آوازه، (مهذب الاسماء)، آوازه و ذکر خیر، (غیاث اللغات)، ذکر خیر، شهرت نیکو، ذکر، ذکره: به پیش صیت احسانت گه پیمودن عالم صبا را پای در سنگ آمده ست از تنگ میدانی، ابوعلی حسین مروزی، آدمی چون بداشت دست از صیت هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت، سنائی، که صیت عدل و رأفت او بر روی روزگار باقی است، (کلیله و دمنه)، صیت او چون خضر و بختش چون مسیح این زمین گرد آن فلک پیمای باد، خاقانی، صیت سخا ومروت و احسان و فتوت او در افواه افتاد، (ترجمه تاریخ یمینی)، بگذرد این صیت از بصره و تبوک چونکه الناس علی دین ملوک، مولوی، صیت سخنش که در بسیط زمین رفته، (گلستان)، بگفت ارچه صیت نکوئی رود نه با هر کسی هرچه گوئی رود، سعدی، ببر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است، حافظ، ، خایسک آهنگران، زدایندۀ شمشیر و مانند آن، زرگر، (منتهی الارب)
آوازه، (مهذب الاسماء)، آوازه و ذکر خیر، (غیاث اللغات)، ذکر خیر، شهرت نیکو، ذکر، ذکره: به پیش صیت احسانت گه پیمودن عالم صبا را پای در سنگ آمده ست از تنگ میدانی، ابوعلی حسین مروزی، آدمی چون بداشت دست از صیت هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت، سنائی، که صیت عدل و رأفت او بر روی روزگار باقی است، (کلیله و دمنه)، صیت او چون خضر و بختش چون مسیح این زمین گرد آن فلک پیمای باد، خاقانی، صیت سخا ومروت و احسان و فتوت او در افواه افتاد، (ترجمه تاریخ یمینی)، بگذرد این صیت از بصره و تبوک چونکه الناس علی دین ملوک، مولوی، صیت سخنش که در بسیط زمین رفته، (گلستان)، بگفت ارچه صیت نکوئی رود نه با هر کسی هرچه گوئی رود، سعدی، ببر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است، حافظ، ، خایسک آهنگران، زدایندۀ شمشیر و مانند آن، زرگر، (منتهی الارب)
وصیه. اندرز. (مهذب الاسماء). اندرز و نصیحت. اندرزو پند و نصیحت و سفارش. (ناظم الاطباء) : من وصیت به وفا میکنمت گرچه امروز وفا در عدم است. خاقانی. تکلف بر مرد درویش نیست وصیت همین یک سخن بیش نیست. سعدی. وصیت همین است جان برادر که اوقات ضایع مکن تا توانی. سعدی. و رجوع به وصیه شود، اسم است ایصاء را. (اقرب الموارد). اندرز کردن عازم سفر یا شخص قریب الموت دوست خود را که بعد من چنین و چنان باید کرد. (غیاث اللغات). استنابه در تصرف بعد از مرگ، یعنی همانطور که وکیل از جانب موکل نیابت دارد که پاره ای تصرفات بنماید (البته در زمان حیات موکل) موصی له یا وصی هم نیابت دارد که از جانب موصی پاره ای تصرفات بنماید، نهایت آنکه این نیابت برای بعد از مرگ است. (از فرهنگ حقوقی). ج، وصایا. (اقرب الموارد) : ور منکری وصیت او را به جهل خویش پس خود پس از رسول بباید همی سفیر. ناصرخسرو. و رجوع به وصیه شود، موصی ̍به. (اقرب الموارد). چیزی که به کسی وصیت شده است. گویند: این وصیت فلان است، یعنی موصی به اوست. (ازاقرب الموارد). آنچه بدان وصیت کنند. (منتهی الارب) .رجوع به وصیه شود
وصیه. اندرز. (مهذب الاسماء). اندرز و نصیحت. اندرزو پند و نصیحت و سفارش. (ناظم الاطباء) : من وصیت به وفا میکنمت گرچه امروز وفا در عدم است. خاقانی. تکلف برِ مرد درویش نیست وصیت همین یک سخن بیش نیست. سعدی. وصیت همین است جان برادر که اوقات ضایع مکن تا توانی. سعدی. و رجوع به وصیه شود، اسم است ایصاء را. (اقرب الموارد). اندرز کردن عازم سفر یا شخص قریب الموت دوست خود را که بعدِ من چنین و چنان باید کرد. (غیاث اللغات). استنابه در تصرف بعد از مرگ، یعنی همانطور که وکیل از جانب موکل نیابت دارد که پاره ای تصرفات بنماید (البته در زمان حیات موکل) موصی له یا وصی هم نیابت دارد که از جانب موصی پاره ای تصرفات بنماید، نهایت آنکه این نیابت برای بعد از مرگ است. (از فرهنگ حقوقی). ج، وصایا. (اقرب الموارد) : ور منکری وصیت او را به جهل خویش پس خود پس از رسول بباید همی سفیر. ناصرخسرو. و رجوع به وصیه شود، موصی ̍به. (اقرب الموارد). چیزی که به کسی وصیت شده است. گویند: این وصیت فلان است، یعنی موصی به اوست. (ازاقرب الموارد). آنچه بدان وصیت کنند. (منتهی الارب) .رجوع به وصیه شود
اندر نصیحت، سفارش کسی بیک یا چند تن مبنی بر احوال اعمال و دخل و تصرف در اموال وی پس از مرگ او، جمع وصایا، عبارت است از (استنابه در تصرف بعد ازمرگ) یعنی همانطور که وکیل از جانب موکل نیابت دارد که پاره ای تصرفات بنماید (اببته در زمان حیات مول) موصی له با وصی هم نیابت دارند که از جانب موصی پاره ای تصرفات بنمایند نهایت آنکه این نیابت برای بعد از مرگ است)
اندر نصیحت، سفارش کسی بیک یا چند تن مبنی بر احوال اعمال و دخل و تصرف در اموال وی پس از مرگ او، جمع وصایا، عبارت است از (استنابه در تصرف بعد ازمرگ) یعنی همانطور که وکیل از جانب موکل نیابت دارد که پاره ای تصرفات بنماید (اببته در زمان حیات مول) موصی له با وصی هم نیابت دارند که از جانب موصی پاره ای تصرفات بنمایند نهایت آنکه این نیابت برای بعد از مرگ است)