جدول جو
جدول جو

معنی صیادنه - جستجوی لغت در جدول جو

صیادنه
(صَ دِ نَ)
جمع واژۀ صیدنانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیدنه
تصویر صیدنه
علمی که دربارۀ گیاهان دارویی و خاصیت آن ها بحث می کند، گیاه شناسی، فروش عطر، دارو و گیاهان دارویی، داروفروشی، عطاری، کتاب داروشناسی، صیدنه در عربی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ نَ)
ریح ریدانه، باد نرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). باد نرم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
ماده خر وحشی یا خرکرۀ مادۀ وحشی. ج، بیدانات. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ماده خر و حمار وحشی و بنا بر قولی آنکه در بیابان سکونت نماید. (از تاج العروس). ج، بیدانات
لغت نامه دهخدا
(نَ)
گرگ. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
یکی عیدان. خرمابن بلند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عیدان شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ)
نامی است که فرهنگستان بجای آن تاکستان را وضع کرده است. (از فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(شَیْ یا نَ / نِ)
مانند شیادان
لغت نامه دهخدا
(صُ دی یَ)
ناقه صعادیه، ماده شتر دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ دِ بَ)
جمع واژۀ عربی دیدب، دیدبان فارسی است. (یادداشت مؤلف) : نصبوا علی رؤوس الجبال دیادبه و رقباء لیفحص الهلال. (آثارالباقیه ص 57 چ زاخائو). فلما ابصرتنا الدیادبه خرجنا هراباء. (معجم البلدان ج 2 ص 194). رجوع به دیدب شود
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ نَ / نِ)
خواهر زن. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). در حاشیۀ برهان قاطع آمده است: لهجه ای در خواهر زن از: خیا (خو، خواهر) + زنه (زن)
لغت نامه دهخدا
(صِلْ لِ نَ)
واحد صلیان است و فی المثل: جذها جذالبعیر الصلیانه، در حق کسی گویند که در حلف شتاب کند و تأمل ننماید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ رِ فَ)
جمع واژۀ صیرفی. (منتهی الارب) : و وقف اعرابی فسأل قوماً فقالوا له علیک بالصیارفه. (البیان و التبیین ج 2 ص 76)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یا لَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا جزء شهرستان اردبیل، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری آستارا، در مسیرشوسۀ اردبیل به آستارا. در جنگل واقع، گرمسیری، مرطوب و مالاریایی است. 287 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آنجا برنج و ذرت. شغل اهالی تهیۀ زغال و اره کشی است. دبستان دارد. این ده به خلدبرین نیز معروف است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یا)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 31000 گزی جنوب خاور فهلیان و 25000 گزی شوسۀ کازرون به فهلیان. کوهستانی و هوای آن معتدل و مالاریائی است. 75 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
منسوب است به صیداء که شهری است در ساحل بحرالروم. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
میوه که تخم نداشته باشد چون انگور و انار و امثال آن. (آنندراج). بی خسته و بی تخم. کم تخم و کم خسته. (ناظم الاطباء). که دانه و هسته ندارد. که استخوان ندارد. بی تخم. بی استخوان. بی هسته چنانکه انگور بیدانه انجیر بیدانه، اناربیدانه، کشمش بیدانه. (یادداشت مؤلف) :
خری سرش ز خرد چون کدوی بیدانه
خری شکم ز کدو دانه چون کدو مملو.
سوزنی.
، نام نوعی انگورو آن بر دو قسم است، بیدانۀ سپید و بیدانۀ سرخ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(صَ قِ لَ)
جمع واژۀ صیقل. (منتهی الارب) (دهار). رجوع به صیاقل و صیقل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
نام کوهی در کاپادوکیه (آسیای صغیر) که معبد ژوپیتر آنجا بنا شده بودو هولوفرن آنرا غارت کرد. (ایران باستان ص 2128)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ نَ)
نام کتاب ابوریحان. (منتهی الارب). این کتاب را علی بن عثمان کاشانی ترجمه کرده است. در کشف الظنون نام کتاب را صیدله نوشته است. (کشف الظنون چ 2 استانبول ستون 1434)
لغت نامه دهخدا
(صَ دِ لَ)
جمع واژۀ صیدلانی. (منتهی الارب). رجوع به صیدلانی و صیدله شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ مَ لَ)
نگه داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). نگاه داشتن چیزی را. (منتهی الارب). صیانت: ادام اﷲ تأییدهم و صیانه الجمیع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 212). رجوع به صیانت شود، برطرف سم ایستادن اسب از سودگی پای یا بی نعلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ نَ)
علم داروشناسی. (منتهی الارب). صیدله. گیاه شناسی. رجوع به صیدله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیدنه
تصویر صیدنه
گیاه شناسی، دارو فروشی عطاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیانه
تصویر صیانه
نگهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدانه
تصویر بیدانه
بی هسته بدون دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیدانه
تصویر صیدانه
یغام (غول)، پر گوی: زن پر درد سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاژنه
تصویر دیاژنه
فرانسوی میانزادی زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریدانه
تصویر ریدانه
بزانه (نسیم) وزانه باد نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیدانه
تصویر سیدانه
گرگ گله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنادله
تصویر صنادله
جمع صندلانی، دارو سازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاقله
تصویر صیاقله
جمع صیقل، زدایندگان تیز کنندگان پردازندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیارفه
تصویر صیارفه
جمع صیرفی، کهبدان سره دانان
فرهنگ لغت هوشیار
مهادنه و مهادنت در فارسی: آشتی سازش همساز واری (ناچار بابطلمیوس از در مداهنه و مهادنه بیرون شده)
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه دانه دانه های سیاه رنگ و معطر، سیاه زخم
فرهنگ گویش مازندرانی