جدول جو
جدول جو

معنی صیدیوز - جستجوی لغت در جدول جو

صیدیوز
(طَ لَ)
صیدجوی. شکارجوی. سخت جویندۀ صید. رجوع به یوز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ دی یو)
جماعتی از محدثان منسوب به زید بن علی (ع) مذهباً و نسباً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به زید بن علی و زیدیه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
نسبت است به صیداء. صیدانی. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یو)
جمع واژۀ صیفی
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جائی که صید در آنجا یافت شود. مکانی که صید در آنجا است. صیدگاه:
شاه در آن ناحیت صیدیاب
دید دهی چون دل دشمن خراب.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد واقع در 80 هزارگزی شمال باختری طیبات، آب آن از قنات، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
قریه ای در مشرق مدینه و آب آن از شراج الحره است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
دهی از دهستان زمج است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و 995 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی است از دهستان جم بخش کنگان بوشهر، واقع در 61000 گزی خاور کنگان و 2000 گزی راه عمومی کنگان به پشتکوه. در جلگه قرار دارد. گرمسیری و مالاریائی است. سکنۀ آن 247 تن است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، خرما و مرکبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
میر صیدی، یکی از شعرای ایران و از مردم تهران است. در عهد شاه سلیمان صفوی نشأت یافت و به هندوستان رفت و مورد محبت و احترام شاه جهان قرار گرفت و شاهزاده خانم جهان آرابیگم جائزۀ بزرگی به وی داد. وی بسال 1083 هجری قمری در آنجادرگذشت. دیوانی مشتمل بر 4000 بیت دارد. او راست:
در این فصل گل هرچه داری به می ده
مبادا که دیگر بهاری نیاید.
رجوع به آتشکدۀ آذر چ زوار ص 219 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از میدیاز
تصویر میدیاز
اتساع غیر طبیعی و ثابت مردمک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویدیو
تصویر ویدیو
لاتینی به مانک من می بینم بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویدیو
تصویر ویدیو
((یُ))
دستگاه ضبط مغناطیسی تصویر و صدا و پخش و نمایش آن از طریق تلویزیون
فرهنگ فارسی معین