جدول جو
جدول جو

معنی صیعر - جستجوی لغت در جدول جو

صیعر(صَ عَ)
قبیله ای است به یمن از قضاعه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صیعر(صَ عَ)
ابن عمرو بن حیدان. از قبیلۀ قضاعه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ)
بزغاله که آن را جهت شکار در مغاک شیر و دیگر سباع بندند یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بزغاله که بر دام بندند برای صید. (مهذب الاسماء). پایدام، نام درختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ صیره. رجوع به صیره شود
لغت نامه دهخدا
موضعی است در نفتالی در جوار دریای جلیل، (صحیفۀ یوشع 19:35) (قاموس کتاب مقدس)
کوهی است باجاء به بلاد طی و مغاره های خانه مانند دارد، (معجم البلدان)
کوهی است بر ساحل بین صیراف و عمان، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثَ طَءْ)
پراکنده کردن چیزی را، بر همدیگر حمله کردن قوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ عَ)
شیربچۀ فربه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یو)
پایان کار و مآل آن. (منتهی الارب) ، عقل و رأی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، گیاه خشک که بعد از سبز شدن خورده شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کوچکی، موضعی است در کوهستان یهودا در حوالی حبرون (صحیفۀ یوشع 15:54) و دور نیست که همان صیعیر باشد و آن خرابه ای است که بر تلی که مسافت پنج میل به شمال (و) شمال شرقی حبرون واقع است. (قابوس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است بنواحی قدس و در تورات آمده است، (معجم البلدان)، گویا همان صیعور است که ذکر شد، رجوع بدان کلمه شود
لغت نامه دهخدا
آواز چنگ که سازی است، نافۀ مشک، (منتهی الارب)، رمۀ گاو، (اقرب الموارد)، رمۀ گاو دشتی، (مهذب الاسماء)
لیف نارجیل. (مفردات ابن البیطار ذیل کلمه نارجیل)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
نام اسب جراح بن اوفی و اسب یزید بن حذاق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
موضعی است در بلاد بنی حارث بن کعب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
سخت. (منتهی الارب). الشدید. ما غلظمن الارض. (قطر المحیط). زمین درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ عُ)
آب سرد، آب تلخ سطبر، آب برگردیده رنگ و مزه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
کسی که از بیخ حلق سخن گوید. (از اقرب الموارد) ، مرد لب پیچنده وقت سخن. (منتهی الارب). مرد پیچنده لب در وقت سخن گفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ عَ)
از ’زع ر’، مرد کم مال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ ری ی)
احمر صیعری، سخت سرخ. (منتهی الارب). قانی.
- سنام صیعری، کوهان بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ ری یَ)
نوعی از رفتار. (منتهی الارب). اعتراض فی السیر. (اقرب الموارد) ، داغی است در گردن ماده شتر خاصه یا عام است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صعر
تصویر صعر
کج گشتگی در رخسار و گردن از بیماری ها، خود فروشی خود بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیر
تصویر صیر
بازگردیدن کار، گشتن، میل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیار
تصویر صیار
گله گاو، آغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیور
تصویر صیور
پایان کار و مال آن
فرهنگ لغت هوشیار