شهری است در لبنان بر کنار دریا در 45 هزارگزی بیروت و نوزده هزار تن سکنه دارد. یکی از مراکز زراعت و تجارت انواع لیموها است. این شهر را فینیقیها بنا کردند. و در قرنهای 10 تا 13 قبل از میلاد یکی از مراکز مهم بحریه بود. آشوریان این شهر را بسال 840 قبل از میلاد فتح کردند و بسال 677 قبل از میلاد ویران ساختند، آنگاه تحت نفوذ بابلیان و سپس در تصرف ایرانیان درآمد. بسال 333 قبل از میلاد اسکندر آنرا تصرف کرد، سپس سلوکی ها و رومیها و بیزانس ها بر آن شهر حکمفرمائی کردند. بسال 677 میلادی یزید آن را فتح کرد و بسال 1111 میلادی صلیبی ها بر آن دست یافتند. مسلمانان بسال 1291 میلادی آن را بگرفتند و استحکامات آنرا ویران کردند، سپس امیر فخرالدین بنای آنرا تجدید کرد. بسال 1837م. زلزله آنرا خراب ساخت و سلیمان پاشا بنای آنرا تجدید کرد اخیراً بخاطر تأسیس پالایشگاه در ناحیۀ جنوبی آن اهمیتی یافته است. (المنجد فی الادب والعلم). رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
شهری است در لبنان بر کنار دریا در 45 هزارگزی بیروت و نوزده هزار تن سکنه دارد. یکی از مراکز زراعت و تجارت انواع لیموها است. این شهر را فینیقیها بنا کردند. و در قرنهای 10 تا 13 قبل از میلاد یکی از مراکز مهم بحریه بود. آشوریان این شهر را بسال 840 قبل از میلاد فتح کردند و بسال 677 قبل از میلاد ویران ساختند، آنگاه تحت نفوذ بابلیان و سپس در تصرف ایرانیان درآمد. بسال 333 قبل از میلاد اسکندر آنرا تصرف کرد، سپس سلوکی ها و رومیها و بیزانس ها بر آن شهر حکمفرمائی کردند. بسال 677 میلادی یزید آن را فتح کرد و بسال 1111 میلادی صلیبی ها بر آن دست یافتند. مسلمانان بسال 1291 میلادی آن را بگرفتند و استحکامات آنرا ویران کردند، سپس امیر فخرالدین بنای آنرا تجدید کرد. بسال 1837م. زلزله آنرا خراب ساخت و سلیمان پاشا بنای آنرا تجدید کرد اخیراً بخاطر تأسیس پالایشگاه در ناحیۀ جنوبی آن اهمیتی یافته است. (المنجد فی الادب والعلم). رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
داءداء، دؤ دؤ، آخر ماه و شب بیست و پنجم و ششم و هفتم و شب بیست و هشتم و نهم یا سه شب از آخر ماه، فضا، فراخ از قلعه ها و وادیها، (منتهی الارب)، و رجوع به دأداء و دؤدؤ شود
دَاءْداء، دُؤْ دُؤْ، آخر ماه و شب بیست و پنجم و ششم و هفتم و شب بیست و هشتم و نهم یا سه شب از آخر ماه، فضا، فراخ از قلعه ها و وادیها، (منتهی الارب)، و رجوع به دأداء و دؤدؤ شود
برابر. مقابل. (منتهی الارب). مقابل و برابر، گویند هذا میداؤه، این برابر آن است و هذا بمیدائه، این در مقابل آن است. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب، مادۀ م ی د). مقابل، گویند داره میداء داره، ای حذاؤه، پیشاپیش. (منتهی الارب) ، میداءالطریق، دو کرانۀ راه و دوری آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دو جانب طریق و بعد آن. (از اقرب الموارد) ، نهایت و پایان چیزی. (منتهی الارب). مبلغ چیزی. (از اقرب الموارد) ، قیاس چیزی، غایت. میدی. (منتهی الارب). رجوع به میدی شود
برابر. مقابل. (منتهی الارب). مقابل و برابر، گویند هذا میداؤه، این برابر آن است و هذا بمیدائه، این در مقابل آن است. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب، مادۀ م ی د). مقابل، گویند داره میداء داره، ای حذاؤه، پیشاپیش. (منتهی الارب) ، میداءالطریق، دو کرانۀ راه و دوری آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دو جانب طریق و بعد آن. (از اقرب الموارد) ، نهایت و پایان چیزی. (منتهی الارب). مبلغ چیزی. (از اقرب الموارد) ، قیاس چیزی، غایت. میدی. (منتهی الارب). رجوع به میدی شود
قصبۀ مرکز دهستان بهمئی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ باغ ملک. کوهستانی و هوای آن سردسیر و مالاریائی است. 30000 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه صیدان و چشمه. محصول آنجا غلات، برنج، حبوبات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع آنان قالی، قالیچه، جاجیم و پارچه بافی است. راه مالرو دارد. پادگان نظامی و بی سیم دارد. این قصبه را قلعۀ عباسقلی خان و صیدان هم می نامند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
قصبۀ مرکز دهستان بهمئی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ باغ ملک. کوهستانی و هوای آن سردسیر و مالاریائی است. 30000 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه صیدان و چشمه. محصول آنجا غلات، برنج، حبوبات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع آنان قالی، قالیچه، جاجیم و پارچه بافی است. راه مالرو دارد. پادگان نظامی و بی سیم دارد. این قصبه را قلعۀ عباسقلی خان و صیدان هم می نامند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
زن دوتا از نرمی و نازکی. (منتهی الارب) (آنندراج). زن خمیده بسبب نرمی. (از اقرب الموارد). ریک نازک نرم. (مهذب الاسماء). ج، غید. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) ، زنی که پوست بدن وی نازک و بغایت زیبا باشد، زن درازگردن. (از اقرب الموارد)
زن دوتا از نرمی و نازکی. (منتهی الارب) (آنندراج). زن خمیده بسبب نرمی. (از اقرب الموارد). ریک نازک نرم. (مهذب الاسماء). ج، غید. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) ، زنی که پوست بدن وی نازک و بغایت زیبا باشد، زن درازگردن. (از اقرب الموارد)
زمینی است هموار مابین مکه و مدینه. (منتهی الارب). نام موضعی است بین مکه و مدینه. ازهری گوید میان مسجدالحرام و مسجدالنبی زمین همواریست که آنرا بیداء خوانند. در حدیث است، ان قوماً یغزون البیت فادا نزلوا البیداء بعث اﷲ علیهم جبریل (ع) فیقول یا بیداء ابیدیهم فتخسف بهم. (از لسان العرب)
زمینی است هموار مابین مکه و مدینه. (منتهی الارب). نام موضعی است بین مکه و مدینه. ازهری گوید میان مسجدالحرام و مسجدالنبی زمین همواریست که آنرا بیداء خوانند. در حدیث است، ان قوماً یغزون البیت فادا نزلوا البیداء بعث اﷲ علیهم جبریل (ع) فیقول یا بیداء ابیدیهم فتخسف بهم. (از لسان العرب)
بیابان. ج، بید بر خلاف قیاس، و القیاس بیداوات. (منتهی الارب) (از لسان العرب). بیابان. ج، بید، بیداوات. و منه قطعنا بیداً عن بید. و یا بیداء بیدی بهم. (از اقرب الموارد). بیابان. (دهار) (مهذب الاسماء). فلات مفازه. رجوع به بیدا شود. - بیداء فنا، کنایه از دنیا است. (انجمن آرا). - یوم البیداء، از قدیمترین ایام، جنگهاست عرب را که میان حمیر و کلب رخ داده است و اعراب را درباره آن اشعار بسیار است. (از مجمع الامثال میدانی)
بیابان. ج، بید بر خلاف قیاس، و القیاس بیداوات. (منتهی الارب) (از لسان العرب). بیابان. ج، بید، بیداوات. و منه قطعنا بیداً عن بید. و یا بیداء بیدی بهم. (از اقرب الموارد). بیابان. (دهار) (مهذب الاسماء). فلات مفازه. رجوع به بیدا شود. - بیداء فنا، کنایه از دنیا است. (انجمن آرا). - یوم البیداء، از قدیمترین ایام، جنگهاست عرب را که میان حمیر و کلب رخ داده است و اعراب را درباره آن اشعار بسیار است. (از مجمع الامثال میدانی)