٔق’، مرد شدیدالوثب، در اصل تیوقان. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). مرد شدیدالوثب، یعنی مردی که به زودی از جا دررود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
در نزههالقلوب (ص 281 از مقالۀ 3 چ اروپا) به همین صورت نام دهی در قزوین آمده است
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ بوق، بمعنی نای بزرگ که نوازند، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به بوق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به یقین دانستن، (از ’ی ق ن’) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)، بی گمان دانستن و بی گمان شدن، (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) :
مکان علمست نفست را زبان اندیشۀ رهرو
نزولت پایۀ او نی عروجت منزل ایقان،
ناصرخسرو،
با خود گفتم اگر بر دین اسلاف بی ایقان و تیقن ثبات کنم همچو آن جادو باشم، (کلیله و دمنه)،
مرد ایقان رست از وهم و خیال
موی ابرو را نمی گوید هلال،
مولوی،
به علم ار بگذری ز اسلام و ایمان
یقین اندررسی در ملک ایقان،
شبستری،
- ایقان بالشی ٔ، علم پیدا کردن بحقیقت چیزی بنظر استدلال و به همین جهت خداوند متعال متصف بیقین شود، (تعریفات)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گله دار است که در بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع است و 192 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، رجوع به زیغان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیدان
تصویر صیدان
مس و رز، سنگ سیم، دیگ های سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیقان
تصویر سیقان
جمع ساق، از ریشه پارسی ساگ ها ساغ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیوان
تصویر صیوان
کاخ، چادر تاژ پارچه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایقان
تصویر ایقان
بیقین دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیحان
تصویر صیحان
آواز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیقان
تصویر طیقان
جمع طاق، از ریشه پارسی تاک ها تاغ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیان
تصویر صیان
نگاهداری خویشتنداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایقان
تصویر ایقان
بی گمان شدن، باور کردن، باور، یقین
فرهنگ فارسی معین
اطمینان، اعتقاد، باور، یقین
فرهنگ واژه مترادف متضاد