ابن عبدالقادر بن محمدالعوفی معروف به فیومی. وی ادیب بود و به مکه و شام سفر کرد و در حدود دو سال در دمشق بماند. سپس به بلاد روم رفت و درآنجا منصبها یافت و به سال 1071 هجری قمری در قسطنطنیه درگذشت. از تألیفات اوست: حسن الصنیع فی علم البدیع القول الوافی بشرح الکافی. منتزه العیون و الالباب فی بعض المتأخرین من اهل الاّداب. اللطائف المنیفه فی فضائل الحرمین. بدیعیه علی حرف النون. بلوغ الارب و السول، بالتشرف بذکر نسب الرسول. (الاعلام زرکلی)
ابن عبدالقادر بن محمدالعوفی معروف به فیومی. وی ادیب بود و به مکه و شام سفر کرد و در حدود دو سال در دمشق بماند. سپس به بلاد روم رفت و درآنجا منصبها یافت و به سال 1071 هجری قمری در قسطنطنیه درگذشت. از تألیفات اوست: حسن الصنیع فی علم البدیع القول الوافی بشرح الکافی. منتزه العیون و الالباب فی بعض المتأخرین من اهل الاَّداب. اللطائف المنیفه فی فضائل الحرمین. بدیعیه علی حرف النون. بلوغ الارب و السول، بالتشرف بذکر نسب الرسول. (الاعلام زرکلی)
دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا جزء شهرستان اردبیل، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری آستارا، در مسیرشوسۀ اردبیل به آستارا. در جنگل واقع، گرمسیری، مرطوب و مالاریایی است. 287 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آنجا برنج و ذرت. شغل اهالی تهیۀ زغال و اره کشی است. دبستان دارد. این ده به خلدبرین نیز معروف است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا جزء شهرستان اردبیل، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری آستارا، در مسیرشوسۀ اردبیل به آستارا. در جنگل واقع، گرمسیری، مرطوب و مالاریایی است. 287 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آنجا برنج و ذرت. شغل اهالی تهیۀ زغال و اره کشی است. دبستان دارد. این ده به خُلدبرین نیز معروف است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
بریده چون دال. بریده شده بشکل دال. مقطوع بشکل حرف دال. چیزی که آنرا بشکل حرف دال بریده و قطع کرده باشند. (ناظم الاطباء) ، کنگره و انحنا که بر کنارۀپارچه دهند بشکل دالهای متصل بیکدیگر، پارچه که جانبی از آن را منحنی وار همچون دال های متصل بیکدیگر برند و جهت جلوگیری از جدا شدن پود از تاریا ریشه ریشه شدن لبۀ بریده شدۀ آن را بطرزی خاص دوزند ، (در پرده) یلن. قسمی زینت پرده در قسمت فوقانی آن. تزیینی از پارچۀ پرده یا تختخواب را و آن چنانست که قطعه ای از پارچۀ همجنس خود پرده یا دو قطعه از آن بعرض پرده بطول حدود یک گز یا کمتر برگیرند و لبۀ فروآویخته را چند انحنا بشکل حرف دال دهند و دوزند و آن قطعه یا دو قطعه را یکی اندکی فوق دیگری از بالای پرده بسوی پایین فروآویزند، کلمه دالبر درعبارت ذیل از تذکره الملوک (تألیف بین سالهای 1137تا 1142 هجری قمری) در ردیف چیت و مثقالی و لندره که نوعی از سقرلات کم بهاست آمده و ظاهراً نوعی پارچه بوده است: در ذکر تحویلات فراش باشی مشعلدارباشی و ’تحویل او بدین موجب است: قالی قالیچه تکیه نمد و دوشک... نمد لنگۀ الوان گلیم، نمد بور. میلک. مثقالی، چیت، دالبر، لندره...’. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 31)
بریده چون دال. بریده شده بشکل دال. مقطوع بشکل حرف دال. چیزی که آنرا بشکل حرف دال بریده و قطع کرده باشند. (ناظم الاطباء) ، کنگره و انحنا که بر کنارۀپارچه دهند بشکل دالهای متصل بیکدیگر، پارچه که جانبی از آن را منحنی وار همچون دال های متصل بیکدیگر برند و جهت جلوگیری از جدا شدن پود از تاریا ریشه ریشه شدن لبۀ بریده شدۀ آن را بطرزی خاص دوزند ، (در پرده) یَلَن. قسمی زینت پرده در قسمت فوقانی آن. تزیینی از پارچۀ پرده یا تختخواب را و آن چنانست که قطعه ای از پارچۀ همجنس خود پرده یا دو قطعه از آن بعرض پرده بطول حدود یک گز یا کمتر برگیرند و لبۀ فروآویخته را چند انحنا بشکل حرف دال دهند و دوزند و آن قطعه یا دو قطعه را یکی اندکی فوق دیگری از بالای پرده بسوی پایین فروآویزند، کلمه دالبر درعبارت ذیل از تذکره الملوک (تألیف بین سالهای 1137تا 1142 هجری قمری) در ردیف چیت و مثقالی و لندره که نوعی از سقرلات کم بهاست آمده و ظاهراً نوعی پارچه بوده است: در ذکر تحویلات فراش باشی مشعلدارباشی و ’تحویل او بدین موجب است: قالی قالیچه تکیه نمد و دوشک... نمد لنگۀ الوان گلیم، نمد بور. میلک. مثقالی، چیت، دالبر، لندره...’. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 31)