جدول جو
جدول جو

معنی صیدالبر - جستجوی لغت در جدول جو

صیدالبر
(صَ دُلْ بَرر)
مقابل صیدالبحر. شکار بیابانی. آنچه در بیابان صید شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی کنگره دوزی یا برش به شکل حرف دال (د) یعنی دال های متصل به یکدیگر که در حاشیۀ لباس های زنانه و بچگانه و پیش پرده و امثال آن می زنند
فرهنگ فارسی عمید
(صَ دُلْ بَ)
مقابل صیدالبر. شکار دریائی. آنچه از دریا صید شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ بَرر)
ابن عبدالقادر بن محمدالعوفی معروف به فیومی. وی ادیب بود و به مکه و شام سفر کرد و در حدود دو سال در دمشق بماند. سپس به بلاد روم رفت و درآنجا منصبها یافت و به سال 1071 هجری قمری در قسطنطنیه درگذشت. از تألیفات اوست: حسن الصنیع فی علم البدیع القول الوافی بشرح الکافی. منتزه العیون و الالباب فی بعض المتأخرین من اهل الاّداب. اللطائف المنیفه فی فضائل الحرمین. بدیعیه علی حرف النون. بلوغ الارب و السول، بالتشرف بذکر نسب الرسول. (الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(صَ دُلْ حَ رَ)
آنچه در سرزمین حرم شکار آن حرام است:
چون دل ببردی دین مبر هوش از سر مسکین مبر
با مهربانان کین مبر لاتقتلواصیدالحرم.
سعدی.
رجوع به صید حرم شود
لغت نامه دهخدا
(رُلْ بَ قَ)
موضعی است به حجاز. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یا لَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا جزء شهرستان اردبیل، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری آستارا، در مسیرشوسۀ اردبیل به آستارا. در جنگل واقع، گرمسیری، مرطوب و مالاریایی است. 287 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آنجا برنج و ذرت. شغل اهالی تهیۀ زغال و اره کشی است. دبستان دارد. این ده به خلدبرین نیز معروف است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بریده چون دال. بریده شده بشکل دال. مقطوع بشکل حرف دال. چیزی که آنرا بشکل حرف دال بریده و قطع کرده باشند. (ناظم الاطباء) ، کنگره و انحنا که بر کنارۀپارچه دهند بشکل دالهای متصل بیکدیگر، پارچه که جانبی از آن را منحنی وار همچون دال های متصل بیکدیگر برند و جهت جلوگیری از جدا شدن پود از تاریا ریشه ریشه شدن لبۀ بریده شدۀ آن را بطرزی خاص دوزند ، (در پرده) یلن. قسمی زینت پرده در قسمت فوقانی آن. تزیینی از پارچۀ پرده یا تختخواب را و آن چنانست که قطعه ای از پارچۀ همجنس خود پرده یا دو قطعه از آن بعرض پرده بطول حدود یک گز یا کمتر برگیرند و لبۀ فروآویخته را چند انحنا بشکل حرف دال دهند و دوزند و آن قطعه یا دو قطعه را یکی اندکی فوق دیگری از بالای پرده بسوی پایین فروآویزند، کلمه دالبر درعبارت ذیل از تذکره الملوک (تألیف بین سالهای 1137تا 1142 هجری قمری) در ردیف چیت و مثقالی و لندره که نوعی از سقرلات کم بهاست آمده و ظاهراً نوعی پارچه بوده است: در ذکر تحویلات فراش باشی مشعلدارباشی و ’تحویل او بدین موجب است: قالی قالیچه تکیه نمد و دوشک... نمد لنگۀ الوان گلیم، نمد بور. میلک. مثقالی، چیت، دالبر، لندره...’. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 31)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دالبر
تصویر دالبر
بریده شده بشکل دال
فرهنگ لغت هوشیار
((بُ))
برشی به شکل هفت «7» و هشت «8» که جهت زیبایی در لبه بعضی از لباس های زنانه و یا پرده داده می شود
فرهنگ فارسی معین